حضور کم رنگ و حاشیه ای طبقه کارگر در جنبش دمکراتیک دو سال گذشته، این سوال را ایجاد نموده است که به راستی کدام عوامل باعث گشته است که طبقه کارگر نقشی کم رنگ و فرعی را ایفا کند و خصائل تاریخی خود را به عنوان طبقه ای پیشرو وپیگیرکه حاکی ازروحیه مبارزاتی‌ آزادیخواهانه آن میباشد، آشکار نساخته ونشان ندهد ودرپشت صحنه مبارزه سیاسی توده ها قرار گیرد؟
برای پاسخ به آن، علت را در شرایط تاریخی و روبناهای سیاسی و فرهنگی طبقه کارگر ایران باید جستجو نمود. جنبش مبارزاتی عمومی توده ها عمدتاً جنبشی دمکراتیک و ضد استبدادی و اعتراضی می باشد، که آزادی های سیاسی و اجتماعی در محور آن قرار دارد؛ وشرکت کنندگان اصلی آن طبقه متوسط می باشد؛درحالی که جنبش طبقه کارگر عمدتاً از خواسته هایی صنفی اقتصادی و تدافعی تشکیل میشود. این مسئله تفاوت و فاصله ای را بین جنبش طبقه کارگر و جنبش سیاسی توده ای ایجاد کرده است و باعث ضعف جنبش دمکراسی خواهی و ضد استبدادی شده است.
جمهوری اسلامی که پس از انقلاب با سرپوش گذاشتن بر تخاصمات طبقاتی تحت عنوان امت واحده و بارویکردی خیالی وبرادروار از مناسبات طبقاتی که بار ایدئولوژیک مذهبی عظیمی را با خود حمل می نمود، و با آفرینش و باز آفرینی توهمات ناشی از آن زحمت کشان جامعه را که اکنون مستضعفین می نامید، به عنوان ابزار بندگی مورد بیشترین سؤ استفاده قرار داد. و طبقه کارگر که به خاطر ذات خود، در نبرد های سیاسی و اجتماعی پیگیرترین طبقات است؛ بیشترین جراحات را بر پیکر خویش لمس نموده است و اکنون هرگاه قد راست کند وپیکر مملو از جراحات و زخمهای خود را که هنوز التیام نیافته است چنان متحد و حامی قدرت مندی در پشت طبقه متوسط قرار دهد آنان تردیدها و دودلی خود را در انجام یک عمل انقلابی به کنار نهاده و دمکراتیسم انقلابی خود را نشان خواهند داد. و هرچقدردراین گسست از توهمات خیال انگیز ناشی از انقلاب از اقشار بالایی به سمت طبقات فرو دست جامعه حرکت میکنیم چون آنها بیش از همه اسیر توهمات سیاسی و مذهبی بوده اند،
اولاً – ماندگاری این توهمات طولانی تر و دومأ – ً به همان نسبت آثارگسست و شکست ناشی از آن عمیقترو مخربتر بوده است.
هر دو این موارد هر یک به نوبه خود موجب جدایی و انشقاق در اقدام سیاسی طبقات و اقشار مختلف اجتماعی گشته و طبقه کارگر را در مبارزات دمکراتیک به حاشیه رانده و در بهترین حالت نقشی فرعی را در آن ایفا نموده است؛ با این وجود نه تنها طبقه کارگر، بلکه عموم مردم ایران پس از پشت سر گذاشتن جنبش های اعتراضی دو سال گذشته، درس های بسیاری را از آن فرا گرفته اند که پیش در آمد گذار به دوران انقلابی خواهد بود؛ همانگونه که پس از شکل گیری جنبش های اعتراضی بسیاری از کسانی که در بازی انتخاباتی به نفع جناح محافظه کار رای داده بودند نه تنها آن را کتمان و یا انکار می کردند بلکه خود پرشورترین احساسات را با شرکت در اعتراضات خیابانی نشان می دادند. در واقع روند کانالیزه شدن جنبش های اعتراضی در دو سال گذشته پروسه شکل گیری، رشد ، گسترش وگسست از توهمات و سر در گمی ها و سمت گیری رادیکالیستی مطالبات و تعمیق آن به سوی طبقات زحمتکش بوده است.
تفاوت جنبش طبقه کارگر با مبارزات دمکراتیک توده ای در دو سال گذشته بیان دو مرحله مختلف از مبارزه در سطح جامعه می باشد، جنبش طبقه کارگر عمدتاً درخودانگیختی خود بیان مطالبات معیشیتی و تدافعی بوده است؛ در اینجا وقتی که این دو سطح مبارزه را از یکدیگر تفکیک می کنیم به این معنا نیست که به لحاظ عددی عناصری از طبقه کارگر در این اعتراضات شرکت نداشته اند؛ بلکه عدم حضور آنها به عنوان یک طبقه و حضور وسیع آنها می باشد. زیرا طبقه کارگر هنوز به آن درجه از انسجام و آگاهی سیاسی دست نیافته تا به اقدام سیاسی گسترده دست زند. در صورتی که جنبش دمکراتیک توده ای وتظاهرات خیابانی واکنش آگاهانه توده ها نسبت به تضادهای داخلی حاکمیت بوده است؛ به همین جهت تظاهرات دو سال گذشته مجموعه ای از جنبش های اعتراضی منفردانه که با فراخوان تقویمی بوجود آمده است و نه از طریق انفجارهای سیاسی خارج تقویم وغیرقابل پیش بینی که یکی از مشخصه های اصلی دوران انقلابی است؛ که فاصله زمانی بین اعتراضات تقویمی را پر نموده که گاهاً دامنه عمل آن در سطح کشور گسترش می یابد و همچنین تبدیل آن به اشکال بالاتر مبارزه سیاسی را به همراه می آورد.
و در عین حال محدودیت هایی بر این جنبش دمکراتیک ناشی از آگاهی توده ها مترتب است؛ که باعث شده اولاً-قبل از همه جریانی نا مطمئن و با محدوده های سیاسی خاص خود هدایت و سازماندهی جنبش سیاسی توده ها را به دست گیرددوما بیشتر از جوانان واقشار متوسط شهری تشکیل می شود سوما درشهرهای بزرگ متمرکز گردیده چهارما برمبنای استفاده از ظرفیت های قانونی حکومت شکل می گیرد.
با این وجود پیامد های شکل گیری هر یک از تظاهرات خیابانی پروسه گذار از محدوده های فوق را نشان می دهد پیامد هایی که تنها از طریق همین اقدام های عملی بدست می آیدازجمله گسترش مطالبات توده ها،تعمیق هرچه بیشتر آن به سمت زحمتکشان جامعه خصوصا طبقه کارگر، خروج از چارچوب های قانونی و عدم سازگاری رشد و تکامل مبارزه سیاسی توده ها با رهبری اصلاح طلبانه می باشد. مبارزات دمکراتیک توده ای به لحاظ تشکل، سازمان یابی و آگاهی سیاسی در مرحله ای بالاتر از جنبش کارگری قرار داشته و طبقه کارگر نیز نه تنها شاهد تمامی موارد فوق، همچنین امواج بیشمار جمعیت وطنین مرگ بردیکتاتوروفریادهای آزادی طلبانه آن بوده است؛ بلکه به نوعی با آن درگیر گشته و تحت نفوذ این شرایط به سمت آن حرکت میکند چرا که آثار نتایج اجتماعی و سیاسی ناشی از مبارزات دمکراتیک دو سال گذشته طبقات و اقشار مختلف
اجتماعی را که تحت ظلم و دیکتاتوری حاکم قرارداشته اند به یکدیگر نزدیک کرده تا با تفکرات رادیکالیستی و انقلابی پا به میدان مبارزه سیاسی گذارند.
. ابعاد سیاسی و اجتماعی آگاهی ناشی از مسیر مبارزه به صورت غیر قابل مقایسه ای نسبت به آموزش های نظری خودرا نشان می دهد.
جنبش کارگری و جنبش دمکراسی خواهی ایران هر یک به شکل خاص خود از نوعی عقب افتادگی رنج میبرد که ریشه در شرایط عینی جامعه ایران دارد و از بین رفتن آن نیز با تحت پوشش قرار دادن یکدیگر و نزدیک شدن این دو سطح جنبش توده ای آنها را از وضعیت فوق رهایی خواهد بخشید؛وبرای چنین حرکتی نیزبایدبرروی مطالبات مشترک طبقات واقشار مختلف اجتماعی تاکیدنموده وآنان رانسبت به آن آگاه ساخت تا منافع مشترک خودرا درک کنندوبرمبنای آن به مبارزه واحدبپردازند وافق روشن آینده راترسیم نمایند. تعیین روزهایی همچون اول ماه مه جهت انجام یک جنبش سیاسی واجتماعی درشرایط کنونی در واقع تلاشی سمبولیک برای دعوت طبقه کارگربه یک کارزارسیاسی میباشد تا نقش حاشیه ای خود رابه کنار نهاده وبه متن جنبش آزادیخواهانه وارد شود.
یکی از شرایط اساسی گذار به دوران انقلابی و تبدیل مبارزات دمکراتیک اصلاحاتی به مبارزات دمکراتیک انقلابی حضور طبقه کارگر از حاشیه مبارزات سیاسی به مرکز صحنه آن می باشد و هرگاه طبقه کارگر به این رسالت تاریخی خود عمل نماید و طبقه متوسط آنرا پشتیبان خود احساس کند تمامی تردید ها و دودلی خودرا در انجام اقدام انقلابی به کنار خواهد زد و در آن هنگام بربستردوران انقلابی شاهد گسترش قدرتمند و گسترده این مبارزات از شهر های بزرگ به تمامی کشور خواهیم بود. همچنین امواج این مبارزه تمامی کسانی را که چه در داخل حاکمیت و چه در خارج از آن به سخن پردازی درموردمزایا ومحسنات مبارزات صلاحاتی میپردازندبه کنار خواهدزد
. بسیاری از کسانی که از هم اکنون با توجه به فشار حوادث روش هایی را پیشنهاد می کنند که در ماهیت خود روش های انقلابی است و فقط در ظاهر از اسم آن وحشت داشته و از آن پرهیز می کنند.
همچنین شکافی که اکنون در ترکیب اصلاح طلبان حکومتی ایجاد شده و بخش هایی از آنها را به سمت سازش با جناح محافظه کار متمایل نموده نتیجه بن بست دراصلاح طلبی و وضعیتی است که مبارزه سیاسی توده ها در پیامدهای خویش غیر قابل پیش بینی و محاسبه گردیده است.
همچون عدم حضور گسترده مردم در فرا خوان های خرداد ماه ، که درواقع نشانه یاس و سرخوردگی ویا در هم شکستن مبارزه سیاسی توده ها نیست؛بلکه با توجه به شرکت گسترده مردم درتظاهرات ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ نشانگر این واقعیت است که جامعه از آن محتوا سیاسی که تا کنون استفاده مینموده است در حال گذار میباشد؛ در واقع واکنش درونی نسبت به عدم سازگاری گسترش مطالبات جدید با رشد و تکامل مبارزه سیاسی توده ها می باشد. دوران کنونی دوران تدارک جهت گذار به اقداماتیست که شورانگیزترین مبارزه انقلابی توده ها را می طلبد.
دورانی است که توده ها با توجه به شرایط حاضر اقدامات اصلاحاتی را پشت سر میگذارند و لزوم استفاده از اقدامات انقلابی را می طلبند.
اینها شرایط جدیدی است که هنوز جامعه به آن دست نیافته است و در حال بازسازی خود می باشد و اینکه در پایان چگونه شرایطی حاکم خواهد شد به هیچ وجه نمی توان آنرا پیش بینی نمود، و نیروی پیش آهنگ نیز چنین وظیفه ای ندارد که به پیشگویی در قطعیت یک نبرد سیاسی و اجتماعی بپردازد و صرفاً می تواند برمبنای شرایط تاریخاً مشخص موجود و ارائه درک درست از آن شرایط تاکتیک های مبارزاتی خودرا تعیین کند و به سازماندهی آن پرداخته به آن سمت وسو دهد و آنرا هدایت کند.
نمودارهای مبارزاتی توده ها پدیده هایی هستند که ناشی از شرایط اجتماعی و تاریخی معینی هستند که نمیتوان به صورت دستوری با اخطار هشدار و بیانیه به دلخواه تقبیح و یا تشویق و تبلغ نمود؛ بلکه باید مجموعه شرایط تاریخی را که موجب شکل گیری آن شده است را درک نمود و با بررسی سر چشمه عینی اشکال مبارزاتی توده ها و صرفاً از این زاویه که چه چیزی به لحاظ تاریخی اجتناب ناپذیر است جهت گیری سیاسی آن را هدایت نمود. انقلاب نتیجه نقشه از پیش تهیه شده احزاب وگروه های سیاسی نیست بلکه محصول رشد مبارزه سیاسی واجتماعی در مرحله معینی است که تنها بر سیاست و برنامه مبارزاتی احزاب و گروه های سیاسی که به آن اعتقاد دارند و آنرا ترویج و تبلیغ می کنند تطبیق یافته و کسانی را که صرفاً بر مبنای برنامه اصلاحاتی حرکت می کنند را به حاشیه رانده و از آنان عبور خواهد کرد.
حال مسئله این است که دراین شرایط پیش ا ز انقلاب کدام گروه های سیاسی با تصمیمات به موقع و شناخت صحیح از شرایط جامعه و رشد مبارزه سیاسی و اجتماعی و درک صحیح از آن توانسته است بیشترین ارتباط را با توده ها برقرار کنند، آنها را درک نموده وشناختی درست از حوادث و تحلیلی به موقع و منطقی از رویدادهای سیاسی پیش رو ارائه داده و بدین شکل درهر مرحله از رشد آن مهر و نشان خود را بر واقعیت ها و حوادثی که جریان دارد بزنند و این امر به نوبه خود باعث خواهد شد هر چند به صورت تدریجی در یک گستره عمومی خود را بیان کنند و نقشی هدایتگر را در آینده و سلسله حوادث بعدی که بیگمان از پی هم خواهد آمد به عهده گیرند.
سرنگون باد ر‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژیم جمهوری اسلامی برقرارباد جمهوری دموکراتیک ایران کاوه ۲۰/۴/۱۳۹۰

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)