آیا باید آن را «روزگار» کرونا بنامیم؟ کسی به من می‌گفت از ماه مارس تاکنون انگار «زندگی» نکرده است. اما مگر اینگونه نیست که زندگی در «روزگار» می‌نشیند؟ پس چه رادع و مانعی بر سر راه بوده؟ به نظرم آمد که «زمان» که بنیاد «زمانه» و «روزگار» است عمیقا تبدیل به امری اجتماعی شده است. زمان آنچنان در شبکه پیچیده و تودرتوی روابط در جوامع مدرن گیر افتاده، که هر اختلالی در این مناسبات، خود مفهوم «زمان» را نیز دچار اختلال می‌کند تا امر اجتماعی «زمانه» یا «روزگار» نتواند مانند گذشته از آن پدید آید، و این خود به نوبه دریافت و تجربه شخصی ما را از «زندگی» با اخلال مواجه می‌کند. از طرف دیگر، زمان به مثابه یک تجربه روانی، عمیق‌ترین تجربه آدمی که به گونه‌ای همزاد تجربه «من» است، مانند دیروز پیش از کرونا در حال جریان است. به این ترتیب در چنین دورانی با یک حس گسست در روان خود مواجه می‌شویم. از یک طرف، زمان به مثابه تجربه شخصی است که همچون گذشته در حال سپری شدن است، و از سوی دیگر، زمان به منزله امر اجتماعی در اثر آسیب ناشی از همه‌گیری کرونا آنچنان دچار اختلال شده که دریافت اجتماعی از مفهوم بنیادین «روزگار» و «زمانه» را دچار اختلال کرده، اختلالی که مستقیما تاثیر خود را روی تجربه ما از «زندگی» می‌گذارد. به گمانم فشار روانی حاصل از حس یک زیست دوگانه، حسی که ناشی از زندگی در دو زمان متفاوت است، یکی دیگر از ناراحتی‌های دوران کروناست.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)