این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

هنوز خیلی مانده تا تحولاتی که سیاست آمریکا با وادار کردن ایران و روسیه و چین به جا گرفتن در اتحادی طبیعی به این سه کشور تحمیل کرده است، تمامی نتایج خود را آشکار سازد. به تصور من تحقق یافتن و مرئی شدن این تحولات که دامنۀ آنها را از امروز نمیتوان در نظر آورد، زمان بر خواهد بود. فرآیند تازه به راه افتاده و برای مدت های درازی دوام خواهد داشت.

تا آنجایی که به ما مربوط است، بخش ایرانی قضیه در درجۀ اول اهمیت قرار دارد و همه شاهدیم که آمریکا چقدر نگران است و چگونه امکانات تبلیغاتی خویش را در راه مانع شدن از نزدیکی ایران به چین به کار گرفته است. دلیل این کار، اهمیت بسیار زیاد بعد سیاسی و ژئوپولیتیکی این نزدیکی است و نه فقط بعد اقتصادی آن. چین در بسیاری کشور ها سرمایه گذاری های بزرگ کرده و میکند، ولی نزدیکی به ایران است که اینطور مایۀ نگرانی آمریکا شده است
.
دلیل امر فقط اهمیت اقتصادی ایران نیست که در جای خود بسیار مهم است. استقلال این کشور است و وزنۀ سیاسی آن. این درست است که عامل اقتصاد در تعیین سیاستهای کشور های مختلف اهمیت بسیار دارد، ولی در نهایت، قدرت اقتصادی باید به قدرت سیاسی ترجمه شود تا کارساز گردد. اگر پشتوانۀ نیروی سیاسی و نظامی نباشد، هر قدرت اقتصادی در معرض ضربه قرار دارد و میتواند از هم بپاشد.

ابعاد استراتژیک اتحاد حاضر، یگانه است و بخش بسیار مهم آن باز کردن پای چین است به خاورمینه و خلیج فارس، آنهم از طریق کشوری که قرنهاست کلید این منطقه است. این درست است که چین خریدار بزرگ انرژی است و همه مایلند که به او نفت و گاز بفروشند. ولی این بازار، در بخش خاورمیانه ایش، تحت تسلط سیاسی آمریکاست. آنچه که نزدیکی چین به ایران به همراه میاورد، خدشه وارد آوردن به همین بخش سیاسی است و این است که برای آمریکا تحمل پذیر نیست. از ایران گاز و نفتی به دست چین میرسد که شیرش دست آمریکا نیست.

از این گذشته، مسئلۀ نفوذ منطقه ای ایران را نمیتوان دست کم گرفت. اینجا نه با پاکستان سر و کار داریم، نه با امارات و نه با نظایر آنها. قدرت منطقه ای بودن ایران، قدرتی که عملاً تا به اینجا آمریکا را پس زده است و نفوذ خویش را به صورتی عمیق، گسترده است، امتیازی نیست که نادیده گرفتنی باشد. چین میداند که آمریکا با او طرف شده و از بابت سیاسی هم طرف شده و دست از سرش بر نخواهد داشت. پس باید توان سیاسی خود را افزایش بدهد. علاوه بر این، اتحاد استراتژیکش با ایران و روسیه بعدی نظامی دارد که در موارد دیگر موجود نیست. آمریکا، از نظر نظامی، در برابر این اتحاد کاری نمیتواند بکند، مگر با قبول خطر جنگ اتمی…

این تکان استراتژیک در منطقه ای که شاید بتوان از دیدگاه ژئوپولیتیک، مهمترین منطقۀ کرۀ زمین خواندش، به هیچوجه به این حوزه محدود نخواهد ماند و در تمامی دنیا طنین خواهد افکند، اول از همه در اروپا و کشور های جهان سوم. در نظر آوردن تمامی پیامد های کار، بسیار مشکل است و تصور نمیکنم که خود آمریکا هم با تمامی اسبابی که برای آینده نگری درست کرده است، هنوز تصویر دقیقی از آن داشته باشد.

همۀ‌ ایرانیان نگران توان حکومت فعلی برای بهره برداری از موقعیت کنونی هستند و سوابق دیپلماتیک این حکومت، بخصوص بخشی که مربوط میشود به اصلاح طلبان، جایی برای خوشبینی نمیگذارد. ولی ظاهراً این راهیست که در برابر ایران گشوده است و رفتن بدان منطقی ترین کار است. غرب جز دوشیدن ایران و ضربه زدن به آن کاری نکرده است و مردم ما را به روز امروزشان انداخته است. فقط یادآوری کنم که ایران در موقعیت تنگی است، ولی بر خلاف آنچه که برخی وانمود میکنند یا از بدبینی تصور مینمایند، نه بدبخت است و نه بیچاره است و نه دست خالی است. بر عکس، امکانات و ارزشش بسیار زیاد است و هر چه باشد، بی توان و بی پناه و تهیدست نیست. مسئله بهره برداری درست است از این امکانات.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)