زمانی که مطلع شدم پدر امیر حسین بخاطر دستگیری ناعادلانه و حکم اعدام فرزندش دست به خودکشی زد و در آخر جان خود را از دست داد به یاد همبندی های سابق در زندان کهریزک اوین افتادم که ناباورانه خانواده های خود را از دست دادند.

سال ۸۸ وقتی از بازداشت مخوف کهریزک به زندان اوین منتقل شدیم بعد از گذشت دو هفته از آغاز دستگیری توانستیم اجازه تماس را با خانواده ها را بگیریم ، اولین کلام صحبت ها این بود! سلام پدر ، مادر ، تو را به خدا نگران نباشید. من زنده ام و حالم خوب است و بعد از گذشت چند دقیقه اشک ذوق و خوشحالی از چشم هایمان سرازیر میشد که بعد از گذشت دو هفته بالاخره خانواده ها از نگرانی در آمدند که ما زنده ایم.

حدود چند روزی گذشت و بیشتر بچه ها با قید وثیقه آزاد شدند. در میان ما بازداشتی ها یک پسر جوان اهوازی بود که خودش در تهران زندگی میکرد و خانواده اش ساکن اهواز بودند. یک روز در راهروی قرنطینه ۱ زندان اوین دیدم این همبندی اهوازی دارد زار زار اشک میریزد! با چند تا از دوستان از او سوال کردیم که آیا اتفاقی افتاده که چنین داری گریه میکنی!؟

با چشمان آشک آلود جواب داد وقتی چند روز پیش به خانواده ام اطلاع دادم در زندان اوین هستم و برای آزادی ممکن است سند لازم باشد آنها هم شبانه با ماشین شخصی به سمت تهران حرکت کردند ولی متاسفانه در مسیر تصادف کردند و پدر و برادرم جانشان را از دست دادند و مادرم هم الان در بیمارستان بستری است.

با شنیدن این خبر دردناک و تلخ بسیار ناراحت شدیم و با او کلی احساس همدردی کردیم ولی افسوس که در آن زمان کاری از دستمان بر نمی آمد تا برای او انجام دهیم. زمانی که از زندان اوین آزاد شدم او همچنان در زندان بود و من خیلی نگرانش بودم.

در میان ما بازداشت‌شدگان شخصی بود به نام شهرام خرم که در زمان دستگیری یک چاقوی بلند، زیر زین موتورش به همراه داشت و بخاطر همان چاقو به حدود پنج ماه زندان محکوم شد. بعد از گذشت پنج ماه از آزادی ام از طریق یکی از دوستان مشترک که با شهرام تلفنی در ارتباط بود توانستم او را بعد از آزادی ببینم. اولین سوالم این بود که آیا آن پسر اهوازی که خانواده اش را از دست داد آزاد شد؟ شهرام در جوابم گفت متاسفانه هنوز در زندان است و شرایط روحی و جسمی خوبی هم ندارد. پرسیدم متوجه شدی جرمش چی بود که هنوز زندان است، چون بیشتر بچه ها آزاد شدند.

شهرام گفت به کسی نگفته جرمش چی بود ولی خوب چون اقلیت و سنی است همین در نظام جمهوری اسلامی خودش یک پا جرم است.

از اینکه شنیدم او هنوز آزاد نشده خیلی ناراحت شدم و متاسفانه تا به امروز هم از او هیچ خبری ندارم و امیدوارم هر کجای دنیای است پیروز و سربلند باشد و روزهای سختی که سپری کرد را فراموش کند.

دومین روایت غم انگیزی که حاکمیت مسئول مرگ خانواده است مربوط به دو برادر است که آنها هم از شانس بدشان در سال ۸۸ به همراه ما به جهنم کهریزک اعزام شدند. این دو برادر در پایین چهارراه ولیعصر یک مغازه روسری فروشی داشتند که با هم در آنجا مشغول به کار بودند که روز ۱۸ تیر ۸۸ در جلوی درب مغازه مورد ضرب و شتم قرار میگیرند و دستگیر می‌شوند و به پلیس پیشگیری میدان انقلاب انتقال داده شده و فردای آن روز به همراه ما به کهریزک اعزام میشوند.

در طول دو هفته ای که در زندان کهریزک و اوین اسیر حاکمیت بودیم خانواده ها از وضعیت سلامتی و جانی ما بی اطلاع بودند و از شرایط روحی خوبی برخوردار نبودند و به گفته بیشتر خانواده ها در سردخانه و پزشک قانونی ها به دنبال فرزندان خود بودند.

مادر این دو برادر زندانی از قبل ناراحتی قلبی داشت و حدود دو هفته به همراه خانواده در جستجوی دو فرزندش بود که به نظر من دو هفته به اندازه دو سال برای آنها سپری شد.

بالاخره بعد از گذشت دو هفته بی خبری مادرشان صدای فرزندانش را در زندان اوین میشود که مادر ما زنده ایم نگران خودت و قلب مریضت باش. مادر خیالش راحت میشود دو پسرش سالم و سلامت هستند و به زودی به خانه بر خواهند گشت اما متاسفانه مادر هرگز نمی تواند آزادی دو پسرش را از نزدیک شاهد باشد چون چند روز قبل از آزادی پسرانش او به سوی خداوند پر میکشد و بچه ها نمیتوانند با مادر آخرین وداع را داشته باشند. اگر مادر از روزهای اول از وضعیت فرزندانش خبردار میشد شاید زنده می ماند و میتوانست در جشن آزادی فرزندانش حضور داشته باشد.

متاسفانه وقتی حکومت مخالفان خود را دستگیر میکند با روند ناعادلانه دستگاهی قضایی و امنیتی فشار هم بر خانواده بازداشتی ها افزایش می یابد و در این هنگام آنها هم قربانی ظلم حکومت میشوند. پدر امیر حسین هم قربانی این ظلم شد و در آخر دست به خودکشی زد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)