برگردان پَرَخشه

 از سینه سپر کردن برای  به اصطلاح حقوق زنان در انتخابات ۱۹۱۴ گرفته تا حمایت لیبرال ها از جنگ افغانستان، یک سنت طولانی فمینیستی  به توجیه سیاست های امپریالیسم غربی کمر بسته است. اما لازمه ی آزادی زنان شکستن ساختارهای قدرت و تمرکز بروضعیت زنانی است که بیش از همه  از اثرات خشونت امپریالیسم در رنج اند.

سال ۲۰.۲۰، نه تنها سال مکث و توقف ها، انزوا و خواب زمستانی، بلکه سال موجی از همبستگی نیز هست. از اعتصابات کنشگران محیط زیست گرفته تا اعتراضات “جان سیاهان مهم است”، سراسر جهان، درلحظه ای واقعا انقلابی به سر می برد: لحظات خلاءِ شور زندگی در بحبوحه این بیماری همه گیراز یک طرف و بسیج برای آینده ای که در حال پی ریزیش هستیم، از سوی دیگر. در این شرایط، کتاب جدید لولا اولوفِمی،‌ نه تنها بسیار به موقع، بلکه بسیار مهیج و شور انگیز نیز است. فمینیسم سقط شده، بازتاب صداهای رادیکالی است که از همبستگی مبارزات میدانی به جنبش زنان می رسد،  صداهایی که هم تاریخچه ی خاموش رادیکالیسم را آشکار می کند و هم نشانگر یک آینده ی ممکن وواقعا برخوردار ازعدالت است. رابطه بین فمینیسم و ​​رادیکالیسم سیاسی، هم لازم وهم پیچیده است. الوفمی به طور قانع کننده ای نشان می دهد که فمینیسم بری از تمایلات رادیکال، و حمایت زنان از سیستم های ظالمانه، در پس نقاب “فمینیسم”، سابقه ای بس طولانی دارد. زنانی سفیدی[i](۱) را در نظر بگیرید که در مبارزات کسب حق رأی، جمعیت تحت استعمار را نادیده گرفتند (و حتی انگلستانِ امپریالیست را تشویق می کردند)؛ یا وزیر امور خارجه ی انگلیس، ترزا می، را در نظربگیرید که معمار سیاست هایی است که به طور خاص برای زنان مضربود و با تی شرت های تولیدی  کارگران کم دستمرد با شعار«  این تصویر یک فمینیست است»، در ملأعام ظاهر می شد.

این نوع فمینیسم با خدمت به سازمان ها ونهاد هایی که پیرامون دولتهای نژادپرست، مرد سالار و سرمایه داری تشکیل شده اند، می توانند جدی ترین صدما ت را به آسیب پذیرترین وارد کنند. اولوفمی با مهارت دقیقاً  آن دسته از گرایشات فمینیستی را مورد بررسی قرار می دهد که هدفی جز تغییری مختصر در اوضاع کنونی ندارند.  نویسنده  به مجموعه ای چشمگیر از موضوعات می پردازد: از سیاست های غذایی ( با نشان دادن به هم پیوستگی حلقه های زنجیر نژادپرستی، سیاست طبقاتی، فقرغذایی و شرمنده سازی از بدن) گرفته تا بحث الهام بخشی از توانایی های سیاست رادیکال هنر. اولوفمی با رویکرد دقیق وحساس خود، نقاط کور فمینیسم سفید را با مهارت آشکار می کند و از این نیز فرا تر رفته وبه ظرفیت درک وسیع تر و رادیکال تری از فمینیسم دست می یابد که توانایی ارائه یچشم انداز آینده ی کاملاً فراگیر را فراهم می کند.  اولوفمی ازموضعی جهانی، و با اشاره به تاریخ پس راندن نگارش فمینیسم سیاه پوست در انگیس، پیوند تاریخ زنان رنگین پوست و سیاه پوست در انگلستانرا با تاریخ استعمار، فقر و ملی گرایی توضیح ی دهد و ایراز می دارد که  این زنان در واقع ستمیچند جانبه را تجربه کرده اند. قدرت بینش اولوفمی در توضیح این مطلب است که چگونه فمینیسم که می تواند نیرویی دگرگون کننده باشد، باید درعین حال با  پیش فرض های خود با هوشیاری برخورد کند. در دولت سکسیست، اولوفمی با نگاه به “دولت جنسیتی” و سیاست ریاضت اقتصادی و خشونت دولتیآغاز می کند و از تمرکز اکید بر موارد سرکوب انگلیس غافل نمی شود. دراین روند اما از بحث در مورد خشونت پلیس نژادپرست جلوگیری می کند تا از توجه صرف به ایالات متحده  ممانعت کند. حبس پناهجویان در نهاد هایی مانند بازداشتگاه Yarl’s Wood  محور توجه وی است:  چنان مبارزات فمینیستی که بر حقوق شهروندی متمرکزاند، این واقعیت را نادیده می گیرند که برخی از آسیب پذیرترین زنان،محتاجان به همبستگی، از دسترسی به حقوق خود محروم اند. این امر مستلزم یک اصلاح اساسی در سیستم دولتی است که ساختار آن، خشونت مردسالارانه را تداوم می بخشد. اولفمی با گفتمانی بحث برانگیز وکنش طلب، و با توجه خاص به جنسیت زنان به عنوان بخشی از سیاستهای آزادیبخش، بحث را از حقوق تولید مثل،‌ (تاریخ چگونگی سرکوب زنان رنگین پوست و نیز استفاده از گفتارهای نژاد گرایی برای سرکوب آنها)  به موضوع عدالت بازتولید برمی گرداند؛ یعنی به سوی یکسیستم فراگیر. این امری حیاتی است، حال که راهپیمایی ها، از لهستان به آرژانتین وتا ایرلند خواستار تجدید نظر در توانایی زنان در کنترل تولید مثل شده است، بازبینی دقیق خواسته هایمان  و رابطه آنها با قانون ضروری است. اولوفمی تأکید  دارد که ، ” به عنوان فمینیست، باید به قانون شکنی ادامه دهیم تا سقط جنین و داروهای لازم برای آن، ونیز زندگی شایسته ای برای خود کسب کنیم.  آنچه را خواست هایی  غیر “قابل قبول”  در باره حق سقط جنین می خوانند، باید دقیقا در مرکز خواسته های ماقرار گیرد. “رادیکالیسم واقعی نمی تواند ازپی تغییراتی در چارچوب های قانونی موجود، که همچنان آسیب پذیرترین افراد را سرکوب می کنند به دست آیند.  در عوض، باید این چنین سیستم ها را از بین ببریم تا عرصه را برای تصور و تجسم  شرایطی جدید که در آن همه آزاد و برابر هستند، باز کنیم. اولفمی با حمله به تبعیضِ تراجنسی، گفتمان های سلطه جو را که همچنان مشغول به سرکوب و حذف اند، به چالش می کشد. او اتحاد سازمان های راست افراطی، به ویژه در ایالات متحده، و فمینیست های رادیکالِ دچارتبعیضِ تراجنسی را اشکار می کند، و نیز به ارتباط مهم  سیاست عدم پذیرش زنان تراجنسی درجنبش فمینیسم  با ​​سایر نیروهای سرکوب، مانند نژادپرستی اشاره می کند. وی اظهار می کند که” ذات گرایی بیولوژیکی و نژادپرستی علمی، پیوندهای ایدئولوژیکی دارند.  هر دو با دید مطلقگرایی به بدن برخورد می کنند.” در واقع ،  وسواس تعریف جنسیت، مطلقا از ورای اندام های تولیدمثل، پیوند مفهومی شدیدی با این سؤال ( ـ نژاد پرستانه ـ ) دارد که “شما واقعاً اهل کجا هستید؟”چنین خط بازجویی برای همه ی زنان رنگین پوست،سیاه پوست، مسلمان و سایر زنانی که در طول تاریخ توسط فمینیسم عامی و سفید انگلستان رد شده اند، آشنا است. هر دو معتقد به یک ذات انسانی “واقعی”، ثابت و تعیین کننده هستند، که هویت انسانی ما در آن خلاصه می شود.   اولوفمی با دقتاستدلال می کند که چنین دیدی باعث می شود گفتمان تراجنس هراس، به نادرستی، زنان تراجنسی را به عنوان یک گروه منسجم معرفی کند؛ و این امر هم از قضا، از جانب همان زنانی که قصد شکستنکلیشه معنای زن بودن را دارند صورت می گیرد! از نظر اولفمی، فمینیسم باید رادیکال و فراگیر باشد. بنابراین پرداختن به مسئله حقوق تراجنسی ها برای تصور آینده ای واقعاً رهایی بخش، امری ضروری است. تمرکز اکید اولوفمی بر اسلام هراسی و عقده ی ناجی سفید در فمینیسم، به استدلال وی جنبه ای  واقعاً بین المللی  می دهد.  وی حملات نظامی که به نام “جنگ با ترور و برای حقوق زنان” صورت می گیرد را با ویرانی زندگی میلیون ها نفر، و هزینه سنگینی که برای زنان مسلمان در سراسر جهان به همراه دارد، مرتبط می داند. وی همچنین  نظر”زنان طبقه کارگر سفیدپوست” به عنوان آسیب پذیرترین گروه، مفهومی که برای عضوگیری راست افراطی در سطح بین المللی مطرح و موفق نیر بوده است را به چالش می کشد. فمینیست های مسلمان، خود وجهی بسیارضروری ازاستدلال اولوفمی را ارایه داده اند: « برای شروع به تدوین یک پاسخ استراتژیک، به تلاش و روش دولتها و قدرتهای جهانی برای مدیریت و بی اهمیت کردن زندگی مسلمانان، باید ابتدا به بررسی مجدد هر آنچه  فکر می کنیم در مورد زنان مسلمان می دانیم، بپردازیم”. رهایی فقط به دست خود مظلومان خواهد بود. اگر فمینیسم خواهان غلبه بر سرمایه داری نژادپرستانه و مردسالارانه است، باید به جای آنهایی که راه حلهای از پیش تعیین شده ای را به آن تحمیل می کنند، به زنانی گوش فرا دهد که با پرداخت هزینه های سنگین، قربانی ادامه سلطه ی سرکوب شده اند. وجه دیگر کتاب اولوفمی، به چالش کشیدن نگرش به زندان ها و حمایت از درخواست لغو زندان است.  اولوفمی با پیروی از مفاخر و پیشگامانی چون آنجلا دیویس ، روت گیلمور و جینا دنت، استدلال می کند که “تاریخ زندان ها از تاریخ استعمارانگلیس جدا نیست.”  الوفمی به  مدل نوردیک[ii](۲) در برخورد به نیازهای کارگران جنسی انتقادی شدید دارد زیرا‌در حالی که از زنان در برابر سوء استفاده جنسی محافظت نمی کند، بلکه اساساً معیشت کارگران جنسی را نیز کاهش می دهد. وی پیوند مبارزاتی مانند حمایت از کارگران جنسی  را  با فمینیسم مدافعالغای زندان الزامی می داند. توهم این که زندانی شدن مشتریان روسپی گری می تواند زندگی کارگران جنسی را بهبود بخشد، بر دو فرض متکی است:۱) مجازات و به ویژه حبس قادر به تغییر این وضعیت است، و۲) مجازات متخلفان به شاکی کمک می کند. اولوفمی به درستی استدلال می کند که در بسیاری از موارد، تماس یا پلیس در واقع خطر بیشتری برای خود کارگران جنسی دارد، و بدین لحاظ  از این کار خودداری می کنند.

اولوفمی از سیاست استفاده اززندان به عنوان پاسخی به مشکلات ساختاری فاصله می گیرد زیرا آن را  پاسخی موقتی و سطحی به خشونت جنسی، و بالاخص،  بدون در نظر گرفتن  تأثیرات واقعی خشوت جنسی، می داند.  درعوض، فمینیست های الغا طلب ( زندان)  خواستار توجه به اجتماعات بیماراند و سیاست پیشنهادی آنان، شامل بازداشت، محدودیت، و پلیس نیست؛ و نیر ابراز می دارد که برای یاری به شخص آسیب پذیر  به جای تلفن به اظطراری، از راه دیگری و به یاری متخصصین به او کمکشود. به گفته ی الوفمی”زندان و حبس، باندپیچی زخمی کثیف است با نواری کثیف، که هر زمان احتمال عفونت  دوباره جامعه را دارد.” این نکته ای است اساسی در بحث او ونیز چکیده و تبلور نگارش وی است.  اولوفمی، مملو ازهمدلی، با صداقتی تزلزل ناپذیر و قاطعانه، از خواننده  می خواهدتا بدون دلخوشی به راه حل های موقت، مداومأ،  به تصور چنان  زندگی ای که فعلاً نمی شناسد،  اما می تواند جوابگوی عدالت برای همه باشد، بپردازد. کتاب فمینیسم سقط شده ، خواننده را متقاعد می کند تا به جای بسنده کردن به پیشرفت های ذره ای،  فمینیسم می تواند در واقع، خود عامل  بازدارنده ادامه وضع موجود و راهی به سوی عدالت باشد. به منظور تلاش دراین راه و یافتن قدرت تصوربه چنین آینده ای، باید راه حل های  فمینیسم سفید را، که خود غرق در بی عدالتی هستند رد کنیم. فمینیسم سیاه و تاریخ رادیکالیسم، منابع گسترده ای را برای شکستن ساختارهای ظالمانه ارایه می دهند که در طول تاریخ خاموش شده اند. با گوش فرا دادن دقیق به چنین منابعی، نه تنها قادر به دور انداختن فمینیسم کنونی هستیم، بلکه نیز می توانیم سیاستهای جاری دول را متوقف کنیم.  

 کتاب اولوفمی مانیفیستی است شجاعانه، در واقع حرکتی است برای برچیدن سیستم های سرکوب فعلی و ایجاد دگرگونی های اساسی. البته زنانی که از سلطه ی این سیستم های ظالمانه، حتی ذره ای بهره مند شده اند، بدون جنگ تسلیم نخواهند شد. ایده ی رایج “امواج” فمینیسم ممکن است  تصویرگمراه کننده ایاز دستاوردهای افزایشی، ذره به ذره، و گام به گام ارائه دهد،  و این همان داستان هایی  است که برایراحتی خیال درباره پیشرفت برای خود تعریف می کنیم؛ حال آن که  تاریخچه پیشرفت، بر اساس روایت های استعماری، نژادپرستانه، و سرمایه داری بنا شده است که پدر سالاری را دست نخورده باقی گذارده و بسیاری از زنان را منزوی می کند. شاید جنبه ی  وارونه نمایی فمینیسم سفید این باشد کهبا تشویق زنان به شرکت در مبارزه ای محدود، چشم اندازآزادی گسترده را که به نفع همه ما خواهد بود، از نظرشان محو کند.

بنابراین، در این زمان پر تلاطم نوسان های بین سکوت انزوا و هیاهوی عمومی، این کتاب صدای رادیکالی است بسیار مورد نیاز. به ندرت می توان کتابی یافت که درسطوح مختلف، چنین رابطه ی تنگاتنگی با خواننده  ایجاد کند. الوفمی دراین کتاب، با شوری بی نظیر به بررسی روشن موارد اضطراری نیازمند توجه، می پردازد.  پس از خواندن  کتاب اولوفمی، احساس این که جهان دیگری واقعاً ممکن است، چندان دشوار نیست.

 

 این نقد به دست توانای دانا میلز، نویسنده، رقصنده و کنشگرنگاشته شده است. . آخرین کتاب او رزا لوکزامبورگ است (Reaktion Books، ۲۰۲۰).

 

پانویس مترجم

]منظوز زنان آنگلو ساکسون است

دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد و همچنین قلمروهای خودمختار الند، گرینلند، سوالبار و فاروئه را شامل می‌گردد