آنچه بعد از گذشت چند هفته از حوادث تلخ آخرین روزهای آبان ۹۸ بر ایران میگذرد نیاز به مو شکافی و تحلیلی همه جانبه از طرف طیف های مختلف سیاسی دارد تا بتوان خواستگاه،میزان توانمندی،قدرت همبستگی و سازماندهی و در نهایت نتایج پیدا و پنهان آن را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
بعد از اعلام ناگهانی خبر افزایش قیمت بنزین در اولین دقایق روز جمعه ۲۴ آبان،مردم دچار شوکی شدند که نتیجه اش سکوت تقریبی و یا شوخی های تلگرامی با این خبر تا غروب روز جمعه بود. پس از آن با خروج از این وضعیت وبا تکیه بر توانایی شبکه های مجازی در اطلاع رسانی و سازماندهی مردمی رفته رفته زمزمه ی اعتراضات فراگیر شد،بویژه دست به دست شدن فراخوان خاموش کردن وسایل نقلیه در ساعت ۱۰ روز شنبه. به دنبال شروع این اعتراضات و فرخوان ها حوادثی پیش آمد که بی شک در تاریخ معاصر ایران بی بدیل است وجایگاه آن در آینده ی کشور به عنوان نقطه ی عطف و آغاز تغییراتی اساسی در روند مبارزات ضد استبدادی یک قرن گذشته بسیار درخشان و قابل توجه می باشد.
در این نوشتار تلاش کرده ام که به چند نکته مهم پیرامون این رویداد تاریخی اشاره ای هرچند کوتاه داشته باشم:

۱/در اعتراضات آبان ۹۸ برخلاف تحلیل برخی از کنشگران سیاسی در هر دوسوی مرز حمایت طبقه ی متوسط از این حرکت نه تنهاذهنی بلکه کاملاعملی و فعالانه بود(دست کم نسبت به موارد پیش از این) وجمعیت قابل توجهی ازطبقه ی متوسط حضوری پررنگ در خیابان ودرکنش های پیش آمده داشتند. بررسی پراکندگی اعتراضات در سطح کشور بصورت رصدشهرهاو یا در شهر های بزرگ به صورت رصد محله به محله و حتی بررسی خواستگاه اجتماعی برخی از کشته شدگان به خوبی نشان دهنده ی این مسئله است.
این در حالیست که در حوادث سال ۸۸ طبقات پایین جامعه بخاطر شرایط ویژه ی اقتصادی دهه ی ۸۰ و نحوه ی اداره کشور توسط دولت عوام فریب(پوپولیست)احمدی نژاد دل به همراهی با خواست های عمدتا سیاسی و اجتماعی طبقه ی متوسط ندادند،تمرکز اعتراضات سال ۸۸ در تهران وچند شهر بزرگ نشان دهنده ی این مهم است. همانطور که واژگونه در دی ۹۶ طبقه ی متوسط کمترین حضور و حمایت عملی را از تظاهرات خیابانی داشت.
بی تردید در چهار دهه ی گذشته و تا قبل از آبان ۹۸ ایرانیان هرگز چنین سطحی از همبستگی در بین طبقات مختلف اجتماعی با خواستهای سیاسی و اقتصادی متفاوت اما همسو را تجربه نکرده بودند، گمان دارم که دلایل این همبستگی بر همگان روشن است و نیاز چندانی به توضیح ندارد،سقوط دراخلاق،سیاست و اقتصاد باتمام گستردگی معنایی آنها که معلول ناکارامدی،فساد ،شکل گیری طبقه الیگارشی ،سرکوب در داخل کشور،بحران آفرینی و تنش زایی پر هزینه در خارج از کشور ،قدرت یابی نهادهای موازی و البته تحریم های فلج کننده غرب است کاملا قابل مشاهده و از نظر آماری قابل دسترسی است.
۲/از دیگر نکات قابل توجه آبان ۹۸ موضع گیری های رهبر ایران بود برخلاف موارد گذشته اینبار آیت الله خامنه ای در صبح دومین روز اعتراضات،یکشنبه ۲۶ آبان، صریحا مسئولیت تصمیم گران شدن بنزین توسط شورای عالی هماهنگی اقتصادی قوای سه گانه را پذیرفت،در صورتی که این شورا در ذات خود مغایر با قانون اساسی ایران است.
وی بااشاره به “جان باختن تعدادی” (مسئله ای که اغلب مسئولان جمهوری اسلامی چندین روز طول میکشد که از آن سخن به میان آورند) دستور جدی مبنی بر انجام وظیفه ی مسئولین حفظ امنیت کشور را صادر کرد. دستوری که به معنای چراغ سبز برای سرکوب بود.
نکته جالب و قابل تامل دیگر در موضع گیری روزهای پر تب و تاب آبان ۹۸ آیت الله خامنه ای آشکار شدن تغییرات اساسی در دیدگاه اقتصادی ایشان بود ،گرچه وی در سالیان نه چندان دور به عنوان شخصیتی با دیدگاه اقتصادی چپ در میان طیف مذهبی شناخته میشد اما به تدریج روند تغییر این موضع بسیار قابل لمس بود، بااین وجود تا کنون پیش نیامده بود که آیت الله خامنه ای با چنین صراحتی در این باره سخن براند و جامعه را به”ثروتمند شدن” “انباشت ثروت” و”تولید ثروت ” تشویق کند.

۳/اما به گمان نگارنده مهم ترین مسئله دراعتراضات آبان ۹۸،نحوه ی برخورد حاکمیت با معترضین بود.
بسیار ساده انگارانه است که گمان بریم حکومت آماده ی مقابله با اعتراضات (که باتوجه به شرایط اقتصادی و سیاسی جامعه قابل پیش بینی بود)نباشد،بلعکس به عقیده بنده حاکمیت کاملا تدارک برخورد و سرکوب در تمام سطوح و باقدرتمند ترین شکل آن را دیده بود که باتوجه به پراکندگی و گستردگی اعتراضات و شمار زیاد معترضین این سرکوب به فاجعه انجامید.
آنچه قاطعانه میتوان از آن نام برد”کشتار نظام مند”معترضین توسط نیروهای امنیتی بود.
این مسئله با برسی زمان،مکان و نحوه ی کشته شدن افراد قابل اثبات است.بسیاری از کشته شدگان حوادث اخیر در روز شنبه ۲۵ آبان یعنی زمانی که هنوز در بیشتر نقاط،تظاهرات منجر به برخوردهای خشن و دفاع مشروع مردم نشده بود،به

ضرب گلوله مستقیم و اغلب با برخورد گلوله به سرو یا سینه به قتل رسیده اند.بعید است این هماهنگی در سرکوب و در تمام نقاط کشور به صورت هدفمند نبوده باشد، به همین دلیل با قطعیت میتوان آن را “کشتار نظام مند” یا سیستماتیک نامید.
با ادامه دار شدن اعتراضات و عدم عقب نشینی مردم و گسترده تر شدن خشونت،نحوه ی سرکوب حاکمیت اینبار شکل تازه ای به خود گرفت که نشان از برنامه ریزی جامع در این زمینه داشت. شاه کلید این شکل تازه از سرکوب در سخنان آیت الله خامنه ای در ۲۶ آبان ۹۸ بود؛ “نا امنی بزرگترین مصیبت برای هر کشور و جامعه است،قصد اینها نا امنی است”
در کنار “کشتار نظام مند” و قطع اینترنت به عنوان بازوی قدرتمند سازماندهی و اطلاع رسانی مردم مبارزات در شهر های کوچک به سرعت به سمت خشونت در چرخش بود .
در شهرهای بزرگی مثل تهران و کرج با توجه به ساختار اجتماعی ناهمگون و عدم بهره برداری از قابلیت های اجتماعات کوچک در سازماندهی(که در شهرهای کوچک کاربردی تر بود ) اعتراضات ازمیادین و خیابان های اصلی به محله ها کشیده شد.
این نوع از سازماندهی تحمیلی باعث پراکندگی هرچه بیشتر اعتراضات شد اما به خاطر اُفت کمی معترضین دراین آرایش،سرکوب آن به مراتب برای نیروهای امنیتی ساده تر شد.
پس ازکشیده شدن ودرواقع هدایت اعتراضات به این سمت، حاکمیت با سازماندهی گروههای لباس شخصی و گاه باهمان لباس نیروی های امنیتی و انتظامی، پروژه ارعاب و القای حس ناامنی درکشور را کلید زد.
بعنوان مثال درغروب روز یکشنبه۲۶آبان گروههای ۱۰۰ تا۱۵۰ نفره با همراهی حدود ۴۰موتورسوار با لباسهای شخصی و ظاهری مردمی به چندین محله از شهرکرج یورش بردن و به ایجاد ترس و وحشت،کتک زدن عابرین،شکستن شیشه ی مغازه ها و آسیب به اموال شخصی مردم پرداختند. این درحالی بود که درتمام مدتی که این گروهها مشغول تخریب بودند،هیچ نیروی انتظامی و امنیتی در آن حوالی دیده نمیشد.
برخوردهای مشابه توسط نیروی انتظامی درشهرهایی چون شیراز و تبریز هم اتفاق افتاد که پخش فیلمهای مرتبط با آن جنجال آفرید.
یا درنمونه ای دیگر در شهرستان فردیس که درگیری و اعتراض درآن بسیار گسترده بود،این القای حس ناامنی به قدری بود که طی۳روز متوالی مردم برای تهیه اقلام ضروری مثل نان هم در مضیقه بودند.
مهمترین دست آورد این پروژه باتوجه به سرکوب خونین، قطع اینترنت، عدم ارتباط و اطلاع از دنیای خارج وشرایط سخت روانی، بوجود آمدن فضای خفقان آوری بود که تنها یک مسئله را در ذهن مردم تداعی میکرد؛ نبود امنیت و ایجاد هرج و مرج، مسئله ای که درایران از آن با عنوان”سوریه ای شدن “نام برده میشود.
ادامه ی حرکت این قیچی دولبه به تدریج به خانه نشین کردن مردم منجرشد.

حال،پس از اشاره به قسمت کوچکی از آنچه برایران گذشت، باید دید سیرحوادث درآینده به کدام سو میل میکند،
این مسئله بسیار قابل اهمیت است، دراین برهه ی تاریخ ساز احزاب،سازمانها وکنشگران سیاسی باهرتفکری وظیفه دارند که باتکیه بر تحلیلی روشن،تصمیمی درست اتخاذ کنند، درغیر این صورت نه تنها از روندتحولات جامانده،بلکه در ساختار سیاسی آینده ی ایران نیز جایگاهی نخواهند داشت.
جمهوری اسلامی با ابربحرانهای اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و زیست محیطی دست به گریبان است، که تحریمهای فلج کننده غرب و ناکامی درجبهه های سوریه وعراق،این بحرانها رابسیارپیچیده تر کرده است.
حاکمیت با کشتار آبان ۹۸ قدم در راهی گذاشته که بازگشت از آن تنها با اراده ی جدی برای تغییر و بازگرداندن قدرت به مردم امکان پذیراست،
تاکید رهبر برتفکیک کشته شدگان،و استفاده نام شهید برای برخی ازایشان، توصیه ی برخورد همراه با رفعت اسلامی با بازداشت شدگان ازسوی مقامات قضایی، تاکیدمسئولین دولتی بر کنترل بازار و واریز یارانه معیشتی برای بیش از۶۰میلیون نفر، گامهای کوچکی هستند که نمیتوانند به این سادگی پای جمهوری اسلامی را ازاین باتلاق خون بیرون کشند،
شوربختانه مشروعیت زدایی تدریجی از قانون اساسی وصندوق رای ، بی اعتبار کردن مجلس بعنوان رکن اصلی دموکراسی، قدرت یافتن هرچه بیشتر نهادهای موازی امنیتی،سیاسی و اقتصادی وخط و نشان کشیدنهای هر روزی مقامات امنیتی،نظامی و ائمه جمعه بعنوان بازوهای نامرئی دولت سایه، این پیام را به جامعه مخابره میکند که هیچ گوش شنوایی در راس هرم قدرت برای شنیدن و برآورده کردن مطالبات به حق وانباشته شده ی مردم وجودندارد.
دولت روحانی که با تکیه بر بدنه ی اجتماعی اصلاح طلبان به قدرت رسید،پس از خروج آمریکا از برجام عملا برنامه ی روشنی برای اداره کشور ندارد.
درچنین شرایطی حسن روحانی و تیم همراهش نیز بیش از آنکه به فکر حفظ پشتیبانی ۲۴میلیون رای دهنده باشند،بیشتر به فکر آینده ی سیاسی آقای روحانی بعداز۱۴۰۰ هستند و امیدوارند در چرخش به راست خود بتوانند آینده ای غیراز آنچه که بر سایرین گذشت برای وی بسازند.
سخنان اسحاق جهانگیری مبنی برمیزان قدرت خود دردولت و سخنان حسن روحانی بعد از اتفاقات آبان ماه، شاهدی بر این نگرش است.
درمیان سایر نیروهای درگیر در صحنه سیاست ورزی ایران،اما شرایط اصلاح طلبان درون حاکمیت بسیار دشوارتراست. شرایط بد وآشفته ی اقتصادی و سیاسی سالهای اخیر زیر سایه ی دولت و مجلسی شکل گرفته که اصلاح طلبان در برپایی آن نقش بسزایی داشته اند و دوراز انتظار نیست که بخاطر این انتخاب مورد انتقاد و مطالبه گری قرارگیرند. از این رومطالبات به حق مردم در کنار هجمه ی بی امان تندروها و نیروهای تحول خواه داخلی و اپوزیسیون طرفدار براندازی درخارج ازکشور،اصلاح طلبان را به انفعال و سردرگمی دچارساخته است،
بدون شک انتخابات اسفند ماه،چالش برانگیزترین آزمون پیش روی اصلاح طلبان درون حاکمیت است.
بخشی از اصلاح طلبان باتفکری میانه روتر،برشرکت درانتخابات بدون پیش شرط و باهرشرایطی تاکید دارند، این روش در شرایط مخاطره آمیزکنونی تنها روشی کاسبکارانه برای نشستن بر چند کرسی بی ارزش مجلس برای بدست آوردن رانت و قدرت محدودباهدف دستیابی به منافع عمدتا مالی شخصی یا گروهی است.
بخش دیگراصلاح طلبان ثبت نام در انتخابات و سپس رد و یا تائیدصلاحیت خود ازسوی شورای نگهبان را موثر میدانند و آن را مستلزم پرداخت هزینه ی سنگین برای نظام می دانند. این درحالیست که شورای نگهبان بارها با رد صلاحیت افرادی چون هاشمی رفسنجانی نشان داده که چندان اهمیتی برای این قبیل تصورات قائل نیست.
اما بزرگترین گرایش در مجموعه ی اصلاح طلبان، همچنان در سردرگمی به سر میبرند، موضع گیریهای مهدی کروبی و میرحسین موسوی درباره کشتار آبان ۹۸ و مقایسه رژیم شاه و کشتارشهریور۵۷ با نظام جمهوری اسلامی وکشتارآبان ۹۸، بیانیه ی معروف به ۷۷امضا و نمونه هایی از این دست بر این سردرگمی افزوده است.
تصمیم گیری و اقدام عملی در این طیف بیشتر به دلیل، عدم توانایی درسازماندهی و برعهده گرفتن رهبری توده ی مردم، نداشتن جایگزین (آلترناتیو) مطمئن و آزموده شده، و ترس از ایجاد خلا قدرت(که به طور فطری زاینده ی خشونت ومیل قدرت به سمت افراطی ترین و خشن ترین نیروهای فعال درعرصه سیاسی است) بسیار دشوار و هزینه زاست. زیرا با توجه به مطالب ذکرشده و تنگ ترشدن هرچه بیشتر راهروی سیاست در ایران، هرگامی می تواند یک اصلاح طلب را به یک برانداز مبدل سازد.( آنچنان که برخی از اصلاح طلبان که از نام براندازی و انقلاب و ایجاد چرخه ی شوم خشونت واهمه دارند،خود را تحول خواه می نامند)
پایان سخن:
پافشاری حاکمیت در عدم توجه به میل مردم ایران برای تغییرات ساختاری و انفعال و سردرگمی نیروهای اصلاح طلب و تحول خواه درداخل کشور تنها به عمیق ترشدن بحران کنونی می انجامد.
این روند در نبود رهبری فکری برای بسیج توده ها در راه رسیدن به مطالباتشان تنها به مطرح شدن تفکرات ناکارآمد و یا خطرناک چون مدافعان “رضاپهلوی” و یا “مجاهدین خلق” منتهی میشود.
در کنار اینها،فعالین چپ و ملی گرا نیز بخاطر عدم سازماندهی قوی،پافشاری بر اختلافات گذشته ونداشتن پایگاه اجتماعی قابل اتکا بویژه درمیان نسل جوان، قادر به پرکردن این خلا رهبری فکری نیستند.
زنگ خطر درایران به صدا درآمده است. اعتراضات نه تنها پایان نیافته بلکه به دفعات بیشتر و با فواصل کوتاه تر تکرار میشوند،هربار خشن تر و خونبارتر.
و با دستهای پیدا و پنهان بدخواهان و قدرت طلبان داخلی و خارجی مسائل قومیتی ، فاصله طبقاتی و… چاشنی این چرخه ی شوم میشوند.
در چنین گرداب دهشتناکی هرآینده ی خونینی از جمله جنگ داخلی،تجزیه،فروپاشی و… قابل تصور است.
تنها راه نجات ایران، تشکیل جبهه ای واحد با تکیه بر کثرت گرایی و متشکل از تمامی تفکرات ناهمگون سیاسی و فشار بر حاکمیت برای برگزاری همه پرسی و ایجادتغییرات اساسی درقانون اساسی و ساختار نظام سیاسی و بازگرداندن قدرت به صاحبان اصلی آن یعنی ملت ایران است. گرچه بظاهر تشکیل چنین جبهه ای “نشد” به نظر می رسد، اما اگر هنوز مهری به ایران و امیدی به رهایی وجود داشته باشد، امکان پذیر است.

“سی پرسیک”
۲۴آذر ۱۳۹۸ خورشیدی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)