رابطه قدرت ناشی از توانایی های حکومت و  قابلیت های دین( به معنای عام آن)، دو ابزار برای حاکمان سیاسی و دینی است تا به خواسته های برتری طلبانه خود از قبیل ثروت، رفاه، و شهرت نائل شوند، و تاریخ چندین هزار ساله گذشته که در دسترس قرار دارد، گویای همکاری سیاست مداران با کارگزاران دین بوده، در دوره هایی از تاریخ، کفه ترازوی قدرت بین دو عامل ذکر شده، به نفع یک طرف، و زمانی به نفع طرف دیگر سنگینی می کرده است. اما دو منبع قدرت موصوف همیشه می دانستند، همکاری آنها به هم افزایی بیشتر قدرت دو طرف کمک می کند. در تاریخ بشر، این دو حوزه ظاهرا جدا، یکی تحت نام ساختن دنیای مادی، و دیگری بنام ساختن دنیای اخروی مردم، منابع طبیعی و نیروی کار آدمیان را به خدمت خود در می آوردند.

اگر کسی تصور می کند در دوره سلطنت پهلوی دین از حکومت جدا بوده، بهتر است تاریخ را بازخوانی کند، بنیانگذار حوزه علمیه قم، آیت الله عبدالکریم حائری یزدی، به دعوت رضا شاه از عراق به ایران آمد و حوزه قم را تاسیس کرد. در تظاهرات خرداد ۴۲، چند نفر از اوباش میدان میوه، که اتفاقا در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ برای شاه سینه زده بودند، اعدام، ولی رهبر آنها که یک روحانی بود، به ترکیه تبعید شد. محمد رضا شاه برای گرفتن تصمیمات خود از مراجع قم می خواست برای او با قران استخاره کنند.

اتفاقی که در سال ۵۷ افتاد، دو شریک قدرت (کارگزاران حکومت و نگهبانان دین) برای سر تقسیم قدرت به منازعه پرداختند، و در مبارزه، کارگزاران سیاسی، بخشی از قدرت را که در دست خود داشتند به نگهبانان دین واگذار کردند.

تک تازی نگهبانان دین در مسند سیاست ، این قدرت را به آنها داد که شکل ظاهری حکومت را به رنگ دین در بیاورند، و کوشش خود را بر تبلیغ و ترویج آموزه های دینی بگذارند.

حاکمان دینی در عرصه عمل با مشکلات متعددی روبرو شدند که منبعث از مدنیت جهانی امروز است، و لذا بقول رفیق دوست، مجبور شدند، بجای سیستم “جا بیانداز و راه بیانداز” به ” نظام ” راه بیانداز و جا بیانداز” روی بیاورند. که با شکست و نا کامی های بسیار و همراه با هزینه های گزاف بود.

اما چرا نتوانستند از روش اول استفاده کنند، این امر به گذشته بر می گردد، در قرن شانزدهم، در اروپا ولوله ای براه افتاده بود ،  کودک جدیدی با حرص بی انتها و اشتهای بی پایان زاده شده بود، کودک تازه متولد شده، در پی تغییر همه ارکان جهان از جمله اقتصاد، روابط اجتماعی، باورهای مردم، شکل زندگی، و غیره بود، و ادعا می کرد، ما آمده ایم “فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم” و خود را صاحب جهان بینی ای، حاوی منطق، فلسفه، و علم  می دانست، و از حکومت های مستقر می خواست طناب پوسیده دین را از پای جامعه باز کنند تا آنها بتوانند طرح نوی خود را پیاده کنند، و این عمل با قرارداد وستفالی در ۱۶۴۸ میان ۳۵ کشور اروپائی به انجام رسید و رسما انحلال امپراتوری رم مقدس اعلام شد.

قرارداد وستفالی دستور حمله سرمایه داری به ارکان جامعه سنتی و جایگزینی با روابط، رفتار، و منش های جدیدی شد که به رشد سرمایه داری کمک و مردم را از بندهای بسته به دست و پاهایشان تحت نام دین آزاد کند. البته به دستگاه دینی هم اجازه داده شد، در کنار جامعه در حال تطور، بعنوان موزه ای از یادگارهای گذشته، و بصورت طفیلی و قفیلی به زندگی خود ادامه بدهد.

موج این انفجار با دو قرن تاخیر و تحت نام انقلاب مشروطه به ایران رسید، اما بعلت عدم وجود زیر ساخت های لازم سرمایه داری، و قدرت مندی نگهبانان دین، پیشگامان استقرار نظام جدید که از تحصیلکردگان اروپا بودند، مجبور به مصالحه از موضع ضعف با سایر نیروهای مرجع شده و تن به توافقی دادند که همه چیز را با هم و یکجا داشت.

در زمان سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه، ساخت دولت مدرن با شتاب به پیش برده شد، بطوریکه در زمان کوتاهی چهره شهرهای ایران تغییر کرد. اما در بخش ملت سازی، علیرغم انجام کارهای بزرگی، تحول در فرهنگ عمومی نتوانست اجرایی شود.

با به قدرت رسیدن نگهبانان دین، لازم بود در ساختار حکومت و جامعه تغییراتی داده شود تا با شعائر دین هم رنگ شود، و در اینجا بود که بدنه دستگاه حکومتی با ابزار خود و مردم با امکانات خود در برابر این تغییرات به مقاومت برخاستند. حاصل نبرد نیروهای واپس گرا و نوگرا ، جهل و چند سال جنگ میان ملت از یک سو و حکومت از طرف دیگر است.

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)