مادامی که درک درستی از جنبش توده ای که بطور عینی در جریان است نداشته باشیم نه تنها وظایف، بلکه شناخت و درک درست از وضعیت و جایگاه خود در مقابل آن نمیتوان داشت. در هر جامعه ای جنبش های سیاسی و اجتماعی بر مبنای بسترهای تاریخی که در آن قرار داشته اند به اشکا ل مختلف ظاهر میشوند. که بدون در نظر گرفتن این موضوع در فهم آن دچار نوعی سردرگمی شده و در عین حال ظرفیت های آن را در تحولات سیاسی و اجتماعی آینده نمیتوان شناخت.
در اینجا سوآل این است زمینه ها و بسترهای تاریخی و عینی جنبش دمکراتیک توده ای ایران که به آن شکل میبخشند عبارت از چیست ؟ اول تجربه ناموفق انقلاب ۵۷ __ دوم سرکوب و دیکتاتوری __ سوم فقدان رهبری قابل اعتماد و کارآمد. در اینجا از مورد سوم آغاز میکنیم؛ با وجود آنکه تجربه ناموفق انقلاب ۵۷ آنچنان تأثیر عمیقی بر ذهن و زندگی توده ها داشته که دو عامل دیگر را تحت الشعاع خود قرار داده ، از یکسو موجب محافظه کاری و تشدید ترس از دیکتاتوری و سرکوب و از سوی دیگر موجب عدم اعتماد و همچنین زود باوری در پذیرش رهبری آینده شده است . موارد فوق و در درجه نخست بحران رهبری موجب شده با وجود آنکه ملت ایران خود پیشگام در این موج عمومی مبارزه با دیکتاتوری بوده است، چنان جهان عرب دچار تغییرات رادیکالیستی و انقلابی نگردد .چرا که اصلاح طلبان حکومتی به لحاظ رهبری برآیند مقطعی و نه قطعی و دائمی جنبش توده ای هستند ،آنان برای توده ها دست آویزی هستند ؛ رهبرانی عاریه ای و موقتی که از نظامی به امانت گرفته شده اند که خود سودای سرنگونی آن را در سر می پرورانند .اصلاح طلبان با دعوت توده ها به تظاهرات خیابانی پا به منطقه ممنوعه و پر خطری میگذارند که هرگز آینده روشنی را برای آنها ترسیم نخواهد کرد . آنان نماینده روحیه مخافظه کارانه توده ها هستند و نه یک جنبش انقلابی و برانداز؛در صورتی که وقتی توده ها به حرکت آمدند در واقع پتانسیل رادیکالیستی و انقلابی آنان رها میشود و به صورت ایستا در وضعیت گذشته باقی نمی مانند، بلکه هر بار با قدرت به مراتب افزون تری بروز و ظهور می یابند . بنابر این آن جنبش عمومی که با اعتراض به تقلب انتخاباتی شکل گرفت الزامأ در این شرایط با این رهبری عاریه ای نمیتواند نبردسیاسی کنونی را تا سرانجام قطعی خود پیش برد. در این وضیعت نه اصلاح طلبان حکومتی میتوانند رهبر این سطح از مبازرات توده ای باشند و نه توده ها می خواهند این سطح از مبارزات آنها را اصلاح صلبان حکومتی به دست گیرند. و هر گاه رادیکالیسم جنبش توده ای جایگزین اصلاح طلبی محافظه کارانه آن شود، اصلاح طلبان نیز همانند محافظه کاران در آتش خشم توده ها خواهند سوخت، این وضعیتی است که آنها به خوبی بدان واقف هستند به همین جهت در برخورد با جنبش های توده ای بسیار محافظه کارانه برخورد میکنند . توده ها نیز برای گذار از این مقطع به یک جنبش دمکراتیک توده ای همگانی و انقلابی و برانداز در نیمه راه ناتوان مانده اند . چرا که برای انجام این گذار آن نیروی رهبری کننده و جایگزین را نمی شناسند. با توجه به شرایط فوق جایگاه و مسئولیت نیروی پیش آهنک به عنوان یک ضرورت تاریخی و لزوم اتحاد آنان برمبنای ایجاد تحولی دمکرانیک و انقلابی، در جهت پرکردن خلاء سیاسی موجود تا سرانجام قطعی نبرد سیاسی مطرح میگردد. رهبری و تحول جنبش توده ای رابطه علت و معلولی متقابل دارند، که زمینه بروز اشکال مختلف جنبش توده ای و حضور محافظه کارانه و یا رادیکالیستی توده ها در عرصه مبارزه سیاسی میشود . در نتیجه با وجود آنکه جامعه ایران امروز دارای آنچنان زمینه عینی و قدرت بالقوه درجهت ایجادتحولی بنیادین است، این دوران گذار را بطئی ، آرام و دردناک طی میکند. آن عوامل و نیروهای سیاسی که در کشورهای عربی موجب اقناع هژمونیک توده ها جهت هدایت آنها تا اتجام پروسه سرنگونی میگردد و عمدتأ نیز در این تحولات بخش هایی از حاکمیت پیشین به نوعی هدایت مبارزات مردم را به دست گرفته و حکومت جایگزین را تشکیل میدهند ، در کشور ایران نمیتواند انگیزه کافی را ایجاد کند این تفاوتی است که موجب سرعت تحولات سیاسی در این کشورها میگردد. با توجه به مطالب فوق برای ملتها نمیتوان راه و روش واحدی را پیشنهاد نمود و آنها رابه حرکت درآورد و انتظاراتی که نیروی پیشاهنگ از جنبش توده ای دارد باوجود دیکتاتوری و سرکوب حاکم به عنوان دومین موردی که تعیین بخش اشکال مختلف شکل گیری مبارزات سیاسی توده ها است، باید متناسب با امکانات و ظرفیت هایی باشد که قدرت انجام آن را دارند . هرچند اصلاح طلبان حکومتی بطور مقطعی در همسویی و مسیر جنبش سیاسی توده ها قرار گرفته اند، هرگز نمیتوانند متحد واقعی آن باشند؛ چراکه جنبش توده ای هر چه بیشتر گسترش یابد عرصه را برآنان تنگتر خواهد نمود، زیرا توده ها از یکسو و اصلاح طلبان از دیگر سو هر کدام با انگیزه های متفاوتی در این جنبش عمومی شرکت میکنند به همین جهت اصلاح طلبان نمیتوانند خود را در تعمیق و رادیکالیسم جنبش توده ای شریک کنند .
اگر نیروهای پیشرو میخواهند آنها را از عرصه مبارزات دمکراتیک توده ها عقب رانند تنها در گرو گسترش همین جنبش توده ای است ؛که جامعه باید نقطه عزیمت انقلابی اش را بیافریند چرا که آن بستر و زمینه اجتماعی که اصلاح طلبان بر مبنای آن حرکت میکنند آنچنان جاده پر خطری است که گسترش ، تعمیق و پیشرفت آن در گرو نابودی کلیت نظام سیاسی حاکم است. بنابر این نیروهای پیشرو نه تنها موظفند در جنبشهای سیاسی و اعتراضی کنونی شرکت جویند، بلکه از تمام امکانات موجود جهت بستر سازی ،رشد و گسترش آن پرداخته و با استفاده از تضادهای درون حاکمیت و شرکت فعالانه در تظاهرات خیابانی و سازماندهی و عمق بخشیدن به رادیکالیسم آن با طرح شعارهای به موقع و متناسب با ظرفیت مبارزاتی توده ها اشکال متنوع تری از آن را ایجاد نمایند. چراکه هر چه جنبش مبارزاتی توده ها گسترده تر شود عرصه برای اصلاح طلبان حکومتی تنگتر میشود. آن نیروهای سیاسی که نقش خود را در جنبش مبارزاتی اخیر مردم ایران صرفأ دریادآوری گذشته “هولناک” اصلاح طلبان حکومتی که موجب پدید آمدن فجایع دهه شصت شده است می یینند، در واقع مردمی را که فصل الخطاب خود قرار داده اند نمی شناسند؛ مردم حافظه تاریخی خود را از دست نداده اند، آنان به گذشته خود آگاه هستند و صرفأ از ظرفیتها و امکانات موجودمیخواهند به نفع خود بهره جویند . این آن زمینه و بستر عینی جامعه ایران است که هر گاه جنبش مبارزاتی توده ها گسترش یافته ، قدرت گیرد ؛ تعمیق یابد شعله های آتش آن تمامی جناح های حکومت را در هم خواهد پیچید و به خاکستر تبدیل میکند
. و نیروهای پیشرو در عین حال ضمن روشن نمودن نیات باطنی اصلاح طلبان تفهیم نمایند که آنها نمی توانند متحدان مطمئن و تا به آخر باشند چرا که به گفته خود آز “فروپاشی ارکان قدرت” “از این آینده هولناک نگران “هستند
. اگر اصلاح طلبان جنبش توده ای را فرا میخوانند، این وضعیت از بداقبالی آنها است که برای بدست آوردن قدرت سیاسی خود را در مسیر مبارزه دمکراسی خواهانه توده ها یافته اند . وقتی اصلاح طلبان حکومتی آنها را به تظاهرات خیابانی دعوت میکنند در واقع توده ها با استفاده از تضاد داخل حاکمیت نیروی واحد خود را نشان میدهند و به قدرت واحد خود پی میبرند ، یکدیکر را مییابند و با اعلام همبستگی وعدم ترس خود از حاکمیت با شعار” نترسید ما همه با هم هستیم ” روح از خود گذشتگی شان را نشان میدهند، جرأت میبابند صدایی را که در طول بیش از سی سال گذشته سرکوب شده با فریاد مرگ بر دیکتاتور به جهانیان اعلام می نمایند، توان مییابند؛ با آفریدن صحنه های شجاعانه، عدم رضایت خود را از حاکمیت که همیشه با به راه انداختن تجمعات دولتی و نمایشی آنها را به جای ملت غالب میکرده اند نشان میدهند. حاکمیت که تاکنون چه در داخل و چه در خارج از کشور به دروغ میخواست در افکار عمومی چهره مردمی از خود نشان دهد، امروزنزد آنان حکومتی منفور ، سرکوبگر و دشمن مردم است . آن تردید، دو دلی و توهمی که در بسیاری از دولتها و مردم جهان و رسانه های آنها نسبت به پایگاه مردمی رژیم وجود داشته، پس از تظاهرات خیابانی دوسال گذشته ازبین رفته است. حال این تظاهرات به دعوت هرکس و تحت هر عنوان بوده برنده اصلی آن ملت ایران است؛ که از کمترین روزنه های سیاسی موجود به عنوان وسیله ای برای بیان مطالبات خود استفاده میکنند . مردم در هر تظاهرات جدید خیابانی هر چه بیشتر ترسشان نسبت به حاکمیت از بین میرود و هر چه رادیکالتر در مقابل آن قرار میگیرند. نتایجی که تنها در کف خیابانها و به صورت عملی به دست میآید. نتیجه همین اعتراضات و تظاهرات خیابانی
جهانیان هر چه بیشتر به نقض حقوق بشر و آزادیهای سیاسی و اجتماعی پی برده و به صورت مداوم رژیم را تحت فشار گذاشته و قطعنامه های گوناگون بر علیه آن صادر نموده و اعلام همبستگی و همدردی بامردم ایران میکنند
. و همچنین بارقه های امید در دل ایرانیان خارج از کشور که جزء لاینفک ملت ایران هستند زنده نموده و امید یه آنها میدهند . همبستگی عمومی در سطح جهان را بین ملت ایران تقویت میکنند. و به حرکت های واحد آنها دامن میزنند. در این شرایط که ملت ایران به دنبال ایجاد محتوای تازه ای برای جامعه آینده است تا آثار دردناک نظام سیاسی برآمده از انقلاب ۵۷ را که به نوبه خود قصد داشته است، ناتوانی ها و ضعف انقلاب مشروطه و در درجه نخست وجود نظام دیکتاتوری سلطنتی را محو سازد؛ امروز عده ای میخواهند دوباره حکومت را به کهن ترین قالب خویش یعنی نطام سلطنتی برگردانند و بیشرمانه مردم ایران را به ندامت از عمل خود دعوت میکنند . آیا اگر جمهوری اسلامی انتخاب درستی نبوده است، این بدان معنا ست، که نظام سلطنتی بهترین گزینه در ایجاد نظام سیاسی آینده است ؟ به عنوان سومین عامل:
نتایج انقلاب ۵۷ باتوجه به دانش سیاسی و سطح تفکر توده ها ، بدون درک روشنی از آینده، به عنوان برایند، میراث و نتیجه دیکتاتوری شاه، نمیتوانست افق روشنی را برای ملت ایران ترسیم کند ؛به همین جهت نیروهای پیشرو در آن هنگام صرفأ میتوانستند سیر حوادث را تا حدودی سرعت بخشیده و یا آهسته تر نمایند و قدرت تغییر آن را نداشتند زیرا ملتها به همان گونه که می ا ندیشند زندگی میکنند.
انقلابی گری عامیانه و خیالپردازی انقلابی توده ها که متکی به وعده های پوچ و دروغین خمینی بود باعث شد که به باورها ،ایمان،فداکاری،شجاعت ، اعتماد و از خود گذشتگی مردم خیانت شده و جهت مطامع مدعیان دروغین و غاصبان انقلاب مورد سوءاستفاده قرار گیرد و زندگی به مراتب سختتری را بر مردم تحمیل نمایند . این شرایط با وجود آنکه موجب بلوغ سیاسی و فکری توده ها در بسیاری از زمینه ها گشته است در عین حال یکی از عوامل اساسی در ایجاد حس عدم اعتماد و تفکرات محافظه کارانه در بین مردم است. در انتها چنانکه در
ا هیجدم برومرگفته میشود “انسانها تاریخ خود را میسازند ولی نه آن گونه که دلشان میخواهد ، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند ، بلکه در شرایط داده شده ای که میراث گذشته است و آنان خود به طور مستقم با آن در گیرند.”
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی.
برقرار باد جمهوری دمکراتیک ایران
۲۰/۳/۱۳۹۰
کاوه

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)