در روزهای اخیر انتشار جزئیات لایحه‌ی بودجه‌ی سال ۱۴۰۰، اعتراض برخی از فعالین اجتماعی(عمدتا متعلق به حوزه‌ی زبانی خارج از زبان فارسی در ایران) به بودجه‌ی اختصاص یافته به فرهنگستان زبان فارسی، در شبکه‌های اجتماعی مورد توجه قرار گرفت. در بند ۱و ۲ ماده‌ی ۱ از اعلامیه‌ی حقوق اقلیت‎های سازمان ملل متحد دولت‌ها نه تنها متعهد به حمایت از وجود اقلیت‌ها(خصوصا زبانی) در قلمرو خود هستند بلکه باید شرایط ارتقای آنها را نیز بهبود بخشند و در این راستا زمینه‌های قانونی این حمایت نیز فراهم شود. اگر در این خصوص ملاک و معیار، حقوق بشر و توافقات بین‌المللی باشد طبیعتا چنین اعتراضی وارد و به‌جاست.

آنچه که مسلم است اگر آحاد جامعه از حقوقی برابر برخوردار باشند و شهروندان نیز نقش اجتماعی خود را ایفا نمایند قطعا حاکمیت باید این چندگانگی را پذیرفته و بودجه‌ی فرهنگی را نیز به تناسب این چندگانگی و بری از هرگونه تبعیض یا اتکا به تاریخ و مسائل سیاسی، توزیع کند. هرچند که باید در نظر داشت ما با حاکمیتی مواجهیم که هیچگونه پاسخگویی و مسئولیت‌پذیریِ لازمه‌ی یک حاکمیت مشروع را از خود نشان نمی‌دهد و این بودجه‌ها در نهایت رانتی برای آنان است که عرصه‌ی فرهنگی را در چنگ خود دارند. در واقع روی سخن به آینده‌ای است که قرار است پس از حاکمیت جمهوری اسلامی سپهر سیاسی این سرزمین را رقم بزند.

در خصوص موضوع زبان در کشوری مانند ایران که دموگرافی آن چند زبانه است باید به سه مورد اساسی اهمیت داده شود:

  • لزوم حفظ میراث بشری که یکی از مهمترین موارد آن زبان است.
  • معضلات آموزشی «کودکان دو زبانه» در جایی مانند ایران که صرفا یک زبان(فارسی) رسمی است.
  • حق آموزش به زبان مادری به عنوان یکی از حقوق پذیرفته شده ذیل حقوق بشر.

ابتدا بستر پرداختن به این موارد مهم است! ما در ایران زندگی می‌کنیم و دوره‌ی تاریک ج.ا.ا.(تاریک از آن جهت که هیچ کورسویی برای تغییر و اصلاح موجود نیست)؛ در این بستر به صورت ضمنی میراث ناسیونالیسم قرن نوزدهمی که مقارن با پروژه‌ی ملت‌سازی در ایران است حفظ شده، یعنی ج.ا.ا. نیز ایده‌ی یک کشور، یک پرچم و یک زبان را پذیرفته و به آن دامن زده است. تاکید بر یک زبان برای پیشبرد ملت‌سازی آن چنان هم بیراه نیست! لنین در ابتدای رساله‌ی «درباره‌ی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش» می‌نویسد: «پایه‌ی اقتصادی این جنبش‌ها(جنبش‌های ملی) را این موضوع تشکیل می‌دهد که برای پیروزی کامل، تولید کالایی بازار داخلی باید به دست بورژوازی تسخیر و اتحاد دولتی سرزمین‌هایی که اهالی آنها به زبان واحدی تکلم می‌کنند عملی شود و در عین حال هر نوع مانعی از سر راه تکامل این زبان و تحکیم آن در ادبیات برداشته شود. زبان مهمترین وسیله‌ی آمیزش بشری است؛ وحدت زبان و تکامل بلامانع آن یکی از مهمترین شرایط مبادله‌ی بازرگانی واقعاً آزاد و وسیع و متناسب با سرمایه‌داری معاصر و یکی از مهمترین شرایط گروه‌بندی آزاد و وسیع اهالی به صورت طبقات جداگانه و بالاخره شرط ارتباط محکم بازار با انواع تولیدکنندگان خرد و کلان و فروشنده و خریدار است. بدین جهت تمایل (اشتیاق) هر نوع جنبش ملی عبارت است از تشکیل دولت‌های ملی، که بتوانند این خواست‌های سرمایه‌داری معاصر را به بهترین وجه برآورده کنند. محرک این قضیه عمیق‌ترین عوامل اقتصادی‌ست و به این جهت برای تمام اروپای غربی و حتی برای تمام جهان متمدن، تشکیل دولت ملی برای دوران سرمایه‌داری جنبه‌ی عمومی و عادی دارد.»

در ادامه این پرسش قابل طرح است که در داخل مرزهایی که چند زبانه است آیا می‌توان به راحتی‌ای که لنین شرح می‌دهد دولتی ملی با یک زبان(به عنوان مهمترین وسیله‌ی آمیزش بشری) ساخت؟ پاسخ این پرسش به گواهی تاریخ، خیر است. اصرار بر پیشبرد این پروسه به پدیده‌ای به نام «آسیمیلاسیون» (همگون‌سازی فرهنگی علی‌الخصوص زبانی) می‌انجامد. در واقع ایرانیان از اتنیک‌های مختلف(گویشوران خارج از دایره‌ی زبان فارسی) قریب به یک قرن است که زیر سایه‌ی آسیمیلاسیون هستند و اهتمام بارز و قابل بیانی نیز از سوی حاکمیت‌ها در این دوران صورت نگرفته و توصیه‌های نخبگان و مخالفان این وضعیت همگی نادیده گرفته شده‌اند. در این میان ممکن است اصل ۱۵ قانون اساسی طرح شود که به این مسئله پرداخته است. این اصل بیان می‌کند: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است‌. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس‌، در کنار زبان ‌فارسی آزاد است‌.» همانطور که می‌بینیم در این اصل زبان فارسی جایگاهی برتر نسبت به زبان‌های دیگر داشته و همه‌ی امور مملکتی باید به این زبان نگاشته شود و صرفا در کنار آن زبان‌های «محلی و قومی» (که مشخص نیست چگونه آن زبان‌ها در برابر زبان فارسی واجد چنین صفتی شده‌اند) می‌توانند در رسانه‌ها حضور یابند و ادبیات آنها در مدارس تدریس شود. اینکه ادبیات آنها در مدارس تدریس شود مشخص نشده است مجری آن کیست و ساز و کار تخصیص بودجه‌ی این امر چگونه است. و البته نکته‌ی مهمتر اینکه، آموزش زبان مادری با آموزش به زبان مادری دو مقوله‌ی کاملا متفاوت هستند. در هر صورت همین اصل ناقص در قانون اساسی هم همواره اصلی متروک و فراموش شده بوده و بیشتر از یک بهره‌برداری سیاسی جهت آن که نشان داده شود که حقوق اقلیت‌های زبانی(چه بسا که اقلیت هم ممکن است نباشند) در ایران مورد توجه بوده است.

در وجهی دیگر باید دو دوره را از هم تفکیک کرد دوران «مدرن» و پیشامدرن. به صورت خلاصه دوران مدرن محصول انقلاب فرانسه و جنبش موسوم به «روشنگری» در آن زمان است. پس از انقلاب فرانسه آرام‌آرام ارزش‌های «اومانیستی» (انسان‌محور) جایگزین ارزش‌های الهیاتی شد. یکی از تغییرات عمده‌ای که این انقلاب در پی داشت، ظهور مفهوم «ملت» است، و این همان سرآغاز ایده‌ی یک کشور، یک پرچم و یک زبان است. اما آنچه بیشتر اهمیت دارد بیان این نکته است که پیش از دوران مدرن فرهنگ‌ها و زبان‌ها به صورتی طبیعی و کشمکشی بستگی به چیرگی دسته‌های انسانی ظهور و افول داشتند یا ممکن بود به واسطه‌ی پا گرفتن یک دین خاص مانند اسلام، یک زبان مانند عربی، توسعه‌ای شگرف در طول زمان و جغرافیا پیدا کند. آنچه مسلم است پیش از طرح ارزش‌های مدرن زبان‌ها و فرهنگ‌ها به صورتی طبیعی و در روندی شبیه تکامل و تنازع بقا اندرکنش داشته و ممکن بود توسعه یابند و یا به رکود و نابودی دچار شوند.

در خصوص عصر حاضر باید گفت نگاه تاریخیِ صرف به مسئله‌ی زبان می‌تواند باعث فهمی خطرناک شود، برای مثال اینکه تاریخ چند صد ساله باعث شده است که فلان زبان توسعه یابد اما فلان زبان دیگر خیر، می‌تواند پشتوانه و مشروعیتی برای کنار زدن و یا اهمیت ندادن به زبان کمتر توسعه یافته شود. وانگهی که توسعه‌ی زبان بستگی به نگاه خاص قدرت، نفوس و میزان مساعد بودن بستر اجتماعی بستگی دارد. به این مسئله باید بر اساس حقوق انسانی و نه بر اساس تاریخ پرداخته شود. و این وظیفه‌ی حاکمیت است که بستر رشد زبان و فرهنگ شهروندانش از هر تبار، زبان و جغرافیای خاص را فراهم کند و اهمال در این زمینه بر مبنای تاریخ پیشینی، خطا و تضییع حقوق شهروندان است. در ادامه‌ی این بُعد از مسئله‌ی زبان در ایران باید تاکید کرد که «ایده‌ی ایرانشهری» با ترفندی متفاوت سعی دارد قسمت عمده‌ای از زبان‌های غیرفارسی را به عنوان مشتقات زبان فارسی نشان دهد و به نوعی با در دست گرفتن میراث آنها، آن زبان‌ها را به حاشیه رانده و فضای رشد را برایشان تنگ کند.

سه محوری که در ابتدا مطرح شد مسائلی قابل طرح بعد از مدرنیته هستند یعنی سنجش شرایط دوران گذشته با وجود یا عدم وجود این فاکتورها هیچ معنا و مفهومی ندارد.

  • در خصوص مورد اول یعنی لزوم حفظ زبان به عنوان میراث فرهنگی باید اشاره کنم که در سال ۲۰۰۳ سازمان علمی فرهنگی ملل متحد کنوانسیونی برای صیانت از «میراث فرهنگی ناملموس» تصویب کرد که در آن زبان به عنوان مهمترین رکن میراث فرهنگی ناملموس شناخته شد به طوری که حفظ آن کلید اصلی حفظ دیگر آثار فرهنگی از این دست است و دولت‌ها باید در این راستا نهایت امکانات و اهتمام خود را به کار گیرند. زبانی که می‌میرد به همراه آن یک فرهنگ با تمام ابعادش محو می‌شود. آیا محو «زبان تاتی» برای شما مهم است؟ و پرسشی مهمتر محو یک کاخ باستانی مهمتر است یا یک زبان زنده؟

نکته‌ی مهم آن است که وظیفه‌ی حفظ این میراث بر عهده‌ی حاکمیت و تمام مسئولیت متوجه آن است. سازمان میراث فرهنگی صرفا متولی کاخ و گرمابه و عمارات تاریخی یعنی «میراث فرهنگی ملموس» نیست!

  • معضلات آموزشی «کودکان دو زبانه» زمانی بروز می‌کند که کودک بعد از شش سال یادگیریِ زبان مادری در خانه به مهدکودک و مدرسه می‌رود و تازه با زبانی دیگر که با آن آشنایی چندانی ندارد مواجه می‌شود. امری که در ایران برای کودکان کُرد، تُرک، عرب، بلوچ، ترکمن، لُر و … امری آشناست. روانشناسان و کارشناسان آموزش بر این عقیده هستند که کودک در پیش از شش سالگی توانایی یادگیری چند زبان مختلف به صورت همزمان را دارد اما پس از این سن کودک زبان دوم را بر مبنای توانایی‌های به دست آمده از زبان مادری خود یاد می‌گیرد. در این حال فرآیند آموزش کودکانی که در خانه با زبانی غیر از زبان آموزش در مدرسه تکلم می‌کنند سخت‌تر بوده و در نتیجه این کودکان انگیزه‌ی کمتری برای یادگیری دارند و حتی در کشورهای توسعه نیافته مانند ایران درصد قابل توجهی از ترک تحصیل‌ها در دوران ابتدایی به همین دلیل است. که البته فقر اقتصادی و فرهنگی ناشی از توسعه نامتوازن ثروت و امکانات نیز آن را سرعت بخشیده است.

کودک که قرار است به عنوان سرمایه‌ی انسانی جامعه تربیت و آموزش داده شود در صورت تعلق به زبانی که محلی و پایین دستی قلمداد می‌شود در مقابل زبان مسلط دچار فقدان اعتماد به نفس و حتی حقارت می‌شود. در فرآیند تربیت، وی ممکن است از نظر فرهنگی از خودبیگانه شده و در نهایت به آن سرمایه انسانی که پیش بینی شده برای جامعه‌ی خود بدل نشود. اما اگر زبان‌های چندگانه همسطح باشند همین کودکِ دو زبانه خود را تواناتر می‌یابد و همین امر رشد ملموسی در اعتماد به نفس و کارآیی قشر عمده‌ای از آینده‌سازان یک کشور را رقم خواهد زد.

  • در خصوص مورد سوم که می‌توان آن را بُعد سیاسی مسئله قلمداد کرد «حق آموزش به زبان مادری» است. در واقع در یک کشور چند زبانه تجربه نشان داده که بهتر است یک زبان میانجی وجود داشته باشد و زبان‌های دیگر نیز در کنار آن رسمیت یابند. همانطور که گفته شد تسلط یک زبان به صورت پیشینی، یعنی در دوران پیشامدرن این حق را از دیگر زبان‌ها هرچند گویشوران آنها در اقلیت باشند سلب نمی‌کند. این یک حق است و پذیرش آن توسط حاکمیتِ دارای عقلانیت منجر به انسجام درونی بیشتر مردمان یک کشور خواهد بود. در ایران مطالبه‌ی چنین حقّی به صورت وارونه نه عامل متحد کننده بلکه عامل افتراق لحاظ شده است. این نگاه حاکمیت، باید توسط محققان مورد کنکاش قرار گیرد که چه مسئله‌ای این نگاه را به موضع حاکمیت بدل کرده است؟ قطعا تاریخ معیار مناسبی برای رسیدن به این نتیجه گیری وارونه نیست!

در این نوشته سعی شده است تمرکز بر خود مسئله‌ی زبان و اهمیت آن باقی بماند. حق آموزش به زبان مادری در کشوری چندزبانه می‌تواند از کشمکش سیاسی میان مرکز و ملت‌های پیرامونی تاثیر زیادی بپذیرد که این داینامیسم چه بسا سر از چند تکه شدن یک کشور و یا انسجامی محکم بیانجامد. پرداختن به این وجه بحثی مفصل نیاز دارد که خارج از حوصله‌ی این نوشته است.

***

با اینکه جامعه بین‌الملل بر مبنای چندین سند و اعلامیه، حق آموزش به زبان مادری(نه صرفا آموزش زبان مادری) را به رسمیت شناخته است اما هنوز در ایران در خصوص این مسئله مشاجره فراوان است. مشاجره‌ای که عموما ریشه در یک دگماتیسم فرهنگی ناشی ملت‌سازی واراداتی و تحمیل شده از بالا به پایین دارد. هر جامعه‌ای برای رشد و بقای خود انتخاب‌هایی پیش رو دارد در ایران یکی از این انتخاب‌ها پذیرش پلورالیسم در بسیاری از حوزه‌ها از جمله زبان و دین و نیز اهتمام واقعی برای تحقق توسعه متوازن است که در صورت عدم پذیرش و رواداری در این موارد، تاریکی بدتری از اکنون در کمین خواهد بود!

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)