زخم آبان
در تنهایی افکارم
در یک شب سرد پاییز
در خیابانی تاریک و بلند
با سنگ فرش هایی خشکیده از خون
و بارانی که نم نمک می بارد
در غوغای افکارم
می رسم به نیزاری خفته در خون
خشکیده از آتش سرب
و سکوت است، سکوت
با ضجه های درد الود
سکوت شب را می شکند؛
پژواک دهشتناک ضربه باتون
بر کرکره دکان های بسته
از آتش خشم
و فریاد دردالود مادری
در جستجوی دستان رها شده پسر
و فریاد خشم جوانی
که من هم فرزند کسی هستم
و برای نان جان دادم
و نگاه خسته سربازی
در همهمه این همه درد
و فرمان آتش
باران می بارد
شاید سیلی در راه است
سیلی که خواهد شست
روزی زخم آبان را
شفق/ یکی از مادران پارک لاله ایران
۳۰ آبان ۹۹
راز گل سرخ
آبان خونین گذشت
خسته با پرونده ای سنگین
اما ناتمام
آذر از راه رسید
با کاردآجین شدن فروهرها
و قتل های بدون آواز
شاعران و نویسندگان
آنها که درد را می نوشتند
باز پرواز می کنم به دور دست ها
با قلبی پرطپش و خسته از بیدادها
یاد مسافرانی در راه
به جا مانده در گورهای بی نام خاوران
و ساک های بدون مسافر
چون شقایق های پر پر شده در پرواز
و مادرانی پر خشم و دادخواه
آن سوتر
راز سه قطره خون
بر سنگ گورهای کهنه
به جا مانده از ۱۶ آذری دور
شفق/ یکی از مادران پارک لاله ایران
۳ آذر ۹۹
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.