… توطئهی دیگری برای از میان برداشتن اعضای جمع مشورتی، ماجرای سفر به ارمنستان بود در مرداد ۱۳۷۵. دههی هفتاد شمسی برای نویسندگان، روزبهروز بیشتر به تریلری وحشتناک شبیه میشد. فعالان سیاسی در دههی قبل قتلعام شده بودند و حالا نوبت فعالان فرهنگی رسیده بود. شماری از نویسندگان ایرانی به دعوت اتحادیه نویسندگان ارمنستان برای برگزاری شب شعری راهی این کشور میشوند. در گردنهی حیران راننده دو بار تلاش میکند اتوبوس را به دره بیندازد اما موفق نمیشود. سرنشینان اتوبوس توسط ماموران امنیتی بازداشت میشوند و بعد از بازجویی و دادن تعهد که ماجرا را برای کسی بازگو نکنند، آزاد میشوند. خلاصهی داستان همین است. جدای جنبههای مختلف این سوءقصد، برای ما در اینجا نه سرنشینان اتوبوس بلکه کسانی که در اتوبوس نبودند، اهمیت دارند. منصور کوشان مینویسد: «از خود میپرسم کسانی که در این طرح و توطئه شریک بودند و یا به نوعی از آن آگاهی داشتند، چگونه میتوانند آن را تحمل کنند؟»
بیشک برخی از نویسندگان در این توطئه «شریک» بودهاند، ولی این بدین معنا نیست که از کل ماجرا خبر داشتهاند. شاید آگاهی آنان در همین حد بود که از سفر انصراف بدهند و سوار اتوبوس نشوند. شاید هم بیشتر! اما این تغییری در اصل موضوع نمیدهد، همین که آنها دیگر دوستانِ نویسندهی خود را از خطری که در کمینشان بود آگاه نکردند، در توطئه قتل شریک هستند. اسامی «پررنگ» شده در سطرهای بعدی، کسانی هستند (به استثنای علی صدیقی) که باید در اتوبوس میبودند، ولی نبودند!!
علی صدیقی روزنامهنگار گیلانی، خبر دعوت «اتحادیهی نویسندگان ارمنستان» از نویسندگان عضو کانون نویسندگان ایران را به کوشان میدهد تا برای آن برنامهریزی کند. میزبان که دانشگاه ایروان است خبر میدهد که تعداد نویسندگانی که به ارمنستان میروند ۳۰ نفر باشد (تقریبا به اندازهی گنجایش یک اتوبوس!!). علی صدیقی هم پیشنهاد میکند که با اتوبوس به ارمنستان بروند: تا هزینهها کمتر شود. علی صدیقی در مقام مسئول تدارکات سفر، به عوض کرایهی اتوبوس از ترمینال بیهقی (چنان که قرار بود)، از تعاونی ۱۷ ترمینال غرب اتوبوس کرایه میکند. همین علی صدیقی یک روز قبل از سفر خبر تغییر مسیر سفر را به مسافران میدهد (سفر از جادهی خطرناک آستارا به جلفا) با این بهانه که نویسندگان ساکن شمال را هم سوار اتوبوس کنند. در حالی که از ابتدا قرار بود که نویسنگان شمالی به تهران بیایند! همین علی صدیقی است که مقداری تریاک و دلار در یخدان اتوبوس جاساز میکند!! اما متاسفانه اینهمه بینظمی و تغییر و تحولات در آخرین روزها و بعضا آخرین لحظات آغاز سفر هیچیک از نویسندگان را نسبت به اوضاع مشکوک نمیکند! علی صدیقی هماکنون ساکن نروژ است و مقالاتاش را در سایت شهروند میتوانید بخوانید.
کوشان لیستی از نویسندگانی که امکان حضور در این برنامه را دارند تهیه میکند. گلشیری، دولتآبادی، مختاری، سپانلو، فرشته ساری، امیرحسن چهلتن، محمد محمدعلی، شهریار مندنیپور، مسعود توفان، حسن اصغری، ابوتراب خسروی، محمد بهارلو، بیژن بیجاری، کاوه گوهرین، علی باباچاهی و… (نام کسانی که از همان ابتدا به دلایل مختلف امکان این سفر را نداشتند، در این لیست نیامده است، مثل براهنی، درویشیان، مختاری، بهبهانی و عمران صلاحی…)
به توصیهی سفیر ارمنستان چند خبرنگار و روزنامهنگار هم در لیست مسافران قرار میگیرند: مسعود بهنود و سیروس علینژاد (صنعت حملونقل)، ملکی (ابرار)، فرج سرکوهی (آدینه)، فرامرزی (سلام) و محمدتقی صالحپور (رشت). «از آنجا که شاهرخ تویسرکانی بعد از متن ۱۳۴ نویسنده، علیه نویسندگان جمع مشورتی مطالب کذبی را منتشر کرده بود، از دعوت او خودداری کردم. اما عصر فردای تماس با افراد، وقتی به دفترم میآیم، منشیام اعلام میکند که آقای بهارلو و آقای تویسرکانی با هم آمدند و هر دو پاسپورتهایشان را دادند.»
بار دومی که کوشان به سفارت میرود، سفیر را برخلاف ملاقات اول نگران میبیند. سفیر سوالاتی درباره هوشنگ گلشیری میپرسد. مشخص میشود که صدیقی و گلشیری بدون اطلاع کوشان یا دیگران، به سفارت رفتهاند و با کاردار سفارت ملاقات کردهاند!! دلیل اصرار گلشیری برای رفتن به سفارت و ملاقات با سفیر چه بوده است؟! و چرا باید سفیر ارمنستان از این موضوع ناراحت و «نگران» شده باشد؟! سفیر ارمنستان توضیح میدهد که علت مراجعه گلشیری به سفارت این بوده است که بداند دولت ایران از این سفر مطلع است یا خیر. سفیر بار دیگر تاکید میکند که این سفر باید در محدوهی ادبیات باقی بماند و جنبهی سیاسی نداشته باشد… کوشان به دیدار گلشیری میرود.
«به دیدارش میروم… میبینم که خوشحال و راضی است از ملاقاتاش و معتقد است هیچ توطئهای در راه این سفر وجود ندارد…
آندرانیک سیمونیان واسطهی انجام این سفر بین اتحادیهی نویسندگان ارمنستان و نویسندگان ایران بود که در ابتدا از فقر کشورش گفته بود، چنانکه حتی هزینهی اتوبوس را هم نمیتوانند تامین کنند، دست آخر نه تنها هزینهی سفر و مبلغ بلیطهای اتوبوس را میپردازد بلکه هزینهی روادید سفارت را هم خودش پرداخت میکند!
در این قسمت به وضعیت نویسندگان و خبرنگارانی توجه میکنیم که برخی از آنها ابتدا مشتاق سفر بودند و در لحظات آخر از رفتن منصرف شدند:
فرامرزی ـ از روزنامهی سلام که سردبیر آن عباس عبدی بود. فرامرزی تماس میگیرد و میگوید آقای عباس عبدی اجازه سفر ندادهاند! ملکی (دبیر صفحه فرهنگی روزنامهی ابرار) با کوشان تماس میگیرد و میپرسد: اشکالی دارد به جای او، آقای دکتر قندی که سردبیر است، خودش بیاید؟ و در روز آخر هم از دفتر روزنامه ابرار اطلاع میدهند که دکتر قندی به این سفر نخواهد آمد.
محمود دولتآبادی در آخرین روزها خبر میدهد که چون به یونان دعوت شده، نمیتواند به ارمنستان بیاید. هوشنگ گلشیری تصمیم میگیرد به آلمان برود و از سفر ارمنستان انصراف میدهد. شاهرخ تویسرکانی در آخرین دقایق قبل از سوار شدن به اتوبوس به بهانهی تصادف همسرش، با دیگران همراه نمیشود. محمد بهارلو نیز برای آنکه تویسرکانی تنها نباشد با او میرود!
در اتوبوس از دو مترجم ارمنی هم که قرار بوده همراه مسافرین باشند، خبری نیست. صدیقی توضیح میدهد که مترجمان با وسیلهی شخصی میآیند. اتوبوس به رشت و به نویسندگان شمالی میرسد. نصرت رحمانی که حال خوشی ندارد، به توصیهی کوشان، از سفر صرفنظر میکند. محمدتقی صالحپور به بهانهی نیامدن نصرت رحمانی، از سفر انصراف میدهد. کاوه گوهرین نیز قبل از حرکت اتوبوس وسایل خود را برداشته و به بهانهی نیامدن صالحپور، از اتوبوس پیاده میشود.
سرانجام اتوبوس در روز ۱۵ مرداد از رشت به مقصد ایروان حرکت میکند. سالها بعد منصور کوشان با آرامش و فراغتِ بیشتر، سعی میکند چگونگی توطئهی «اتوبوس ارمنستان» را تحلیل کند. «تلاش کردم تکههای معماگونهی آن را در کنار هم بگذارم. چه کسانی در این توطئه نقش داشتهاند؟»
ابتدا به کسانی فکر میکند که ناگهان در روزهای آخر و بعضا در لحظههای آخر از سفر منصرف شدند. و به دلیلی که برای ما دانسته نیست، گلشیری و دولتآبادی را مستثنا میکند. سفارت ارمنستان و اتحادیه نویسندگان ارمنستان را هم با توجه به نکاتی، بیارتباط با توطئه میداند. بیشترین ظنّ منصور کوشان ابتدا به علی صدیقی و بعد آندارنیک سیمونیان است. «اتوبوس مرگ» را با این توجیه که یکی از دوستانم اتوبوس دارد، آندرانیک تدارک دیده بود. [بر ما دانسته نیست که آیا ایشان همان آندرانیک سیمونیان فعلی است که به درجه دکتری نایل شده و مدیر گروه زبانهای خارجی در دانشگاه آزاد اسلامی است یا خیر. دکتر سیمونیانِ اخیرالذکر از اعضای هیئتموسس انجمن دوستی ایران و ارمنستان است. ایشان در ایام دهه فجر نیز با وزیر ارشاد نشست و برخاست دارند.]
نکتهی دیگر این که بعد از مراسم صدمین سال تولد نیمایوشیج در ساری که علی صدیقی مجری آن بود، صالحپور نامهای به کوشان میدهد که در آن نوشته بود: «صدیقی با نیروهای امنیتی همکاری میکند.» دلایل و مستنداتی هم طرح کرده بود. منصور کوشان درباره این نامه با گلشیری و چند نویسندهی شمالی صحبت میکند. بعد از آن صالحپور با کوشان تماس میگیرد و اعلام میکند که در مورد صدیقی اشتباه کرده است. آیا از میان کسانی که کوشان با آنها در مورد نامه صحبت کرده بود، موضوع را به نیروهای امنیتی اطلاع داده بودند و صالحپور تحت فشار و تهدید مجبور به پس گرفتن ادعای خود شده بود؟ در این صورت احتمال آن که صالحپور از توطئهی سفر ارمنستان آگاه بوده است، قوت میگیرد. مستندات در مورد مامور بودن صدیقی بسیار است. اما این که خود او هم سوار اتوبوس بوده است را میتوان چنین توضیح داد که او از چگونگی و کیفیت اجرای نقشه بیخبر بوده است. شاید ابتدا قرار بوده است نویسندگان به طریق دیگری کشته و سپس اتوبوس به قعر دره انداخته شود!
اما در مورد شاهرخ تویسرکانی. میدانیم که آن زمان موبایلی در اختیار نویسندگان نبود! در ضمن حتی خود کوشان هم تا آخرین لحظه نمیدانست اتوبوس کرایه شده در تعاونی ۱۷ است. پس چه کسی و چگونه خبر تصادف همسرش را به او داده بود؟ همچنین بعد از سفر هم مشخص میشود که اصلا «تصادفی» در کار نبوده است! آیا او، محمد بهارلو را از خطر آگاه کرده است یا برعکس؟ این امکان وجود دارد که یکی از این دو از «توطئه» با خبر شده است و به ترمینال آمده تا دیگری را هشدار بدهد! در مورد محمدتقی صالحپور نیز باید پرسید آیا او به ظاهر برای سوار شدن به اتوبوس آمده بود تا دوستش کاوه گوهرین را از خطر آگاه کند؟ یا کاوه گوهرین فقط به این دلیل با مسافرین همراه شده بود تا در رشت صالحپور را متوجه خطر بکند؟
منصور کوشان مینویسد: «آنچه برای من حایز اهمیت است و امیدوارم روزی در دادگاهی روشن شود، نقطههای تاریک رفتارهای کسانی است که خود را دوست من و همراهان من مینامیدند. خود را روشنفکر، نویسنده، آزادیخواه مینامند. همچنین متاسفم، بسیار متاسفم که دوست عزیزی چون هوشنگ گلشیری… در گفتگوهایی در رسانههای خارجی، اعم از فارسی و دیگر زبانها، واقعیتها را کتمان کرده است… دوست دارم که روزی دادگاهی با قول تبرئه شدن، کسانی چون علی صدیقی، شاهرخ تویسرکانی، محمد بهارلو، کاوه گوهرین و محمدتقی صالحپور را احضار کند و بخواهد که آنان ارتباطشان را با کارگزاران فرهنگی، سیاسی، و امنیتیِ نظام جمهوری اسلامی در یکسو و جمع مشورتی، اتوبوس ارمنستان و جامعهی نویسندگان متعهد از سوی دیگر بیان کنند…»
متاسفانه منصور کوشان آرزوی دیدن «آن روز» را با خود به زیر خاک برد. و اما ما هنوز «آن روز» را انتظار میکشیم.
م. دلاشوب (بخشی از کتاب «سمفونیهای یک شارلاتان)
[تمامی نقلقولها از کتاب «حدیث تشنه و آب» نوشتهی زندهیاد منصور کوشان است.]
در همین زمینه:
قتلهای زنجیرهای و «هیئتدبیران موقت» کانون نویسندگان ایران
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.