مسعود عربشاهی را می‌توان یکی از مهم‌ترین هنرمندان هنر مدرن و از پیشگامان هنر معاصر ایران دانست. او زاده ۲۰ شهریور ۱۳۱۴ خورشیدی‌ست. دوران کودکی را با کشف و شهود در طبیعت و در انزوای درونی خود سپری کرد و سوار بر این شیوه کشف و شهود، نگاه مکتشف خود را تا اعماق تاریخ گذشتگان پیش برد و تا هنر بین‌النهرین رساند. او از دل این کشف و شهود به عناصر و مفاهیمی نوین دست یافت که به واسطه‌ آن خونی جدید در رگ هنر مدرن و نوگرای معاصر به جریان افتاد. این نگاه عمیق او و یافته‌های بکرش او را از جنبش موسوم به جنبش سقاخانه به کل جدا کرد و امضایی شخصی بر آثار شگفت‌انگیزش گذاشت.

عربشاهی در دوران نوجوانی آموزش نقاشی را در کنار استادی همچون محمود اولیا تجربه کرد و وارد هنرستان تجسمی پسران شد. در آنجا زیر نظر اساتیدی چون شکوه ریاضی که در آن زمان نوگراترین زن نقاش ایرانی به حساب می‌آمد و لیلیت تریان، هنرمند مجسمه‌ساز ایرانی ارمنی‌تبار که به نام «مادر مجسمه‌سازی ایران» شناخته می‌شود و هر دو از فارغ التحصیلان بوزار پاریس بودند، با هنر مدرن جهان آشنا شد.

پس از گرفتن دیپلم، دو سال در اداره فرهنگ و هنر به عنوان طراح گرافیک مشغول به کار شد. در همین دوره بود که در کارگاه‌های سفال و سرامیک وزارت فرهنگ و هنر با شیوه کار با این مواد و رنگ‌های لعابی آشنا شد.

عربشاهی در سال ۱۳۴۰ خورشیدی وارد هنرکده‌ هنرهای تزیینی شد. حسین کاظمی، کریم امامی و تعدادی اساتید فرانسوی از جمله اساتید این سال‌های هنرکده هنرهای تزیینی بودند. دوستی با فرامرز پیل‌آرام و منصور قندریز که از زمان تحصیل در هنرستان آغاز شده بود، در هنرکده‌ هنرهای تزیینی نیز ادامه یافت و در سال ۱۳۴۷ (خورشیدی) با مدرک کارشناسی ارشد معماری داخلی از دانشگاه هنر فارغ‌التحصیل شد.

عربشاهی به تجربه‌اندوزی در آفرینش نقش‌برجسته با موادی چون گچ و فلز روی آورد و نقش‌های باستانی رمزی و نمادین باستانی، اشکال هندسی و نقش جانوران و بت‌ها و خدایان را در آن‌ها طرح زد. در اواسط همین دهه در نمایشگاه دوسالانه پاریس شرکت کرد و تا چند سال بعد آثارش را در نمایشگاه‌های متعدد دیگری از جمله نمایشگاهی فردی در پاریس و نمایشگاه گروهی نقاشان معاصر ایران در آمریکا به نمایش گذاشت.

سال‌های دانشکده، اساتید و فضای پربار این دوره در کنار کتابخانه‌ غنی آن، فرصت مساعدی برای ادامه‌ مطالعات و پژوهش پیرامون دوران کهن تمدن‌های ایران، بین‌النهرین و مصر و نیز ریشه‌یابی و فراگیری اصول و تکنیک‌های نقاشی غربی بود تا از این طریق، ضمن همراهی با دگرگونی‌ها و نیازهای دنیای معاصر، قالبی برای بیان، عرضه‌ و تداوم اندیشه‌های سنت‌جوی خود بیابد.

این‌گونه است که عربشاهی بی‌آن‌که نقش‌مایه‌ها، کنده‌کاری‌ها و خطوط کتیبه‌ها را بازسازی و بازآفرینی کند، حس جاری در آن‌ها را به تماشاگر القا می‌کند. این القا و نگاه تجریدی او در شناخت و تسلطش از واژگان حسی و ارتباطی انتزاعی هنر نوین سرچشمه دارد.

عربشاهی از هنر باستان برای تزیین کارهای خود استفاده نمی‌کرد. او آثار هنری روزگاران کهن از جمله آثار مفرغی لرستان (که قدمت برخی به هزاره چهارم پیش از میلاد می‌رسد) را مورد مطالعه قرار داد. هنرمندانه بن‌مایه‌های اساطیری هنر کهن را با تکنیک‌های مدرن به بیان درآورد و با رویکردی انتزاعی -در زمینه‌ای که چون جهان نو، گاه بس پرتنش و مشوش است- بازنمایی کرد. خود گفته است در تب‌ و تاب آن بوده که معنای نمادهای گذشتگان را چنان که سازندگانشان به کار می‌بردند دریابد و از این راه مردمانی را بشناسد و بشناساند که پیش از او بر این خاک می‌زیستند. او می‌خواست آن روح قومی را که همراه ‌نشانه‌های باستانی به روزگار امروز سفر کرده‌اند در جهان امروز احضار کند تا همچنان در فرهنگ و زیست بصری ‌ما ادامه حیات دهند.

سنت مدرنی که عربشاهی و هم‌گنانش پدید آوردند و راه‌هایی که پیمودند، ظرفیتی است که می‌تواند نسل‌های بعدی را از تجربه‌های تکراری بازدارد و برای بسیاری از پرسش‌های برخاسته از تفاوت هنر ایرانی و هنر جدید غربی پاسخ‌هایی ارائه دهد. گرچه بسیاری از هنرمندان مدرن ایران در آن زمان نیز باز به ناهمزمانی تاریخی دچار بودند و از جریان‌های فرانقاشی همچون ویدئو-آرت و هنر اجرا و چیدمان و بینارشته‌‌ای که معاصر با آنان در غرب پدید آمده بود چندان استقبال نکردند.

مسعود عربشاهی با داشتن دهه‌ها تجربه کار در زمینه نقش‌برجسته و کارهای اجرایی بر نمای ساختمان‌ها، همراه با روش منحصر به‌ فرد خود در اجرای سالن‌های کنفرانس که شهرت جهانی دارد در ایران و سایر کشورها کارهای اجرایی بزرگی را انجام داده ‌است. عربشاهی که به طراحی و ساخت کارهای بزرگ تزیینی شهره است، در سال ۱۳۴۸ نخستین نقش‌برجسته سفالی خود را -که نزدیک به ۶۰۰ متر مربع وسعت داشت- برای سالن همایش‌های جمعیت شیر و خورشید اجرا کرد که در سال ۱۳۵۰ به پایان رسید. نقش برجسته سردر اتاق صنایع و معادن در خیابان طالقانی، دیواره‌نقش‌های مرکز مدیریت صنعتی (۱۳۵۱)، تندیسی برنزی در پارک خزانه (۱۳۵۱ که ذوب شده)، نقش برجسته‌های دیوارهای بوستان طالقانی در بزرگراه شهید حقانی که ناپدید شده و مجموعه «نور و گیاه» بر دیوار عمارت بهارستان از جمله این آثار هستند..

مسعود عربشاهی در دهه ۵۰ خورشیدی با دیگر هنرمندان هنرهای تجسمی مانند فرامرز پیل‌آرام و مارکو گریگوریان “گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان” را بنیان گذاشت. آنها با یاری کسانی چون سیراک ملکونیان و مرتضی ممیز نمایشگاه‌هایی در ایران و نیز کشورهای دیگر برگزار کردند.

او در سال‌های پایانی حکومت پهلوی کتاب اوستا از دیدگاه هنر نو را با همکاری فیروز شیروانلو منتشر کرد. این کتاب بیش از ۸۰ نقاشی مسعود عربشاهی بود که قطعاتی از اوستا در پایین هر تصویر آن نوشته شده بود. این اثر به زبان‌های فارسی، انگلیسی و فرانسه منتشر شد.

در آثار متعددی از مسعود عربشاهی -که خوکرده به خلوت بود و به آرامش و درون‌نگری می‌شناختندش- دایره‌های کیهانی (ماندالا) که نمادی کهن از درون‌آرامی جهان قدیم به شمار می‌آیند، در درون مربعی محکم جای می‌گیرند. گویی گرد آن‌ قابی می‌بندد تا تمرکز بر خویش و توجه به مراقبه را به امروز بیاورد و پایدار نگاه دارد.

با همین تجربیات نخستین نمایشگاه انفرادی خود را برپا کرد و با دو اثر در چهارمین بی‌ینال تهران شرکت کرد و برنده‌ جایزه‌ نیز شد.

سال‌های پر بار دانشگاه که تمام شد باز به محیط تنهایی و سکوت خود برگشت که سال‌ها از آن دور بود. مطالعه و نقاشی را با جدیت ادامه داد و در همین زمان در «سازمان شهرسازی وزارت کشور» استخدام شد و مدت دو سال با این سازمان همکاری کرد. به همدان رفت و در طول این مدت به طراحی و نقشه‌کشی از پلان بناهای تاریخی پرداخت. تجربه‌ای که مدتی بعد وارد نقاشی‌ها و نقش‌برجسته‌هایش نیز شد.

در طول دو یا سه سال که سخت درگیر اجرای نقش‌برجسته‌های سفارش شده بود، مدتی از نقاشی بازماند، اگرچه مطالعات او ادامه پیدا کرد. دامنه‌ مطالعات خود را به مفرغ‌های لرستان و سایر اشیا تزیینی این دوره کشاند و با کوشش و علاقه‌ بیشتری به نقاشی پرداخت.

عربشاهی در ۱۳۶۱ خورشیدی برای مدتی به فرانسه مهاجرت کرد اما تا مدتی که در ایران بود و نیز زمانی که رفت در همان خلوت خود، کارش را ادامه داد.

حد فاصل ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ خورشیدی که عربشاهی به فرانسه رفت و در طول یک سال و نیم اقامت در آن‌جا از موزه‌ها و نمایشگاه‌های متعدد آثار نوین دیدن کرد و تجربه در شیوه‌های تازه‌ای را آغاز کرد. ورود عناصر فضایی و نجومی در نقاشی‌های او مربوط به همین سال‌هاست.

به طور کلی سفر به اروپا و زندگی در پاریس و گذران بیشترین وقت زندگی در موزه‌ها و تجربه‌ جامعه‌ مدرن و نوین اروپایی در تضاد با نگرش و شیوه‌ زیست ‌شرقی بود و راهگشای نوینی برای تجربه‌های خطوط و اشکال هندسی و فضایی و نجومی و گردش سیاره‌ها و مدارهای ستاره‌شناسی و جذبه‌های حرکت قانونمند آن‌ها که شیفتگی و شوری ناشناخته داشت. در این رویارویی فرهنگی، شیفته‌ بینشی شد که در ذات خود، خورشید و کهکشان‌ها و آسمان و قانونمندی و تأثیر آنان بر زندگی را ارج نهاد.

بلافاصله پس از پاریس، عربشاهی تا ۱۳۷۱ خورشیدی به آمریکا سفر کرد و در طول هشت سال‌ اقامت در آمریکا، فعالیت خود را کماکان ادامه داد. در نمایشگاه‌های متعدد انفرادی و گروهی شرکت کرد و سفارش‌های متعددی برای اجرای نقش برجسته و مجسمه دریافت کرد. از جمله: ساخت مجسمه با آلومینیم در محوطه و نقش‌برجسته در داخل ساختمان بیمه‌ کالیفرنیا، نقش‌برجسته در ساختمان وست هالیوود در لس‌آنجلس با فلز و تعدادی نقش‌برجسته برای خانه‌های شخصی.

حضور مجدد او در تهران با استقبال گالری‌داران مواجه شد. گالری سیحون در سال ۱۳۷۲ خورشیدی تعدادی از کارهای جدید او را به نمایش گذاشت. سال بعد نیز ابتدا گالری گلستان آخرین تجربه‌های او را و در مهر همان سال گالری برگ، مروری بر آثارش را ارائه دادند.

عربشاهی همچنین در تعدادی نمایشگاه‌ انفرادی و گروهی در ایران و خارج از کشور شرکت کرد. در سال ۱۳۸۰ خورشیدی هم بزرگداشتی از طرف موزه‌ هنرهای معاصر تهران همراه با مروری بر آثار دوره‌های مختلف کار او برگزار شد و کاتالوگی نیز به همین مناسبت از سوی موزه‌ هنرهای معاصر انتشار یافت.

در سال ۱۳۹۴ به همت فتانه دادخواه، همسر مسعود عربشاهی، نمایشگاهی در گالری شهریور برگزار شد که نمایشگاه اخیر مروری بود بر یک عمر فعالیت هنری این هنرمند پیشگام.

مسعود عربشاهی در غروب ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ خورشیدی در سن ۸۴ سالگی بر اثر بیماری قلبی و ریوی در تهران دار فانی را وداع گفت:

 مسعود عربشاهی، از شاخص‌ترین هنرمندان مفهومی ایران درگذشت

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)