در انتخابات آینده چه اتّفاقی خواهد افتاد؟ صرف نظر از کیفیّت برگزاری آن و درست یا غلط بودن فلان کنش، سه حالت متصوّر است:
یک. روحانی (یا عارف) پیروز میشود. بار دیگر اینکه نیرویی پشت تغییرخواهان است که به ناحق از نقشآفرینی محروم شده، ثابت میشود. رهبر نظام ابتدا «خودش» را برابر نظام و کلّیّت جمهوری اسلامیمیگیرد، سپس منتقدانش را مخالفان نظام و ج.ا میخواند که سفسطهای بانمک است. او میگوید شرکت در انتخابات، تأیید نظام است و اکثریّت خاموشی که مخالف نظام باشند در ایران وجود ندارد. اگر نادرستی آمار انتخابات گذشته را نادیده بگیریم، دیرزمانی است که بسیاری به افرادی رأی میدهند که در جناح فکری ویقرار ندارند. این رأی، مخالفت با خامنهای است حتّی اگر رأی به مخالفت با نظام نباشد. حذف رفسنجانی با فشار وزارت اطّلاعات ترس از همین افراد بود. ایران گروگان تیم خامنهای و قدرتگرایان پیرامون اوست.
با آمدن فرضی روحانی جا برای تنفّس اصلاحطلبانی که از تیررس قدرت مطلقه دور ماندهاند باز میشود و طیفهای مابین جنبش سبز و اصولگرایان منتقد پر میشود(اینجا). این پربودن کمک میکند دوگانهی موافق- مخالف نظام از بین برود و فرایند تغییر در ایران آرامتر و مسالمتآمیزتر طی شود.
دو. ولایتی (یا قالیباف یا حتّی رضایی) پیروز میشود. دیوانگی هشتسالهی حاکم بر ساختار سیاسی به پایانمیرسد. تنشزدایی با جهان آغاز و تلاش میشود صدماتی که اقتصاد ایران در این مدّت خورده جبران شود. شاید این از چشم بسیاری خوب نباشد چون هم فاصلهی بین مردم و نظام کمتر میشود و با گشایش اقتصادیبسیاری از انتقادات از بین میرود و هم با گذشت زمان بسیاری از انتقادهای تند کمرنگ یا حتّی فراموشمیشوند؛ گرچه حکومت همچنان توتالیتر است ولی با سیرکردن گرسنگان به بقای خود ادامه میدهد.
در جواب این دیدگاه باید گفت که اوّلاً دور از انصاف و اخلاق است که برای رسیدن به هدف خود وضع بد اقتصادی و اجتماعی را برای ایران بپسندیم، ثانیاً هم ولایتی و هم قالیباف -و بیپرده بگویم هرکس که اندکی فهم و شعور داشته باشد- با شخص خامنهای زاویه دارند. قالیباف به تمام رهنمودهای رهبر در شهرداری عمل نکرد (برای مثال دیدار مستقیم با مردم و .. یعنی همان کارهایی که احمدینژاد میکرد) و شعار تنشزدایی ولایتیهم فاصلهای محسوس با شعار پایداری رهبر دارد که در این چند روز بیان کرده است. من پیشتر هم گفتم (اینجا) که با تداوم تکروی رهبر، وی حمایت و همراهی بسیاری از اصولگرایان را از دست خواهد داد و با ردّ صلاحیّت رفسنجانی واقعاً هم چنین شده است. به اعتراض و نامهی دور از انتظار حائری شیرازی نگاه کنید؛ او همان کسی است که پس از خرداد هشتادوهشت از امکان یا لزوم کشتن مخالفان و معترضان میگفت ولی انگار حالا فهمیده که قطار ترمزبریدهی انقلاب تا همه را جز رهبر پیاده نکند، سر ایستادن ندارد. نامهیفرزند جوادی آملی و بسیاری دیگر هم نشان میدهد که خامنهای روز به روز تنهاتر میشود. بر خلاف آنچه عارف گفت، هشتسال گذشته حکومت دست اصولگرایان نبود چون احمدینژاد به هیچ اصلی پایبند نبود. بسیاری از انتقادات اصولگرایان در مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به علّت این بود که آنان بیرون گود بودند، وقتی به درون آیند میبینند که از اقتصاد تا سیاست خارجه مجبورند همان سیاستهای اصلاحطلبان را دنبال کنند و این تأیید منش و روش آنها خواهد بود. رهبر نظام چون هیچوقت مسؤولیّت اجرایی نداشته، توانسته «انقلابی» باقی بماند یعنی با نادیدهگرفتن هستها بر بایدها انگشت گذارد. اصولگرایانی که وارد گود شوند با او نیز مشکل پیدا خواهند کرد.
سه. جلیلی با مدد نامشروع سپاه روی کار بیاید. هر چند دیوانگی هشتسال گذشته –گیرم با شکل و شمایل دیگر- ادامه پیدا میکند ولی کاهش جایگاه رهبر نظام به عنوان هدف اصلی نقد جنبش سبز نیز تداوم مییابد. احمدینژاد هر کاری نکرد، این کار را خیلی خوب انجام داد. او قماری بود که رهبر تمام توانش را روی آن گذاشت و با تمام تأییدها و آیندهبینیها و شعارهای خاص خود به او پشتگرمی داد. باخت احمدینژاد باخت رهبر بود. شعارهای جلیلی مانند بازگشت به ارزشهای ابتدای انقلاب را احمدینژاد هم میداد ولی اگر هشتسال پیش کسانی شک داشتند که بازگشت به گذشته ناممکن است و باید فرزند زمان خود بود، حالا دیگر این سخنان مضحک مینماید. پیروزی جلیلی تعداد بیشتری از مردم را به این نتیجه میرساند که اصلاحات صندوقی در ایران ناممکن شده است و ادامهی انقلابیگری سیاست هستهای در دیگر ارکان کشور، رهبر نظام و هواخواهانش را به پایان خود نزدیکتر میکند. البتّه این پایان شاید به نسبت دو حالت بالا چندان مسالمتآمیز نباشد.
اینها را برای چه نوشتم؟ این ایما را نوشتم تا بگویم جنبش سبز، خطّی جدا از تمام گروههای اصلاحطلب داخل کشور است و نتیجهی انتخابات برای این جنبش مسئلهی مرگوزندگی نیست تا این نتیجه یا آن نتیجه برایش خیلی مهم باشد. من اینجا و پس از رأیدادن خاتمی عرض کردم که به جای کوبیدن او بپذیریم که سلیقهی متفاوتی دارد؛ سعی نکنیم او را مثل خود بخواهیم بل اجازه دهیم راهی که میپسندد ادامه دهد ولیفاصلهی بین خود و جنبش سبز را هم بپذیرد. در برابر این انتظار داشتیم که اصلاحطلبان همین دیدگاه را نسبت به این جنبش داشته باشند که متأسّفانه برخی اینطور نبودند. وقتی خاتمی نمایندهی جنبش سبز نباشد، به طریق اولی هاشمی و روحانی نخواهند بود.
نمایندگان جنبش سبز در حصر هستند و کمترین خواستهی این جنبش حذف نظارت استصوابی است؛ از انتخابات ریاست جمهوری تا مجلس خبرگان. آزادی رهبران سبز، رسیدگی به تمام وقایع چهارسال گذشته و مجازات عاملان آن، آزادی دیگر زندانیان سیاسی و بسیاری مسائل دیگر که باید حلّوفصل شوند. اینها خواستههایی براساس همین قانون اساسی موجود است و نه چنان که بعضی اصلاحطلبان گفتند: تغییرهایساختاری. موضع گروههای سبز خارج از کشور در قبال انتخابات پیشرو بد نبود. همفکری امثال من نیز برای تهسیل در ایجاد خردورزانهی زمینهای است که هرگونه تغییر آرام را ممکن میکند. اینکه تکتک افراد طیف گستردهی تغییرخواه به چه نتیجهای برسند به خودشان بسته است. پیروزی هیچ گزینهای پیروزی جنبش سبز نیست و از فردای پس از انتخابات، این جنبش مطالبات چهارسال گذشتهی خود را پی خواهد گرفت.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.