در جامعه ای که حکومت بی عدالتی می کند و مردمان بی اعتناعی، در زمانه ای که روشنفکران زرخرید، نان به نرخ دریوزه می خورندو گریزان از رودرویی با زور دولت هایند و جایی که بازار مفتی و مرشد بازی رایج است، کارهنرمند راستین به ناچار بیان نیاز انسان به آزادی و حقیقت است، بیانی که در متن خود دربردارنده ی، برملا کردن بی پایه گی ادعاهای حکومت و فرومایه گی مزدوران و مفتشّان نیز هست. وقتی سیستم بر آن است تا اگر نتوانست هنرمند آزاده را سر به نیست کند، دست کم او را ناچار به نفی بلد کند، و یا در قرنطینه ی خانگی حبس کرده تا در حسرت آفرینش هنری در خود بپوسد. فیلم و نوشته ای از این در بیداد زیستن را بیرون دادن، جایگاه هنر را چند گام به پیشتر از امروز و چند صباحی بیشتر از عمر رژیم می برد. آن کس که به انکار انکار جنایت های حکومت مستبد قلم می زند و تصویر می کشد، و با خود تنها ایمان به انسان و تردید در حقانیت واقعیت های دست کاری شده را دارد، راوی راستین تاریخ است
بی پروا گفتن و پرده دریدن ، تنها بیانگر دلیری نیست، بلکه  بیشتر بازتاب ایمان به برتری بی چون و چرای حقیقت بر فریب و لاپوشانی است.ای کاش بسیاری از قلم بدستان و هنرمندان عافیت اندیش و گریزان از رو در رویی با قلدری و بی قانونی،بر این باور بودند و می آموختند که عزت و عاقبت هنر با تن دادن به یونیفرم و عبا پوشان همخوانی ندارد.
گاهی از خودمان می پرسیم که آیا این صداها در این وانفسای بی عدالتی نهادینه شده و بی اعتنایی توده ای، راه به حایی می برد؟ آیا اینها برای خالی کردن عقده و یا نام آوری نیست که می نویسند و می سازند؟ امّا بیشتر که می اندیشم و تاریخ را بر می خوانم، باور می کنم که با وجود گستره ی ظلم و کم دانستن های مردمان، جهان به برکت این نوشته و تصویر هاست که رو به سوی عدالت و آزادی می رود(هر چند خونین و افتان و خیزان). سر بر می گردانم و به قافله ی روندگان و شهیدان آزادی می نگرم ، و می بینم که آنان نگران ما و آرمان هایمانند. آرمان هایی که آموزگاری به جرم بیان آنان همه ی هستی اش را دارد بر باد می دهد؛ تا ما باور کنیم که سودای ستمگران در خاموشی صدای آزاده گان، بر باد است. نویسنده ای به جرم “ننوشتن” نه “نوشتن”، وادار به خاموشی می شود. قرنطینه می شود چرا که تن به تاریک اندیشی نداده و از آن ستایش نکرده است. و هرگاه نوشته یا چاپ نشده یا همراه خالقش خاکشیر شده.
بیشتر ما در جایی از جهان همواره در هراس زیسته ایم و تهاجم فرهنکی و قشون کشی های قومی و مذهبی را تجربه کرده ایم و می کنیم. خل بازی های انتحاری و هتاکی به اهل علم و هنر را از زبان مقام های ریز و درشت شنیده ایم و می بینیم . و این در حالی است که باشرفترین آفرینندگان هنر و ادبیات، یا در بدر شده یا از کار باز مانده اند.هر نوشته ها ، فیلم، تصویر و هر صدای اعتراض و دادخواهی، گزینه هایی بجا و مناسب انسان در برابر فرومایه ترین مزدوران زر و زور است، که در راستای خود، مسیر تاریخ را دگرگون خواهند کرد. تاریخ به ما آموزد که زندگی بدون اخلاق و ایمان به عدالت و آزادی یک پول سیاه نمی ارزد و هر هنر بی آنان، غیر انسانی و میرایند.
ما مدیون هنرمندان عدالت و آزادی محوریم، که بی وجود آنان جهان می توانست از این هم که هست بدتر و بی رحمانه تر باشد. آنان به ما شادی و شگفتی می آمورند و ما را بی توجه به نژاد و زبان و دین و ملیتمان، تنها به عنوان انسان گرد هم می آورند تا ما با هم شاد باشیم و زندگی کنیم، با کارهای آنان است که می آموزیم زیستن بدون آزادی و عدالت چه جای هرز و بی شکوهی است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)