می دانم که همۀ ما تصویری کمابیش روشن از خرافه داریم، ولی همین کمابیش و نه بیش. پس لازم است اول مقصودم را از خرافه، درست روشن کنم تا برسم به حرف اصلی. شاید این مقدمه کمکی طولانی جلوه کند، اما تصور میکنم لازم است، مفید هم شاید باشد.

خرافات چیست؟

خرافات، یک وجه معرفتی دارد که طبق آن، نیروی برتر تقدس جهان را درمی نوردد و وجود و نظم کون و مکان تابع آن است؛ و یک وجه عملی، یعنی استفاده از این نیرو برای ایجاد تغییر در جهان اطراف ما. در یک کلام، از این بابت نمی توان تفاوتی اساسی بین مذهب و خرافات قائل گشت چون بینش مذهبی نیز بر همین اساس استوار است :

در این وضعیت، بی اعتقادان که تمایل دارند تا هر اعتقاد مذهبی را خرافه بشمارند، زحمتی برای مجزا کردن خرافه از مذهب نمی کشند. این راه منتهی می شود به بی اعتبار و در نهایت بری از مشروعیت شمردن هر گونه اعتقاد مبتنی بر تقدس. در اینجا عقلانیت معیار اصلی است که با صراحت و گاه با بی رحمی همه چیز را می سنجد و هر چه را که از اعتبار ساقط بداند، دور می ریزد – مذهب و خرافه را با هم.

در مقابل، مؤمنان عموماً معتقدند که خرافات عبارت است از شوائبی که وارد مذهب شده و چهرۀ اصلی دین را مخدوش ساخته است و گاه مصرند که خرافات اصلاً و اصولاً از دین جداست. از این دید، انواع و اقسام اعتقاداتی خرافی محسوب می گردد که پایه و پشتوانۀ مذهبی روشن و معلوم ندارد و عوام بدان ها بستگی دارند، ولی وقتی از مؤمنان می خواهید که مرز مذهب و خرافه را معلوم کنند، کار مشکل می شود. چون معیار روشنی برای این کار ندارند مگر رهنمود های روحانیت، یعنی تمایزی مبتنی بر اقتدار و نه تفکیک مفهومی. روشن است که هر جا اقتدار مذهبی ضعیف باشد، تمایز هم سست می شود.

به تصور من هیچیک از این دو تعریف عقلانی و اقتداری، به رغم رواج قابل توجهشان، وافی به مقصود نیست. اولی برای اینکه جایی برای تمایز بین انواع اعتقاد غیر عقلانی باز نمی گذارد و اصلاً موجبی برای چنین تمایزی نمی بیند و هر چه را که عقلانی نباشد، از اعتبارساقط می شمرد. دومی هم برای اینکه نمی تواند بین مذهب و خرافه تمایزی قائل گردد، مگر به حکم اقتدار روحانیت که اگر هم فایدۀ عملی داشته باشد، پایۀ استدلالی ندارد – «خرافه آنست که من میگویم» حرف نشد. باید از این معیار های آشنا فراتر رفت و به عبارتی از هر دوی آنها در کنار هم استفاده نمود.

ببینیم چطور.

کشاکش بین گفتار عقلانی و گفتار متکی بر تقدس، دائمی ست و مرز ثابت ندارد. اولی هر قدر بتواند حوزۀ اعتبار خود را توسعه دهد و در زمینۀ شناخت و عمل، راه های عقلانی پیش پای ما بگذارد، از اعتبار و قلمرو دومی می کاهد و این کار را با قاطعیت انجام می دهد. ولی این پیشروی مرزی دارد: نفس اعتقاد به تقدس، یا به عبارت ساده، اعتقاد به خدا، امریست که مشمول سنجش عقلانی نیست و نمی شود. یعنی اعتقاد مذهبی هسته ای دارد که استدلال و گفتار عقلانی حریفش نمی گردد. این هسته فردی و ذهنی است، ولی اعتبارش را نمی توان با دلایل عقلانی رد کرد. اما گفتار مذهبی به اعلان اینکه خدایی هست ختم نمی شود و خیلی فراتر از آن می رود. این گفتار وسعت بسیار دارد و امور فراوانی را شامل می گردد که کاملاً در معرض نقد خرد است.

پس از این مقدمات، می توان خرافه را حوزه ای از اعتقادات مبتنی بر تقدس شمرد که مشمول حکم عقل است، خردپذیر است، ولی طرف مقابل به عقل واگذارش نمی کند، در برابر این کار مقاومت می کند و از میدان به در نمی رود. در این حالت است که تمایز بین اعتقاد مذهبی و خرافه معنی پیدا می کند. زدودن خرافات بر اساس معیار عقلانی و نه اقتدار روحانی، صورت می پذیرد. معیار تمایز عقلانی است نه مذهبی – نکته بسیار مهم است. عقلانی شدن الهیات همین انتظام و پالایش گفتار مذهبی است به مدد عقل.

خرافات سیاسی

وقتی در قالب برداشت های معمول، از خرافات صحبت می کنیم، نظرها متوجه می شود به انواع مسائل مبتذل از قماش جادو و جنبل، خنثی کردن چشم زخم، پابند کردن معشوق، سیاه بخت کردن این و آن و…  و ترویجش هم می شود کار رمال. ولی وقتی خرافات را به معنای درست و وسیع آن در نظر بگیریم، تنوع آن بر ما هویدا می گردد، می توانیم پهنۀ گستردۀ آنرا مجسم کنیم و علاوه بر آن ببینیم که هر کس از هر صنف و گروهی می تواند ترویجش نماید. کار از حد دغدغه های شخصی و پیش پا افتاده و گاه پست، بسیار فراتر می رود و می توان ردش را در هر گوشه و کنار حیات اجتماعی یافت، از جمله در سیاست.

به نظر من، بزرگترین خرافه، را باید درست در همین میدان سیاست جست، در سیاست مذهبی، نه فقط این سیاست مذهبی که امروز در ایران حاکم شده و به هنگام بحث از اختلاط مذهب و سیاست، در وهلۀ اول بدان نظر می کنیم و بسا اوقات دورتر از آنرا نمی بینیم و حتی در تصور هم نمی آوریم. اصولاً سیاست مذهبی را می گویم، از هر نوعش.

سیاست حوزۀ عمل عقلانی است. حتی وجه ارزشی سیاست هم که به هر صورت مشمول انتخاب آزاد است، از سنجش عقل معاف نیست. ما برای سنجیدن، رد کردن و حتی محکوم کردن این و آن عقیده و کردار سیاسی و بخصوص برای یافتن بهترین راه حل های سیاسی، در نهایت به عقل مراجعه می کنیم و نتیجه هم می گیریم. وارد شدن گفتار مذهبی و به عبارت دقیق تر، به میان کشیده شدن پای تقدس در این حوزه، اصولاً وجهی ندارد.

ببینیم وقتی شد چه نتایجی در پی می آورد.

سیاست مذهبی، با وارد کردن تقدس در حوزه ای که بر آن حقی ندارد، هم وجه معرفتی کار را با ادعای اتکأ به دانشی غیر و برتر از آنچه در دسترس عقل بشری است، از حوزۀ وارسی عقلانی دور می کند و هم در زمینۀ عمل، چشم به کارآیی فوق العادۀ تقدس دارد، چه در پیشرفت کار و چه در ضمانت نتیجه. یعنی مستقیم یا غیر مستقیم، تقدس و به عبارت معمول پشتوانۀ الهی را ضامن پیدا کردن راه درست و پیشرفت و موفقیت می شمرد. البته کسانی که چنین می کنند، تصور می نمایند که با استمداد از تقدس، هم بهترین وسیله را برگزیده اند و هم بهترین نتیجه را خواهند گرفت. به نظر من هر دو خیال بی پایه است. خرافه بودن داستان در اینجا هویدا می گردد.

از وجه معرفتی شروع کنیم.

دست زدن به دامان تقدس قرار است بیمهُ مسلک سیاسی باشد، ولی در حقیقت بیمه نیست، چشمبند است چون دیدۀ سنجشگر شما را می بندد. این کار دو پیامد نظری بسیار مهم دارد.

اولی به اشتباه انداختن شما در بارۀ هدف کاریست که بدان پرداخته‌اید. هدف سیاست، امنیت واحد سیاسی و بهروزی اعضای آن است، نه رضای خالق و نه رستگاری. تعویض این ها با یکدیگر، اساسی ترین انحرافی است که بتوان در کار سیاسی سراغ کرد. خطایی که از این نقطه آغاز گردد، از بابت نظری بر تمامی طرح اندازی شما سایه میافکند و اعوجاجی ایجاد میکند که قابل تصحیح نیست. عوضی گرفتن سیاست و مذهب خطای کوچکی نیست. طرفداران سیاست مذهبی، هم خود به این راه میروند و هم دیگران را به اشتباه می اندازد.

پیامد دوم که آن هم بلافاصله خود را نشان می دهد، زدن به ریشۀ فکر دمکراسی است، از بن و بنیاد، زیرا مرجع قرار دادن تقدس سرچشمۀ قدرت را عوض می کند. در دمکراسی، سرچشمۀ قدرت خود مردم هستند و در مذهب خداست. مهم نیست که چه تصور و خیالی در بارۀ آنچه که می کنید، دارید و چه شعاری می دهید، اگر مرجع را عوض کنید، جز به استبداد راه نمی برید.

حال بیاییم سر وجه عملی.

وقتی یکی از بازیگران صحنۀ سیاست پای تقدس را به میان می کشد، در ترتیب عمل دیگر رقبایش نیز تأثیر می گذارد و سه واکنش رایج برمی انگیزد. اول اینکه قبول کنند که بر تقدس دستی ندارند و برتری وی را بپذیرند و عملاً اجازه بدهند به این ترتیب در بازی تقلب کند، چنان که خمینی کرد، خلاصه اینکه پا پس بکشند. دوم اینکه از او تقلید کنند و بکوشند تا گزینۀ خویش را تقدیس نمایند، یعنی برداشت خودشان را از سیاست مذهبی جلو بیاندازند تا با وی مصاف بدهند و به این ترتیب رقابت سیاسی را تبدیل به رقابت مذهبی بکنند، یعنی بروند به سوی جنگ مذهبی. آخر این که به طور مستقیم با دین و مذهب طرف شوند که اصولاً موضوع سیاست نیست ولی نمونه‌هایش دیده شده است و موقعیت بسیار سختی برای همگان فراهم آورده. امروز هم که شاهدیم برخی در ایران چنین روشی را توصیه میکنند. بگویم که این نبرد هم دست کمی از جنگ مذهبی ندارد.

جادوگری سیاسی

اگر بخواهیم تقدس را به خدمت گزینۀ سیاسی خویش بگیریم، منطقاً دو راه پیش پایمان خواهد ماند. یکی اینکه ادعا کنیم که مجری ارادۀ الهی هستیم. دوم اینکه مدعی تسلط مستقیم بر تقدس بشویم و از مذهب خارج و وارد جادو بشویم و ارادۀ خودمان را جایگزین ارادۀ الهی بکنیم. این از گزینه‌های تئوریک. ولی مشکل اصلی در این سطح مطرح نمی گردد، در اینجاست که سیاست مذهبی اصولاً کارآیی خارق‌العاده‌ای را که برخی بدان نسبت می دهند، واجد نیست. وقتی اینرا در نظر بگیریم و این فرض اساسی را هم به حساب بیاوریم که فرض توانایی مطلق خدا، امکان مؤثر نیافتادن ارادۀ الهی را از این میان حذف می کند، ما می مانیم و جادو. و البته اینرا هم می دانیم که جادو اصولاً کارآیی ندارد وگرنه بشر از ابتدا دنبال علم نمیرفت و در همان حد جادوگری مانده بود.

ولی عده‌ای خواهند گفت که به رغم آنچه که گفتید، مذهب میتواند کارآیی سیاسی داشته باشد، دیده‌ایم و میدانیم. باید پاسخ داد که آری ولی به چه ترتیبی و به چه بهایی؟

درست است، استفاده از تقدس، میتواند مردمانی معتقد را به دنبال شما بکشد. اما نباید اینرا با تأثیر خود تقدس اشتباه گرفت. این تأثیر خود تقدس نیست، تأثیر از توهم مؤثر بودن تقدس برمیخیزد. توهمی که عده ای دیگر با شما در آن شریک هستند و همین میتواند آنها را به طرف شما و گزینۀ سیاسی شما بکشد. تأثیری اگر باشد اینجاست و متأسفانه بسیار خطرناک هم هست. اگر گاه میبینید که کار طرفداران سیاست مذهبی خوب پیش میرود، به این دلیل است. این توهم، مانند بسیاری توهمات دیگر، نیرو‌زاست. ولی به همان ترتیب که برخی مواد مخدر نیروزاست – تا نوبت خماری بعدش برسد. بریدن از عقلانیت، نوعی احساس آزادی و قدرت به همراه میاورد که میتواند لذت‌بخش باشد. ولی عاقبتش آنی است که قبلاً دیده شده و اکنون در ایران شاهدش هستیم.

حرف آخر

خرافات شمردن سیاست مذهبی و جادوگر شمردن کسانی که بدان میپردازند بر طرفداران این راه و روش گران خواهد آمد، ولی حقیقت تخفیف ندارد، بخصوص وقتی دروغ چنین ضایعاتی بار آورده باشد. کار با تعارف حل‌شدنی نیست، بخصوص که هنوز عده‌‌ای علاج حکومت مذهبی فعلی را در برقراری حکومت مذهبی دیگری میجویند. بیرون رفتن از دور باطل سیاست مذهبی فقط با واقعبینی و دور ریختن این چاره‌های قلابی میسر است. تیغ لائیسیته است که این گره کور را میبرد. تا از نیامش نکشیم، گروگان پیروان سیاست مذهبی خواهیم ماند. این است واکنش درست در برابر سیاست مذهبی.

۵ اکتبر ۲۰۲۰، ۱۴ مهر ۱۳۹۹

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)