منظور از نمونه در تیتر این نوشته همان است که معولا آرکتایپ Archetype گفته می‌شود و منظور این است که ایران نمونه‌ای از نوع رفتاری است که می‌تواند الگو یا سرمشق کشورهای دیگر برای نوع خاصی از رفتار بین‌المللی قرار گیرد. چنین سرمشق‌گیری هم از جانب برخی کشورها مانند ونزوئلا و هم در سطح سازمان‌های مسلح مانندگروه‌های نیابتی ایران در منطقه دیده می‌شود. اینکه تلاش برای ساخت یک آرکتایپ از طرف ایران تا چه اندازه موفق شود، بستگی به درک مخاطرات آن از جانب جامعه جهانی دارد. متاسفانه تاکنون هیچ نشانه‌ای در دست نیست که اروپا متوجه چنین خطر استراتژیکی شده باشد زیرا در طی سی سال گذشته خود را مشغول «مذاکرات انتقادی» کرده است که تقریبا هیچ فایده‌ای برای تغییر رفتار ایران نداشته است. هر تغییر رفتاری هم اگر دیده می‌شود نه معلول این مذاکرات انتقادی بلکه نتیجه دینامیک درونی خود نظام اسلامی بوده است. در یکی از نوشته‌های پیشین اشاره کردم که چگونه ظریف با آگاهی از انسداد راهبردی اروپا در خاورمیانه، رهبران اروپایی را با لحن تمسخرآمیز غیردیپلماتیکی مورد خطاب قرار می‌دهد -لحنی که اخیرا اردوغان هم در مواجهه با سران اروپایی تقلید می‌کند- ایران به روشنی جامعه جهانی را با بازی می‌گیرد، چنین رفتاری را در ساقط کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی هم مشاهده کردیم. تعلل در ارسال جعبه سیاه هواپیما، عدم انتشار محتویات آن، پذیرش پرداخت خسارت به بازماندگان و سپس پس‌گرفتن این ادعا و هزاران مورد دیگر، مثال‌هایی از چیزی است که می‌توانیم آن را «نمونه ایران» بنامیم. اگر کشوری بتواند با طراحی بازی هوشمندانه‌ای، به آسانی جامعه جهانی را فریب دهد و آنها را درگیر حل و فصل موارد مقطعی مانند مسئله موشک‌های دوربرد، مسئله هسته‌ای و یا مواردی مانند اینها کند، و در همان حال سرگرم پیشبرد دکترین آرکتایپ‌سازی از نوعی از رفتار مخرب باشد که جامعه جهانی را در نهایت کیش و مات کند، آیا کشورهای دیگر را به این نتیجه نمی‌رساند که آنها نیز می‌توانند همین مسیر را در پیش گیرند؟ سوالی که جامعه جهانی باید با جدیت از خود بپرسد این است که آیا از ظرفیت لازم برای جلوگیری از چنین نمونه‌سازیهای برخوردار است؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)