زندگی و اعدام روح‌الله (نیما) زم از هر زاویه‌ای که آنرا بخوانیم لکه‌ای است بر دامان روحانیت و مرجعیت شیعه. هم در فراز و فرود زندگی‌اش و هم در مرگ متاثر کننده‌اش. حتی اگر داستان‌ها در مورد ارتباط دستگیریش با دستگاه مرجعیت نجف جامه‌ای از واقعیت بر تن نداشته باشد، اما خود این شایعه که حقیقت دارد. درخواست‌هایی هم انگار از آن دستگاه برای به عمل به توصیه شد،‌ اما در حد انگاره باقی ماند انگار. البته آبروی روحانیت شیعه سالهاست که بر باد رفته و این تشت مدتهاست که از بام افتاده. همان زمان که رهبر انقلاب مکر و خدعه را ابزار اصلی نگه‌داشت حکومت روحانیان اعلان کرد و ملکوت خداوندی را به آب سیاه دروغ آلود،‌ تمام داشته و نداشته روحانیت شیعه یکباره دود شد و بر فنا رفت. عجب قماری که داو تمامی داد بر سر عجوزه دنیا! از آنطرف اما به تماشای دنیایی نشسته‌ایم که هنوز به دروغ خود را شرمسار هلوکاست می‌داند و چشم بر فجایعی چهل ساله که در ایران جریان دارد می‌بندد و به دخل و خرج جیب خود می‌اندیشد. چه خوب گفته بود آن فرد همیشه دوم نظام که جیب دنیا سوراخ است و ما از هر کجا بخواهیم اسلحه‌مان را تامین می‌کنیم. اگر حساسیتی هم بر هلوکاست است فقط از زاویه قدرت یهودیان است و غیرت آنان که سیاستمداری را پروای در افتادن با آنان نیست وگرنه جان آدمی در این دنیا سیری چند؟ مگر نه اینکه از شروع خواندن این نوشته تا اینجا چندین کودک جان خود را تسلیم دیو گرسنگی و بیماری کردند بی آنکه کک غیرتی گزیده باشد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)