گمانم نخستین کسی که عبارت «ایرانیان ارمنی» را به جای عبارت متداولِ «ارامنه ایران» پیشنهاد کرد اسماعیل رائین بود، در مقدمه کتابی که همین اصطلاح پیشنهادی را بر پیشانی داشت. رائین از اصطلاح مرسوم «ارامنه ایران» به عنوان «یک خطای لفظی و تاریخی» نام میبَرد و با استدلالهایی در حدّ یکی دو پاراگراف، نام گذاری جدید را پایان یافته تلقی کرده و به خیال خود بر این «خطای لفظی» پایان میدهد. غافل از این که اصطلاحاتی که سالیان دراز در زبان کاربرد یافتهاند، ریشه در واقعیت دارند و خطای لفظی نمیتوانند باشند. از آن جا که استدلالهای رایین کم وبیش عمومیت دارند، در این جا بخشهای مربوط آن در کتاب را برای آشنایی خواننده نقل میکنیم، امّا توجه او را به این نکته جلب میکنیم که بحث ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران ابعاد پیچیدهتری دارد که در این جا به اختصار به آنها اشاره میکنیم و بحث مفصلتر را میگذاریم برای نوشتههای دیگر.
رائین نوشته است: «اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابه جاست که مثلا هم میهنان آذربایجانی را «ترک های ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم». او در این قیاس یک نکته مهم را از دیده انداخته است و آن این که اقوام ترک و کرد و غیره در ایران هر یک در بخشهایی از خاک کشور زندگی میکنند و آن جا را سرزمین خود میدانند. ارامنه یا مثلاً آشوریها در سراسر کشور پراکندهاند و در هیچ منطقهای از کشور اکثریت نیستند. این امر از منظر احساس دلبستگی به یک کشور اهمیت زیادی دارد و نباید نادیده گرفته شود.
رائین به «یگانگی نژادی» بین ایرانیان و ارمنیان اهمیت زیادی میدهد و به واژگان مشترک بین دو زبان و اعیاد و آیینهای مشترک و … اشاره میکند. امّا این نکته را از نظر میاندازد که در نظریه معاصرِ ملّت، نژاد نقش تعیینکنندهای ندارد، به خصوص که در مورد ارامنه مسیحی شدن آنها رنگ و معنای متفاوتی به بسیاری از این آیینهای مشترک داده است.دیگر ـ و مهمتر از همه ـ رائین نتوانسته است از دیدِ خود ارمنیها به موضوع بنگرد. ارامنه ایران (مانند ارامنه سایر کشورها) خود را جزئی از ملّت ارمنی میدانند که در سراسر جهان پراکنده است. به آن بخش از این ملّت یا قومِ پراکنده که در خارج از ارمنستان زندگی میکند دیاسپورا میگویند. دیاسپورا خاصِ ارامنه هم نیست، دیاسپورای ایرانی بزرگی در چند دهه اخیر شکل گرفته است. ایرانیانی که در آمریکا یا آلمان زندگی میکنند وقتی از وطن خود حرف میزنند، مقصودشان البته ایران است. در مورد ارامنه هم همین موضوع صدق میکند. یک ارمنی ـ آمریکایی ارمنستان را وطن خود میداند. یک ارمنی ـ ایرانی نوعی هم همین طور. واقعیت چنین است. این که این موضوع خوب است یا بد، بحث دوم است.
جالب است ببینیم ارامنه ایران به زبان ارمنی خود را چه مینامند: ایراناهایِر(Irnahayer) و یا پارساکاهایِر (parskahayer). ارامنه به خود «های» میگویند. «ایراناهای» یعنی ارمنیِ ایران، و «پارساکاهای» یعنی ارمنی پارس (این اصطلاح قدیمیتر است، مال زمانی است که ایران را پارسکاستان (parskastan) میگفتند. ارمنی آمریکا خود را «آمریکاهای» (amerikahay) مینامد و ارمنی فرانسه «فرانساهای» (fransahay). ترجیع بند این عبارتها «های» است به معنای ارمنی. «ایراناهای» و «فرانساهای» و «آمریکاهای» همه «های» هستند، همه ارمنیاند، انواع گوناگون ارمنی هستند.
بنابراین اصطلاح «ارامنه ایران» ابداً سوء تفاهم لفظی نیست و ریشه در یک باور دارد. این باور چه اندازه مطلوب ماست بحث دیگری است.
امّا این اصطلاح و احساس هم مانند همه تصورات مردمان درباره خویش و همه هویتها چیزی صُلبی نیست، تاریخی است، و به مرور ایام و متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی دچار دگرگونی میشود. احساس تعلق من به ایران با احساس تعلق جدّم که در روستا زندگی میکرد فرق میکند. زندگی من و نسل من بسیار بیشتر از پدرانمان با زندگی اجتماعی جامعه بزرگ ایران در آمیخته است. زندگی شهری، گسترش رسانههای جمعی و فرهنگ همگانی و نظام آموزشی فراگیر خواه ناخواه همانندی بین همه ایرانیان را تقویت میکند.
جالب این است که گشایش مرزهای بین ایران و ارمنستان بعد از فروپاشی شوروی و سهولت رفتوآمد بین دو کشور، برای بسیاری از ارامنه ایران تفاوتهای عظیمی را که از نظر خلق و خو و رفتار اجتماعی با ارامنه ارمنستان دارند آشکار کرده است. در واقع سالها زندگی در ایران باعث شده آنها بسیار بیش از آن چه تصور میکردند ایرانی شوند و این امر در تماس با هموطنان ارمنستانیشان است که معلوم میشود.
بحث در مطلوبیت این یا آن اصطلاح، ریشه در یک ابهام هویتی دارد. بالاخره وطن منِ ارمنیِ ایرانیِ نوعی کجاست؟ ایران؟ ارمنستان؟ هر دو؟ یا شاید هیچ کدام. تصور من این است که اصطلاح «ارامنه ایران» به لفظی که ارامنه ایران برای نامیدن خود به کار میبرند، یعنی «ایراناهایر»، و احساسی که خود نسبت به جایگاه شان در جامعه بزرگ ایران دارند نزدیکتر است.
بخش هایی از کتاب ایرانیان ارمنی نوشته اسماعیل رائین (۱۳۴۹)
پیش گفتار:
کتابی که اینک در دست شماست تاریخچهای است فشرده و اجمالی، از زندگی سیاسی و اجتماعی«ایرانیان ارمنی»؛ یکی از اصیلترین اقوامی که از دیرباز در این مرز و بوم ساکن بوده و همراه با سایر اقوام و طوایف، تاریخ ملتی کهنسال را بنیان نهادهاند.
با آن که از دوهزار سال پیش تا به امروز، ارمنیان با دیگر ایرانیان سرنوشتی مشترک داشته و در همه حوادث تاریخی و نشیب و فرازهای زمان، شریک غم و شادی و شکست و پیروزی یکدیگر بودهاند، و با آن که از سیصد سال پیش، با مهاجرت گروههای کثیر ارامنه به مناطق مرکزی ایران، دامنه این آمیزش و پیوند بیش از پیش گسترش یافته است، متأسفانه هنوز پژوهشی کامل و شایسته در زمینه شناسایی این قوم صورت نگرفته و عدم آگاهی بر تاریخ و زندگی ارامنه، نه تنها قسمتی از تاریخ سرزمین ما را در پردهای از ابهام پنهان ساخته، بلکه رواج پارهای تعبیرات و تصورات نادرست، انگیزهای بوده تا همواره یک نوع جدایی بین اینان و دیگر اقوام احساس شود، چنان که عنوان «اقلیت ارمنی» یا « ارامنه ایران» خود یکی از این گونه تعبیرات است که برای نخستین بار در این کتاب، اصطلاح کاملتر و رساتری به جای آن آمده است.
تنها اثر مستندی که از زندگی ایرانیان ارمنی در دست است، تحقیق عالمانه و فوقالعاده ارزنده استاد دانشمند، نصرالله فلسفی است درباره زندگی شاهعباس بزرگ، که طبعا مهاجرت گروههای ارمنی به ایران را نیز شامل شده است، و قسمتهایی از آن را در کتاب حاضر ملاحظه خواهید کرد.
گذشته از اثر گرانبهای استاد فلسفی که میتواند پایهای اساسی برای تحقیق درباره زندگی ارامنه و مهاجرت آنان باشد، در سالهای اخیر کرسی زبان ارمنی در دانشگاه تهران نیز دایر شده است که طبعا اقدامی است مثبت و ثمربخش، برای شناخت ارمنیان ارمنستان و به ویژه ایرانیهای ارمنی.
متأسفانه پس از پایان چاپ کتاب حاضر بود که قسمتی از مجموعه اسناد سیاسی وزارت خارجه کشورهای ایالات متحده و انگلستان به دست ما رسید، که مدارک بسیار ارزندهای است و فعالیت ارامنه را در جریان جنگهای اول و دوم جهانی منعکس میسازد. البته اسناد مورد بحث، جنبههای متفاوت و متضاد دارد، چنان که در اسناد وزارت خارجه انگلیس حوادث پس از استقلال ارمنستان تشریح شده اما در اسناد وزارت خارجه آمریکا گزارشهای تأسفآوری از همکاری تنی چند از ارامنه مقیم تبریز، رشت، آبادان و شهرهای دیگر آذربایجان، با ارتشهای بیگانه، در جریان اشغال ایران به چشم میخورد.
امید است روزی مجموعه این اسناد به زبان فارسی ترجمه شود و در اختیار همگان قرار گیرد، تا حقایق بیشتری از تاریخ و زندگی این قوم روشن شود.
کتاب حاضر، اگر چه خلاصهای بیش نیست و طبعا نمیتوان نام تاریخ یا تحقیق کامل بدان داد، ولی هرچه هست میتواند پایهای برای تحقیقات بعدی باشد و امید است که در همین حدود مورد قبول علاقهمندان و محققان دانشمند واقع شود.
حق این است که نوشته حاضر را به دکتر رستم استپانیان جراح معروف قلب، و هرایر خالاتیان نویسنده معاصر ارمنی تقدیم دارم، که آن دوست جسمم را حافظ و نگهبان بوده است و این یک روانم را… همچنین در تدوین این کتاب مرهون و سپاسگذار دو دوست و همکار ارجمند دیگرم، نخست علیاصغر افراسیابی، نویسنده زحمتکش و آزاده و ستمدیده که مرا یار و مددکار بوده است و مخصوصا انتخاب عنوان این کتاب«ایرانیان ارمنی» با راهنمایی اوست.
ضمنا در صفحه چهارم جمعیت ارامنه که در اصل یکصد و پنجاه هزار نفر است، پانزده هزار چاپ شده که قطعا خوانندگان صاحبنظر توجه خواهند فرمود.
«ایرانیان ارمنی» نه «ارامنه ایران»
سخن از قوم بزرگ و کهنسالی است که قدمتی همزمان با آغاز تاریخ دارد و برای شناخت کامل آن، باید از نخستین برگههای تاریخ ـ به ویژه تاریخ میهن عزیزمان ایران ـ به شروع این بررسی و شناسایی پرداخت.
قبل از آغاز سخن درباره ارامنه، تذکر این نکته و اصلاح این اشتباه «لفظی» که تدریجا به یک لغزش «تاریخی» بدل شده است لازم به نظر میرسد. هنگامی که عنوان«ارامنه ایران» و یا زنندهتر از آن اصطلاح «ارامنه مقیم ایران» را به کار میبریم، گویی از قوم و ملتی بیگانه سخن میگوییم که به طور موقت یا دائم در سرزمین ما به سر میبرند و تنها رشته و پیوندشان با «ملت» ایران، سکونت آنها در این مرز و بوم است. چنان که یک کتاب رسمی تاریخ، فصل مخصوص به ارامنه را چنین آغاز میکند:
«یکی از ملل متنوعه ساکن ایران، ارامنه هستند که از چندین هزار سال پیش تا کنون با ما هم آبشخور بودهاند…»
و بدین سان این کتاب، هموطنان ارمنی ما را بیگانگانی میداند که حتی پس از گذشت «چندین هزار سال»، ملیتی جدا از سایر مردم این سرزمین دارند… حال آن که «ارامنه» نیز مانند سایر نژادها و اقلیتهای مذهبی، قبل از هر چیز«ایرانی» هستند… ایرانیانی پاکنهاد، که همزمان با پیدایش نخستین نشانههای تمدن در این فلات پهناور سکنی گزیدند و از همان روزگاران بسیار دور تا به امروز دوشادوش سایر برادران و خواهران هموطن خویش از هیچ تلاشی برای سربلندی و آبادانی این سرزمین دریغ نکردند. آنها از نخستین اقوامی بودند که به ندای بشردوستانه زرتشت: «پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک» پاسخ مثبت دادند… توسط کوروش بزرگ همراه با سایر اقوام پارسی به صورت ملتی یکپارچه درآمدند… به فرمان داریوش کبیر شاهنشاه هخامنشی برای حفاظت مرز و بوم خویش پیکار کردند… برای مقابله با تهاجم تازیان ـ بدون توجه به اختلافات مذهبی ـ به صفوف سپاه ساسانیان پیوستند… رو در روی جلادان مغول ایستادند… در رکاب پادشاهان صفوی و نادرشاه افشار شمشیر زدند… و در انقلاب مشروطیت سیمای درخشانی چون «یپرم خان» داشتند که نام خود را در کنار اسامی رادمردان آزادهای چون شادروان آیت ا لله بهبهانی و طباطبایی جاویدان ساخت و نام قوم خویش را در تاریخ کوشندگان راه آزادی ثبت کرد.
ارامنه در طی قرون و اعصار پیکار با دشمنان جامعه ایرانی و ترویج هنر و صنعت، آثار ارزندهای در این مرز و بوم به جای نهادند. کلیسای بزرگ «وانک» اصفهان در کنار مسجد لطف ا لله و«قره کلیسا» در کنار مسجد کبود آذربایجان همواره مبین این حقیقت است که ایرانیان ارمنی، از سایر اقوام، نژادها و اقلیتهای مذهبی که مجموعا ملت ایران را تشکیل داده اند جداییناپذیرند و اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابهجاست که مثلا هممیهنان آذربایجانی را «ترکهای ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم.
… و اما ریشه ی این اصطلاح نادرست از کجاست؟… آمدن عنوان «ارامنه» قبل از نام هر کشور و احساس بیگانگی که در آن مستتر است از آن جاست که ارامنه در ممالک عیسوی مذهب بعنوان یک «اقلیت ملی» زندگی می کنند، نه یک «اقلیت مذهبی». در حالی که در ایران ریشههای مستحکم قومی و نژادی که از قرنها قبل از پیدایش مسیح، بین آنان و سایر ایرانیان وجود داشته است، ارامنه را عضوی جداییناپذیر از جامعه ما ساخته است. این یگانگی نژاد باعث شده است که ارامنه در بسیاری از زمینهها از جمله زبان و آداب و رسوم باستانی با سایر ایرانیان پیوسته و مشترک باشند، و نکته جالبتر این که پس از پیدایش مسیحیت و گرایش ارامنه به این مذهب نیز مراسم باستانی فراوانی چون چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش، عید نوروز، سیزده به در، عروسی و حنابندان و بسیاری آداب و رسوم دیگر توسط ارامنه حفظ شده، و هم اکنون نیز با اندکی اختلاف به صورت مراسم مذهبی انجام میشود.
اشتراک زبان نیز ـ چنان که اشاره شد ـ یکی دیگر از دلایل انکارناپذیر پیوند و بیگانگی نژاد ماست. زبان شناسان با تحقیق و بررسی و مطالعه در زبانهای فارسی و ارمنی چندهزار کلمه مشترک یافتهاند که در هر دو زبان به یک معنی به کار برده میشود. در کهنترین متون ادبیات ارمنی که از قرن پنجم میلادی ـ نزدیک به ۱۵۰۰سال پیش ـ به جای مانده است، این کلمات مشترک به چشم میخورد، کلماتی مانند:
انگام ـ هنگام
دژوار و پژوار ـ دشوار
دشخیم ـ دژخیم
آندام ـ اندام
و همچنین کلمات دیگری که در زبان فارسی قدیم رواج داشته و اینک منسوخ شده ولی ارامنه هنوز این کلمات را با تلفظ و معنی فارسی آن به کار میبرند.
****
اکنون که با این مقدمه، پیوند قومی و نژادی ارامنه را با سایر اقوام ایرانی بازشناختیم و به یک خطای لفظی و تاریخی در مورد «ایرانیان ارمنی» پاسخ دادیم، به معرفی این قوم کهنسال، تاریخچه، مذهب، چگونگی مهاجرت، آداب و رسوم و سایر خصوصیات آنان میپردازیم.
ضمنا با توجع به تذکری که داده شد در این نوشته مختصر به جای «ارامنه ایران» یا «اقلیت ارامنه» این گروه از هموطنان را «ایرانیان ارمنی» میخوانیم و یا به منظور سهولت و جلوگیری از تکرار مداوم کلمات به لفظ «ارامنه» بسنده میکنیم.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.