اولین دشمن، پیدا (معمر قذافى )

در سال ١٩٧۵ امام موسى صدر براى شرکت

در کنفرانس سران کشورهاى اسلامى به لیبى سفر میکند و با معمر قذافى دیدار میکند و به او پیشنهاد میکند که از ١۶ طرح آباد سازى جنوب لبنان ، هر کدام را که میتواند به عهده بگیرد، اما قذافى همه پیشنهادها را رد میکند و میگوید : ما اکنون در حال خراب کردن هستیم!!

ما باید نظام مسیحى لبنان را خراب کنیم ،، وقتى قدرت بدست مسلمانان افتاد شروع به ساختن میکنیم !!!

این صحبت جنون آمیز آغاز اختلاف قذافى با امام موسى صدر است .

از روز بعد از این ملاقات ، رادیو و روزنامه هاى لیبى با شدت هر چه تماتر یک جنگ تبلیغاتى علیه امام موسى صدر را آغاز میکنند.

جرقه آغاز درگیری ها در لبنان زده میشود ، گروه هاى مختلف مسلح میشوند و درگیری هاى ابتدائى آغاز میشود، ابا صدرى از حداکثر توانش براى جلو گیرى از جنگ داخلى استفاده میکند و هنگامى که در میابد که گروه هاى مسلمان و مسیحى مصمم به جنگ داخلى هستند ، تبلیغات بر علیه فلسطینیان آواره به شدت هر چه تمامتر ادامه میابد و درگیرى ها، پراکنده ادامه دارد تا اینکه جرقه خونین زده میشود.

روز یکشنبه ١٣ آوریل ١٩٧۵ م. نزدیک ظهر، یک اتوبوس حامل سرنشینان مسلمان لبنانی و فلسطینی، هنگام عبور از جلوی کلیسای کتائبی در «عین الرمانه» مورد هجوم آنان قرار گرفت و مسافران بی‌سلاح آن، از کوچک و بزرگ همه قتل عام شدند و چون اجازه حمل کشته‌ها به کسی داده نمی‌شد، چندین ساعت پیکر آنان بر روی زمین ماند و این موضوع باعث شد که احساسات مسلمانان به شدت برانگیخته شود.

در این هنگام احزاب چپ که همواره نقش «آتش بیار معرکه» را داشته ، دایه مهربان‌تر از مادر شده به خون‌خواهی کشته شدگان قیام کرده و درصدد انتقام‌جویی برآمدند و تلاش کردند تا یک جنگ تمام عیار مذهبی را دامن بزنند؛ دوباره آتش جنگ و برادرکشی شعله‌ور گردید و عده زیادی در کوچه‌ها و خیابان‌ها کشته میشوند.

در آن حال امام موسی صدر همه نفوذ و قدرت خود را به کار گرفت و پس از سلسله تماس‌ها و وارد آوردن فشارهای سیاسی و اخلاقی به هر دو طرف، روز بعد موفق شد توافق طرفین را برای آتش بس دو ساعته جلب کند. در این مدت کشته‌ها و زخمی‌ها از صحنه‌های نبرد جمع‌آوری و به بیمارستان‌ها و مناطق امن انتقال یافتند.

ابا صدرى به همراه هزاران نفر در مسجد صفا در شهر بیروت اقدام به روزه گیرى به نشانه اعتراض میکند.

حرکت مثمر ثمر می افتد و آتش بس موقت اعلام میشود ،

در آن حال امام موسی صدر همه نفوذ و قدرت خود را به کار گرفت و پس از سلسله تماس‌ها و وارد آوردن فشارهای سیاسی و اخلاقی به هر دو طرف، روز بعد موفق شد توافق طرفین را برای آتش بس دو ساعته جلب کند. در این مدت کشته‌ها و زخمی‌ها از صحنه‌های نبرد جمع‌آوری و به بیمارستان‌ها و مناطق امن انتقال یافتند. او با شروع آتش‌بس نیز کوشید تا آن را به صلحی پایدار تبدیل کند. پس از گفتگوهای زیاد در پایان، قراردادی دو جانبه (میان حزب کتائب و مقاومت فلسطین) به امضاء رسید و حتی «حزب کتائب» قبول کرد که به طور رسمی از جنایت خود عذرخواهی کرده و اظهار پشیمانی کند و چهارده نفر از حمله کنندگان به اتوبوس را نیز تحویل دادگاه بدهد.

ولی در این میان رهبران احزاب چپ خواستار ادامه جنگ بودند و برای اظهار مخالفت با قرارداد صلح نزد امام موسی صدر رفته و پس از گفتگوهای طولانی و بی‌حاصل با عصبانیت محل را ترک گفتند. کمال جنبلاط رهبر حزب «التقدمی الاشتراکی» هنگام خروج به امام موسی صدر گفت: «تو خیلی محبوبیت داری، شهرت خوبی داری ولی اگر می‌خواهی شهرت نیک تو همچنان پایدار بماند باید دم از جنگ بزنی نه صبحت از صلح!!»

امام موسی صدر در جواب گفت: من به دنبال شهرت شخصی نیستم، بلکه به خاطر مصلحت

مردم بدبخت تلاش میکنم.

رهبران احزاب چپ جمع شدند و راه دیگری را پیش گرفتند. زد و خوردها دوباره شروع گردید و حزب کتائب پیروزی‌های چشمگیری به دست آورد. منطقه‌های مسلمان‌نشین زیر آتش سهمگین فالانژیست‌ها به خاک و خون کشیده شد. این پیروزی باعث گردید که آنان از توافق‌ نامه قبلی خود سرباز زنند و حاضر نشدند به ماده گنجانده شده در متن آن عمل کنند. جنگ قومی و مذهبی به اوج خود رسید و احزاب چپ هم که خود شروع کننده جنگ بودند از صحنه گریختند.

امام موسی صدر برای جلوگیری از گسترش جنگ مذهبی، کمیته بزرگی تشکیل داد و از شخصیت‌های بزرگ مذهبی و مردمی مسیحیان دعوت به عمل آورد تا اینان در مقابل نفوذ کتائب ایستادگی کنند و خط جنگ قومی را از میان بردارند، ولی در اثر کارشکنی‌ها و جوسازی‌ها، این حرکت موفقیت چندانی حاصل نکرد. بعد از ظهر روز چهارشنبه ١۶ ‌آپریل ١٩٧۵ م . وی به ناچار تلفنی با «پیر جمیل» رهبر «کتائب» صحبت کرد و او را به قبول آتش‌بس و صلح، زیر فشار سیاسی و اخلاقی قرار داد. ولی «پیر جمیل» آن را رد کرد. امام موسی صدر او را نصیحیت کرد و گفت:

«شهر در آتش می‌سوزد، خون ریخته می‌شود، بی‌گناهان کوچک و بزرگ، زن و مرد به خاک و خون کشیده می‌شوند و تمام ارزش‌های لبنان زیر و رو می‌شود، این کشور در گرداب نابودی غوطه می‌خورد…»

ولی باز «پیر جمیل» زیر بار پیشنهاد وی نرفت،

قاطعیت امام موسى صدر

در اینجا امام موسی صدر که از قبل به نیروهای نظامی شیعی و «جنبش محرومان» اعلام آماده باش کامل داده بود تا در صورت نیاز از آنها استفاده کند، «پیر جمیل» را مورد تهدید قرار داد و گفت:

«بسیار خوب در این صورت اگر شما خواهان ادامه جنگ هستید فردا در همه خیابان‌ها و کوچه‌های بیروت شیعیان را در مقابل خود خواهید دید و هم اکنون عشایر «هرمل و بعلبک» رهسپار بیروت هستند و فردا بیروت را خواهند خورد، اگر می‌خواهید بیروت را نابود ببینی بفرما…»

در همین حال که امام موسی صدر سخت به دنبال برقراری آتش‌بس و آرامش بود، فالانژیست‌ها در مناطق مختلف با قتل و غارت ایجاد تشنج می‌کردند تا مانع از اقدامات انسان دوستانه وی بشوند. ولی در نهایت چون وی را یک مرد جدّی یافته بودند از تهدیدهای او تکان خوردند و تسلیم خواسته‌های وی گردیدند و آتش‌بس را قبول نمودند.

آتش بس پذیرفته میشود ، هر چند مانند آتش زیر خاکستر است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)