داعیه دیندارانی که علاقمندند تا از تاثیرات مخرب این باور بر آموزههای بنیادین دنیای امروز مانند حقوق بشر جلوگیری کنند در نوعی سکولاریزم خلاصه میشود که در آن فاصلی بین دین و دولت سیاسی ایجاد میشود. آنها امیدوارند تا در سایه این فاصله هم دین بتواند از دستبرد دنیاداران مصون بماند و هم دنیا از دستبرد دینفروشان. راهحل بدی هم به نظر نمیرسد، اما مسئله این است که افتاد مشکلها. اولین مشکل دم دست این است که راندن دین به حوزه با اصطلاح خصوصی، به ویژه در مورد دین اسلام عمیقا نیازمند تغییر ماهوی این باور است زیرا اسلام از بدو پیدایش خود دارای وجه اجتماعی قوی بوده است. ستاندن این وجه از دینی که دهه آخرین حیات پیامبرش عموما به جنگ و پیمانهای سیاسی با قبایل دگر گذشته و به این سبب مرتب آیاتی از پروردگار به سویش نازل میشده، یعنی قلب قسمت اعظم این دین. اما حتی اگر چنین کاری شدنی باشد، روشن است که نیازمند نیرویی است که باید از قدرت سیاسی سرچشمه بگیرد اگرچه تلاش اندیشمندان دینی نیز در این میان بسیار حائز اهمیت است. منظور از گفته بالا این است که در داخل آموزههای اسلامی هیچ گرایشی به پسنشست به حوزه خصوصی وجود ندارد. اما این هنوز از نتایج سحر است.
اینکه دین حداقلی محدود به حوزه خصوصی و رابطه بین پروردگار و بنده است دقیقا به چه معنا است؟ پاسخ به این پرسش منوط به توجه به رابطه حوزه خصوصی و عمومی در دنیای مدرن است. این رابطه چگونه است؟ سه موضوع مهم در اینجا وجود دارد: اخلاق، حق و عقل. دو تای اول این نظامات ملک طلق ادیان هستند- به ویژه اسلام- و میتوان شاهد آورد که عقل نیز در بند دین است اگرچه عقل خود بند بر پای همه چیز این هستی مینهد. میتوان استدلال کرد که به ویژه در دنیای معاصر هر سه موضوع بالا به شدت وجه اجتماعی پیدا کردهاند. حق طبیعی به نفع حق وضعی عقب نشسته است، فرد در شبکه پیچیده مناسبات اجتماعی، فردیت واحد خود را به نفع فردیتهای اجتماعیاش واگذار کرده (انسان معاصر اکنون خود را نه از طریق خود، بلکه به میانجی فردیتهای اجتماعی که در جامعه متعین کرده، میاندیشد و خودآگاهی فردی خود را به نفع آگاهی از خودهای اجتماعی خود، وانهاده است) و در این میان نظامات اخلاق اجتماعی را بر اخلاق فردی حاکم کرده است. عقل اما داستان مفصلی دارد اکنون حوصلهای برای ورود به آن ندارم. اگرچه این نوشته چندان خوب از آب درنیامد، اما آنچه قصد داشتم بیان کنم آن بود که دین حداقلی، دین حداقل مردمان است، مردمانی که بیشتر در حاشیه جامعه زیست میکنند. اما آیا چنین مردمانی مستعد رادیکالیسم نیستند؟ آیا دین حداقلی در نهایت منجر به ظهور رادیکالیسم جدیدی نخواهد شد؟
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.