پدرم ماجرایی را تعریف میکرد از سالهای گذشته، در منطقه مرکزی ایران که؛ پسر یک خاندان بزرگ و معروف شهر، دختری از خانوادهء رعیت را اغفال می کند و شبی پنهانی به بالین دختر می رود و به او دست درازی میکند. موقع برگشتن برادرهای دختر، راه پسر را میبندند و تحویل پاسگاهش میدهند.
پدرم میگفت بعد از آن ماجرا عموهای آن مرد جوان را دیده، که تلاش داشتند او را از حکم قاضی تبرئه کنند (و البته کردند). و از آنها میپرسد؛ خاندان شما خجالتزده نیست از رفتاری که یکی از اعضای خانواده مرتکب شده؟
جواب میشنود که؛ چرا شرمنده باشیم؟ دخترمان که نبوده. پسرمان کرده.
این جمله در طول تاریخ از زبان بخشی از جامعه تکرار شده و میشود.
از آن منظر، عملی که برای زن ننگین و خطا و جرم است، برای مرد افتخار محسوب میشود.
افتخاری که در طول سالیان مدید آن سرزمین مثالهای فراوان دارد تا امروز که میشنویم؛ تابلوی آیدین آغداشلو در حراج تهران به ده برابر قیمت پایه فروخته میشود و رکورد میزند.
فقط چند ماه از فاشگویی زنانی میگذرد که در مصاحبه با نیویورک تایمز بیان کردند که مورد تعرض او قرار گرفته بودند. و هنوز داغش برای خیلیها تازه است.
فرض بر این می گیریم که حکایت زنان درست باشد و آن شاهکار پسر بزرگخاندان در آن شهر کوچک را در چشم عموها با چنین شاهکاری یکی میکنیم.
حالا بر اساس همان اصل افتخار مردانه، این سؤال ها که؛ چرا کسانی قصد میکنند این تابلو را بخرند و چرا اصلاً دستاندرکاران اجازه ورودش به حراج را میدهند، بیمعنا میشوند.
چون با آن منطق (اگر اسمش را بشود گذاشت، منطق) اگر وارد حراج نمی شد و اگر به قیمت غیر واقعی و نابرابر با کیفیت و ارزش هنریاش فروخته نمی شد، سؤال می بود.
در هژمونی بزرگخاندان شرمندگیای از این عمل وجود ندارد.
با آن تعریف در حال حاضر آقای آغداشلو نماد مردانگی آنهاست. مایه افتخار و بزرگی و بلند مرتبگی و قدرت. چون در چنین سیستمی قدرت از نمایش سبیل و تستوسترون میآید.
در نتیجه اثرش را به عمد به بالاترین قیمت که در خور اثر نیست، میخرند تا نشان دهند ما مردان هر چه بخواهیم می توانیم بکنیم. و شما و جریانی که شما را حمایت میکند از پول و قدرت و پشتیبانی ما ضعیفتر است و کوچک. ما در هر چیزی هم مقابل هم باشیم، در نمایش مردانگیمان کنار همیم. حتی با تفاوت دیدگاه یا طبقه اجتماعی یا مرتبه فرهنگی.
حالا اگر چنین برداشتی بتوان از فروش آن تابلو داشت، احتمالاً می شود از جهتی دیگر هم به این رفتار نگاه کرد.
چرا فکر میکنیم که دهنکجی بوده به جریان و جنبش آن زنان؟
اتفاقاً انتخاب چنین سلاحی گاهی میتواند پاشنه آشیل شود.
کسانی که حاضرند دوازده و نیم میلیارد تومان پول بدهند تا ثابت کنند حرفی که زنان معترض زدهاند دروغ و بیاساس بوده و دهنکجی کنند به آن جریان و جنبش، شاید دارند مسیر را اشتباه می روند. که این پول دارد خلاف این را به اثبات میرساند. اگر آن اتهامات دروغ بودند، چه نیاز به چنین ولخرجی انگشتنمایی؟!
مگر نه این که آن را که حساب پاک است…
دستاندرکاران فکر نکردند که اگر شکی در مورد ادعای آن دهها زن وجود داشته باشد، با چنین اقدامی این تردید کمتر و کمرنگ تر میشود؟ این رفتار نشانه دستپاچگی یا کمهوشی و حتی نشان ضعف نیست؟
در هر حرکت اجتماعیای، باید هوشیار بود و مراقب. و اگر جنگی هم راه افتاده، پیروز میدان اویی نیست که دستپاچه است و ناامید.
پس اگر هدف از آنچه در حراج تهران اتفاق افتاد نشان دادن قدرت و نادیده گرفتن زنان و رد ادعای آنها بود و اهانت به رنجی که متحمل شدهاند، ممکن است تیر رها شده به هدف نخورده و نتیجه معکوس داشته. ضمن این که عاقبتی را فراموش کردند یا اصلاً به آن فکر نکردند،. و آن موجی است که راه افتاده و اتفاقی که به این راحتیها از ذهنها نمیرود و فراموش نمیشود.
و سرآخر از نکتهای که نمیتوان غافل شد، تأثیرش بر جنبش برخاسته از زنان است.
که باید مقابل ناامیدی از این رنج ایستاد و چنین نمایشی نه تنها اثر مخرب بر حرکت آنها نگذارد که بیپروایی آنها را بیش و بیشتر کند. و پیوستگی، همبستگی و اقتداری که جبهه مقابل میخواهد به رخ بکشد، به این جبهه تزریق شود.
برخاستن و افشا کردن، دیگر خرق عادت نخواهد بود و عادت میشود.
تذکره الاولیاء در ذکر رابعه عدویه میگوید: نقل است که رابعه، حسن (بصری) را سه چیز فرستاد: پارهیی موم، و سوزنی، و مویی. پس گفت: چون موم باش، عالم را منور دار، و تو میسوز.
و چون سوزن باش، برهنه، پیوسته کاری کن. چون این هر دو کرده باشی به مویی هزارسالت کار بود.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.