جُردن پیترسون (Jordan Peterson) یک روان‌شناس بالینی قوی از کشور کانادا است. او همچنین نویسنده و منتقد فرهنگی، و استاد روان‌شناسی در دانشگاه تورنتو است. نظرات اجتماعی و انتقادی او و از جمله در باب « مباحث جندر یا جنسیتی و پسامدرنی» در سالهای اخیر بحثهای فراوانی را ایجاد کرده است. او خویش را به عنوان یک «لیبرال کلاسیک انگلیسی» می بیند و در واقع می خواهد به جنگ مباحث مهم پسامدرنی نیز برود که این تلاش چالش برانگیزش می تواند و باید نقد بشود. همانطور که در او گرایشات مذهبی و مسیحی نیز مشهود است. از طرف دیگر جُردن پیترسون در نظریات روانشناسی خویش در پی تولید یک «روانشناسی معنا» و تولید قواعد و راههای قابل فهم برای مقابله با مشکلات زندگی است که بویژه نزد نسل جوان تاثیرگذار بوده است که خواهان دانستن قواعدی قابل فهم و کوتاه برای راهیابی و موفقیت در دنیای سریع و پیچیده ی امروزی هستند که واقعیت در آن برای این نسل جوان هرچه بیشتر تبدیل به یک «وانموده یا سیمولاسیون» و یک «ابرواقعیت رسانه ایی، پرزرق و برق یا هایپررئالیتی» و همراه با حس بی نظمی و ناامنی شده است . کتاب او به نام «دوازده قانون برای زندگی» یک کتاب پرفروش بوده و هست و به فارسی نیز ترجمه شده است. همچنین کتاب دیگر او به نام «نقشه های معنا» و اینکه انسان چگونه معنا می سازد، نیز مورد توجه عموم قرار گرفته است. ویدیوهای او در یوتیوب به میزان بالا دیده می شوند و بیشتر تماشاچیان بین هیجده تا بیست ساله هستند. مشکل «محوری» نگاه جُردن پیترسون و قواعد او، از جهاتی، مشکل همه نظرات در جستجوی معنا یا قواعد عمومی نیز هست و اینکه از یاد می برند که هر معنایی اولا به قول دلوز در کتاب «منطق معنا» حداقل بر روی یک «بی معنایی۱» و از سوی دیگر «نامعنایی۲» بوجود می اید. همانطور که تلاش جُردن پیترسون برای تولید قواعدی برای مقابله با «کائوس و هرج و مرج یا بی نظمی زندگی» با این مشکل بنیادین زندگی انسانی روبرو هست که اصولا هستی زبانمند و تنانه ی انسانی بدور یک «هیچی و هرج و مرج محوری» بوجود می اید. اینکه به قول هایدگر ادمی معناهایش را چون کوزه گر بدور یک «فضای خالی» کوزه گری می افریند و جز این نمی تواند باشد۳. اینکه پادزهر یا نوشداروی او دقیقا برای قوی شدن احتیاج به قدرت بی نظمی وکائوس دارد تا پادزهری تمنامند، چندنحوی، قوی و رند و یا راهها و تاویلهایی قوی و زنده و زمینی بشود. از انجا که من جُردن پیترسون را از نزدیک نمی شناسم و امکان این را ندارم که با او بشخصه به عنوان دو همکار از مکاتب و مسیرهای مختلف به چالش در مورد قواعد و راههای نظریش بپردازم، به این خاطر در متن ذیل و به شکل دو جستار چالشی به طرح قواعد دوازده گانه ی او و سپس نقد من بر آنها پرداخته ام. در جستار اول بیشتر به بیان «دوازده قواعد او» و قدرت نگاهش برای مقابله با کائوس و هرج و مرج زندگی و یا برای مقابله با بحرانهای انسانی پرداخته ام و فقط انتقاداتی اولیه به چهارچوب و ماتریکس نظرات و قواعدش می کنم. سپس در متن و جستار دوم به مقابله ی مستقیم قواعد او با خوانش و قواعد متفاوت خودم در مورد راه حلهای او پرداخته ام. یعنی انگاه قواعد یا دوازده قانون جُردن پیترسون برای زندگی را در برابر قواعد رند و روانکاوانه ی من قرار می گیرند تا تفاوتها هرچه بیشتر مشخص بشود و همزمان قدرتهای هر دو نگاه معلوم بشود. باشد که دوستان و علاقه مندان نسلهای جوان و مسن بتوانند از این بحث نکات و قواعد خوبی برای زندگی روزمره و در بازی عشق و قدرت زندگی بیابند و بکار بگیرند و طبیعتا به شیوه و تاویل خویش. زیرا استیل و تاویل متفاوت نماد حضور فردیت و تکینگی است. زیرا بزعم لکان «تمنامندی تاویل افرینی است و بالعکس.». موضوع این متن فقط کتاب «دوازده قانون یا قاعده ی زندگی» از جُردن پیترسن است که شکل عملی نظریه محوری او در مورد نقشه ی معانی انسانی و راههای برخورد به بیماریهای روانی چون افسردگی و غیره است. متاسفانه نمی توانم اینجا بخ نظرات بالینی او و قدرت و ضعفهایش در این بحث بپردازم وگرنه مطلب خیلی طولانی می شود. شاید در فرصتی دیگر این کار را انجام بدهم.

داریوش برادری، روانشناس/ روان درمانگر

دوازده قانون زندگی پیترسون به زبان انگلیسی:

جستار اول: دوازده قانون برای زندگی خوب، موفق و با معنا از منظر جُردن پیترسن! یا چرا قواعد او فقط گام اول در بلوغ روحی وانسانی هستند!

من معمولا از بیان قواعد کلی خوشبختی یا زندگی خوشم نمی آید و به این جور روانشناسها می خندم، چون زندگی در مجموع پارادوکس یا نقیضه گو، پیچیده و همراه با کابوسها و خطرات و شادیهای خویش است و تن به هیچ کنترل و قواعد و کُرست نهایی نمی دهد..ازینرو بیشتر از حقایق آفوریسم گونه و فراگمنتی از جنس نیچه یا لکان خوشم می آید که چشم اندازی قوی به زندگی و حالات پارادوکس، ملتهب و تمنامند و چندوجهیش باز می کنند، بی آنکه فرمان مطلق یا ماکسیم اخلاقی مطلق بشوند . اما برای یافتن راه خویش در زندگی روزمره گاه داشتن چنین معیارها و قواعدی برای شروع و تمرین اولیه و یا برای عموم لازم است. اول لازم است، که مثل هر ورزش و انضباط دیگری، ابتدا تن به قواعدی بدهی و آنها را تمرین بکنی تا در تن و جانت جا بیافتد و بعد می توانی حال حتی گام بعدی را برداری و این قواعد را نیز بدور بیاندازی، زیرا آنگاه سراپا «بازیگر سوزان زندگی» شده ایی، یا مرتب می شوی. بازیگر زمینی، پرشور و سوزان و رند و نظربازی مثل «زرافه ی سوزان» سالوادر دالی که پُرشور و سوزان تن به بازی عشق و قدرت می دهد اما نمی سوزد و یا دیگران را نمی سوزاند. در حینی که دیگران اسیر کرستها و شابلونها و قواعدی هستند که با اتکاء به آنها زندگی می کنند و همزمان قدرت شوریدگی و سرزندگی و نظربازی خویش را از دست می دهند.

بلوغ نو مثل فرهنگ نو به معنای ذائقه و بدنی نو٬ به معنای ساختار و حالتی نو از نوع رابطه با جهان و غیر است و این بلوغ و دگردیسی فقط با تمرین و ممارست قواعد٬ انضباط و فرهنگ نو و از سوی دیگر از طریق عبور از هفت خوان واقعی و نمادین خویش بدست می آید. اینکه در نهایت این قواعد ابتدا جزو گوشت و تن تان شده باشند و اتوماتیک اینگونه عمل بکنی و اینکه سپس بتوانی چنان بازیگر نوین و تمنامندی شده باشی که قادر است بنا به بازی و شرایط به حالات و بدنها و فیگورهای نو در آید و بازی را در هر حالتی قوی و تمنامند و چندوجهی انجام بدهد. خواه به حالت ایستاده و چون سروری خندان و بازیگوش در بازی حضور بیابد و یا چون بنده یا رقیبی زیر‍‍ک و رند که حتی با فرمان بردن می تواند فرمان بدهد و به چنگ بیاورد٬ آنچه را که می خواهد. آنکه آنقدر سبکبال است که بقول نیچه همان لحظه که عروج می کند٬ به پایین می نگرد٬ چون عروج کرده است. قدرت و هنر زیستنی که در نهایت همیشه ناتمام است. برای دستیابی به چنین قدرت فرزانه و رندی، بسان جسم خندان نیچه و یا بسان سوژه ی نااگاه و رند لکان، اما ابتدا یادگیری و تمرین چنین قواعدی مثل قواعد دوازده گانه ی جُردن پیترسن لازم است. زیرا او در تولید قواعدش نظری به روانکاوی از جنس کارل گوستاو یونگ و یا به نظرات فیلسوفانی چون نیچه نیز داشته است. همانطور که بعد به کمک نیچه و لکان می توان از او گذشت و گام دوم بسوی دگردیسی به «بازیگر تمنامند و ایرونیک یا نظرباز زندگی و بازی عشق و قدرت» را انجام داد.

در این معنای قدم و یادگیری اولیه برای دگردیسی بعدی به «بازیگر پرشور و سوزان و رند زندگی»، من تمرین و بکارگیری روزمره ی این «دوازده قاعده برای زندگی» از جُردن پیترسن،روانشناس و روان درمانگر معروف کانادایی را به دوستان توصیه می کنم. خودم نیز از نقاط قدرتش استفاده می کنم و بویژه در حین کار با جوانان مراجعه کننده، گاه قاعده ایی از او را برای تمرین عملی پیشنهاد می کنم. بویژه که او از مباحث روانکاوی یاد گرفته است و راه حلهایش برای یادگیری «تفکر مثبت» خنده دار یا برای خوشبخت شدن مداوم و ناممکن نیست. قواعدش راهی دروغین بدنبال دست یابی به وهم خوشبختی و قدرت کامل نیست و از تلاش مشتریانش برای فرار از مشکلات زندگی انسانیشان استفاده ی ابزاری و بازاری نمی کند. بلکه بقول خودش بدنبال «پادزهر یا نوشدارویی» برای مقابله با هرج و مرج زندگی است. اینکه می داند نمی توان بی نظمی و کائوس زندگی را نفی یا کنترل کرد بلکه یا باید به شیوه ی او با آن کنار امد یا باید جلوتر رفت و نظم در بی نظمی را دید و هرچه بیشتر از «سرباز جان بر کف ناموسی» و از «هنرپیشه ی دست دوم مدرن» به «بازیگر زمینی و تمنامند و رند و به جسم خندان» تبدیل شد و یا در نمونه ی ایرانی آن به حالت «عاشق و عارف زمینی، خردمند شاد و مومن سبکبال» به شیوه ی خویش راه یافت، تا بتوانی با زندگی انسانی و ‍گُره های اگزیستانسیال او و با ناممکنی درک و کنترل نهایی زندگی و با خطرات و کابوسهایش بهتر کنار بیایی و شادیش را بهتر بچشی وتمناها و آرزوهایت را تا حد ممکن تحقق بخشی. اینکه خوب است که اول قانونهای او را یاد بگیری، اگر تازه کار هستی و سپس گام بعدی را برداری و پا به جهان رند و خندان و زمینی جسم خندان نیچه و سوژه ی سوبورسیو و رند لکان بگذاری، یا در نمونه ی ایرانیش پا به جهان نسل رنسانس و نخستزادگانش چون متون من و آثاری چون « در ستایش زندگی» و «راز جسم خندان» بگذاری و یا تن به گفتمان نوین «عارف و عاشق زمینی و خردمند شاد» بدهی.

تا آنزمان که بتوانی حال هرچه بیشتر گام دوم را برداری و از او و قواعدش عبور بکنی و بقول نیچه یاد بگیری «ستاره ایی رقصان در خویش داشته باشی» و از هرج و مرج زندگی نترسی. هرچه بیشتر بازیگر خندان و رند زندگی خویش بشوی و تمناهایت را تمنامندانه و همیشه قابل تحول و دگردیسی تحقق بخشی.. تا بتوانی نظم نمادین نهفته در هرج و مرج را حس بکنی و اینکه چرا سرنوشت از مسیر تصادف خویش را نشان می دهد. زیرا زندگی بهرحال فاجعه و کابوس دارد، درد دارد، همانطور که بدین خاطر لذت و خوشی دارد. همانطور که نمی توان زندگی را کنترل کرد و این راههای پیشنهادی از جوردن پترسن امکانی برای بهتر زیستن با خویش و با دنیای معماوار و جذاب و همزمان خطرناک هست. اینکه بزبان طنز نباید خویش و زندگیمان را به گا و فک بدهیم. اینکه قدر خویش و زندگی را بدانیم و چگونه به شکل سازنده به بازی زندگی تن بدهیم و بر مشکلاتش و کابوسهایش بهتر چیره بشویم و شادیها و زیباییهای بیشتری را تجربه و لمس بکنیم. اینکه چگونه پادزهر و راهی خوب برای جوابگویی به مشکلات و معماهای زندگی بیابیم و بازیگری قوی و عاشق خویش و زندگی بشویم. تا پادزهرمان خندان و رند و نظرباز باشد و همیشه بخشا کائوس افرین و رقص افرین. انکه با کلام و گفتار و نوشتار می تواند همه چیز را برقص در بیاورد. زیرا قادر به اعمال قدرت «هیچی/همه چیز» است و می داند که در «اغاز کلمه بود و کلمه همان خدا بود و هست.»

آنکه گام بگام یاد می گیرد، با قلبی گرم و مغزی سرد، و تن به بازی و هفت خوان هر روزه می هد. چه انگاه که با آسیاب بادی درگیر است، یا با اینترنت قطع شده درگیر است، یا با حماقت و خشم رقیب و شرایط و دورانی درگیر است یا میکسری درگیر است، و چه آنموقع که می تواند جادوگر در آسیاب را چون دن کیشوتی خندان ببیند و به جردن پیترسن و یا به هر شفادهنده ایی و راه نشان دهنده ایی چیزهایی را نشان بدهد که هنوز ندیده است. اما برای اینکار خوب است اول به راه جردن پترسن و پادزهرش تن بدهی. زیرا هیچکس پرواز را با پرواز آغاز نمی کند.

دوازده قاعده ی جردن پیترسن: یا پادزهری برای کائوس و هرج و مرج زندگی !

دوازده قاعده برای زندگی!

۱. ‍‍با سر و قامتی ایستاده و با اعتماد بنفس و با شانه هایی متمایل به عقب بر زمین و زندگی راه برو.

« به حالت جسم و بدنت توجه بکن. حالت جسمت حالت دنیایت را تعیین می کند و اینکه با دنیا چگونه تماس می گیری، به عنوان ادم ترسو و خمیده یا شجاع و با اعتماد بنفس ، سینه به جلو. ایستاده راه برو. خمیده نباش تا دنیا روت سوار نشود. حالت جسمت بیانگر موضع گیریت نسبت به هستی و دیگری است. اینکه چگونه راه می روی، نشان می دهد که آیا بر زمین می خزی یا سبکبال قدم می زنی. همیشه موضوع «چگونه بودن و چگونه در ارتباط بودن با دیگری و غیر» هست که اساس است و حالت جسمت نشان می دهد که چگونه با جهان در ارتباطی.نفس کشیدن منظم و عمیق را فراموش نکن. تو با دمی دنیا را بدرون می کشی و با او ارتباط می گیری و با بازدمی به او شکل و حالتی نو می بخشی. اینکه دنیا چون نفس کشیدنت سنگین یا سب‍کبال بشود.»

۲. همانطوری به جسم و سلامتت برس و از خودت مواظبت کن که به دیگرانی می رسی که مسئول و مراقب سلامت و سعادتشان هستی.

«به فضا و جایت احترام بگذار، چه به مکان جسمت یا به خانه ات و دفترت. برای توجه به جسمت و ظاهرت و خانه ات وقت بگذار و اهمیت بگذار.تا خودت را دوست نداشته باشی، نمی توانی دیگران را واقعا دوست بداری..کاسه ی داغتر از آش برای دیگران نشو٬ چون آنموقع بخودت و دیگری دروغ می گویی و ضرر می رسانی. تواضع زیاد علامت ادعاست.»

۳. دوستانی را بجو که بهترین چیزها را برایت می خواهند.

« تو نباید با آدمهایی دوست باشی که اذیتت می کنند. از آدمهایی دوری کن که زهراگین هستند. بگذار پیامت را با فاصله گیریت بگیرند که نمی گذاری اینگونه با او برخورد بکنی تا پیامت به خودت برسد که قدر خودت را می دانی.دوست بد مانند عشق بد و رقیب بد همه مضر زندگی و سلامت جسم و روان هستند و تو را پژمرده می سازنند. نیروی زندگیت را ضعیف و بیمار می سازند.»

۴/ خودت را با گذشته ات مقایسه بکن و نه با امروزت و یا با دیگران.

« دیگران نیز مشکلات خویش را دارند و مرغ هیچ همسایه ایی کامل غاز نیست و یا غازش مشکل دار است. ببین که در مقایسه با گذشته چقدر جلوتر آمده ایی و از چه موانع وهفت خوانی رد شده ایی. مثل بقیه آدمها.مقایسه مداوم خویش با دیگران شروع جنگ آنتاگونیستی با خویش و با دیگران است.»

۵. اجازه نده کودکانت کاری بکنند که کمتر دوستش داشته باشی.

« اگر کودکت خرابکاری می کند، اجازه نده. مرز به او یاد بده و سعی کن کمکش کنی که خرابکاری نکند. اینکه به شکل درستی توجه ات را بخواهند. محبت زیاد و بی مرز هم کودک را لوس می کند و نمی گذارد برای زندگی آماده بشود و هم آخر تو را از فرزند ناشکرت دلگیر می کند.»

۶. اول زندگی خودت را مرتب و درست ب‍کن، قبل از اینکه مرتب از دنیا و دیگری انتقاد بکنی.

« وقتی مرتب به دنیا حمله بکنی، احساس منفی به زندگی پیدا می کنی. وقتی مرتب می گویی که دیگران بد هستند، آنگاه دنیا را خیر/شری می کنی و یکروز می خواهی به عنوان نماینده ی خیر این شر را داغان بکنی و خودت را هرچه بیشتر داغان می کنی .اول ی‍ک سوزن بخودت بزن و بعد یک جوالدوز به دیگران.»

۷. بدنبال چیزی باش که معنا و اهمیتی دارد.

« در زندگی روزمره به دنبال چیزهایی باش که معنا و اهمیتی برایت دارند تا زندگیت معنا بگیرد. در روز کارهای برای تو با اهمیت را انجام بده. نگذار زندگیت اسیر روزمرگی بشود. وقت بگذار برای چیزهایی که برایت اهمیت دارند. حتی اگر ابتدا فقط نیم ساعت بتوانی وقتی در روز برای آنها بگذاری.»

۸. حقیقت را بگو یا لااقل دروغ نگو.

« زیرا دروغ تو را ضعیف می کند. مطمئنا دروغ و حقیقت مطلق وجود ندارد و آنها چشم اندازی هستند و یا بهم دگردیسی می یابند. ولی تو می دانی که کجا با دروغی خویش را کوچک و با حقیقتی خودت را بزرگ و قوی می سازی.»

۹. قبول کن که آدمهای دیگر چیزهایی را بدانند که تو نمی دانی.

« بقول ما ایرانیان «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند». پس قبول کن که دیگران چیزهایی می دانند که تو نمی دانی. اینکه اینجا هیچکس کامل نیست و ما آدمها به ی‍کدی‍گر نیازمندیم.. کمک کن که دیگران نظرشون را بیان بکنند و به دیالوگ تن بده.»

۱۰. در بیان جملاتت دقیق باش.

« تو باید مباحث و موضوعات را با نام درستش بنامی و روشن بیان بکنی تا قابل فهم باشند. تا دنیایت قابل فهم بشود وگرنه دنیایت هذیان گونه یا خرافی می شود و ارتباط و دیالوگ با دیگری رخ نمیدهد. یادت نرود که « در ابتدا کلام بود».

۱۱. کودکان را در موقع بازی اسکیت و ماجراجویانه مختل نکن.

«نترس که کودکان و نوجوانان بازیهای خطرناک می کنند. آنها می خواهند بدین وسیله با خطرات زندگی و ماجراجویی زندگی روبرو بشوند و شجاع بشوند. از دور مواظبشان باش.

۱۲. وقتی گربه ایی از مسیر راهت (بویژه در دوران سخت زندگی) رد می شود، نازش بکن.

« به شادیهای کوچک روزمره توجه بکن و قدرشان را بدان. وقتی مشکلات زیاد می شود، با خنده با آنها روبرو بشو و از شادیهای ممکن حداکثر لذت را ببر، چون خوب شرایطت سخت است. وقتی مشکلاتت زیاد می شود، به مشکلات بعدی در سه ماه بعد نگاه و فکرنکن، بلکه از خوشیهای امروز و ممکن لذت ببر، در حینی که سعی می کنی مشکلاتت را حل بکنی. وسط دو شادی کوچک به حل مشکلات بزرگ بپرداز.»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جستار دوم: رویارویی قوانین پیترسن برای کنترل کائوس زندگی با قاعده های زمینی و خندان من که از قبول «کائوس و هیچی محوری زندگی» نشات می گیرند!

قوانین زندگی «جوردن پترسن» در برابر قاعده های زندگی من یا گفتمان «عارف و عاشق زمینی، خردمند شاد و مومن سبکبال»!

همانطور که بقول نیچه هر حقیقتی بر هر انسان و برای هر سنی نیست، همانطور نیز هر نوع از روانشناسی و روانکاوی برای هر انسان و هر سنی نیست. مثلا نظرات و دوازده قانون و قاعده ی جالب «جُردن پیترسن» عمدتا برای سنین پانزده تا بیست و پنج سالگی خوب است، ولی وقتی بیشتر می خواهی و می خواهی بالغتر و قدرتمندتر بشوی، بایستی وارد قواعد نیچه ایی، دلوزی یا لکانی از نوع برخورد به زندگی و مشکلات بشوی. ازینرو من در این استاتوس خوانش خویش از این استادهایم و تجربه ی خویش از دوران زندگیم را به شکل قاعده هایی در برابر قاعده های جردن پیترسن گذاشته ام تا بهتر نزدیکیها و تفاوتها را ببینید و اینکه چرا هر حقیقتی برای هر کسی نیست و چرا هر قاعده و حقیقت قدرتمند بشخصه قاعده و حقیقتی رند و چندنحوی و از جهاتی همیشه نیمه تمام است. اینکه قاعده ایی قاعده افرین و نظرباز است.

در متن ذیل اول قاعده ی جردن پیترسن با اعداد امده است و سپس با کلمات قاعده ی من، راه متفاوت من بیان شده است. اینکه اگر جردن پیترسن با دوازده قاعده اش پادزهری و نوشدارویی برای کائوس و بی نظمی زندگی می خواهد، ما از این منظر نیچه و لکانی یا دلوزی حرکت می کنیم که اصولا قبول «هیچی و هرج و مرج» بنیادین زندگی شروع بلوغ بزرگ و قبول «کستراسیون نمادین» و شروع ماجراجویی و خنده ی بزرگ فردی و جمعی است. اینکه بقول نیچه تنها «آنکه هرج و مرجی در خویش دارد، می تواند ستاره ایی رقصان بیافریند.». اینکه بایست در بطن متن و نگاه و تنانگی و روابطت حضور این هیچی و هرج و مرج را حس بکنی تا بتوانی مرتب متون و روابط و جهانی تمنامند و نظرباز و قادر به تحول بیافرینی. یا بتوانی با تحول خویش تحول دیگری و جهانت را با تاویلی نو بیافرینی. زیرا تحول یکی بدون تحول دیگری ممکن نیست.

دوازده قاعده ی جردن پیترسن: یا پادزهری برای کائوس و هرج و مرج زندگی ! دوازده قاعده ی من برای تولید جهان فردی و جمعی نو بر بستر هرج و مرجی زمینی، کامجویانه، نظرباز و خلاق. کائوسی که همزمان حکایت از منطق و نظم و اتیکی عمیق در بی نظمی می کند که به ان «اخلاق تمنامندی لکان» و یا «اخلاق چشم اندازی نیچه» می گویند.!

Peterson vs Baradari
جُردن پیترسن

۱. ‍‍با سر و قامتی ایستاده و با اعتماد بنفس و با شانه هایی متمایل به عقب بر زمین و زندگی راه برو.

داریوش برادری

قاعده ی من: مغرور و باز به شیوه ی خویش بر زمین راه برو و در لحظه بزی و یادت نرود که مغرور و باز بودن به یک شکل نیست. یک وضعیت با دهها امکان است.

۲.همانطوری به جسم و سلامتت برس و از خودت مواظبت کن که به دیگرانی می رسی که مسئول و مراقب سلامت و سعادتشان هستی.

قاعده ی من: به خودت و به جسمت همانگونه عشق بورز که به عشقت و به محبوبت و به فرزندت عشق می ورزی. عشق و خویشتن دوستی که همیشه خندان و رند و رنگارنگ است

۳. دوستانی را بجو که بهترین چیزها را برایت می خواهند.

قاعذه ی من: دوستانت یا پارتنرت باید قوی و عاشق پیشه باشند. چون تو تنها با چنین دوستان و معشوقان قوی می توانی به اوج عشق و دوستی زمینی و چندلایه دست بیابی و همیشه تاویلهایی نو از عشق و دوستی بیافرینی. پس دوستی را بخواه که بهترین منتقدت نیز باشد. از دوستان ساده لوح و از رقیبان سمی بپرهیز.

۴. خودت را با گذشته ات مقایسه بکن و نه با امروزت و یا با دیگران.

قاعده ی من: هر مقایسه ایی گرفتار حالت نارسیسیک «خوب/بد» است. پس می خواهی مقایسه بکنی، اول در خودت و در دیگری نیز خوب و بدیها را ببین. اینکه مقایسه ات خندان و رند باشد و بعد مقایسه را بشخصه دچار مقایسه با خودش بکن و ببین چه بلایی سرش می اید. بویژه که گذشته ی مُرده و اینده ی نیامده در مقایسه با حال تپنده و رنگارنگ همیشه بازنده است و حضورش فقط به شکل رنگهایی در رنگارنگی لحظه و حال ممکن است و باید باشد.

۵. اجازه نده کودکانت کاری بکنند که کمتر دوستش داشته باشی.

قاعده ی من: چطور می خواهی کودکت مرز خویش و دیگری را بپذیرد، بی انکه به او مرز نشان بدهی و انجا که خطا عمل می کند. یا چگونه می توانی به کودکت باور به زندگی و استقلال را یاد بدهی، بی انکه حاضر باشی به خطاهایت به عنوان اولیا اعتراف بکنی. زیرا تربیت کودکان نیز امری یکطرفه نیست. فرزند شما همزمان شما را تربیت می کند و بنابراین بلوغ کودک بلوغ اولیا نیز هست. یکی بدون دیگری نمی شود.

۶. اول زندگی خودت را مرتب و درست بکن، قبل از اینکه مرتب از دنیا و دیگری انتقاد بکنی.

قاعده ی من: برای آنکه زندگی خودت را درست بکنی، باید هم خودت را عوض بکنی و هم دیگری و دیسکورس را. تغییر تصویر خودت بدون تغییر تصویرت از دیگری غیرممکن است. زیرا «فرد همان دیگری» است. موضوع همیشه تولید صحنه ایی نمادین و تثلیثی از رابطه ی «فرد با دیگری و غیر» است. اگر می خواهی مردی مدرن باشی، پس باید هم بر معنای سنتی مرد بودن چیره بشوی و هم بر معنای سنتی زن بودن. اینکه هم از داش اکل و هم از مرجان رد بشوی که دو روی یک سکه هستند.

۷. بدنبال چیزی باش که معنا و اهمیتی دارد.

قاعده ی من: اخلاق تمنامندی و لکانی این است: «تنها گناهی که ادمی می تواند مرتکب بشود، این است که دست از تمنامندیش بردارد.». پس دست از تمنا و سوالها و رویاهایت برندار، آنها را بخواه و همانطور که می دانی همیشه متفاوت افریده می شود و باید باز تمنا بورزی و سوال بکنی. اینکه با قدرت و رندی بدنبال تحقق رویایت باش. رویایی که همزمان رویای دیگری و غیر و دیسکورس است. تمنامندی هشیارانه و رندانه باش، با قلبی گرم و مغزی سرد، با قلبی مسیح وار و دستی سزاروار.

۸.حقیقت را بگو یا لااقل دروغ نگو.

قاعده ی من: حقیقتت را بگو و بیافرین و یادت نرود که بقول لکان « هر حقیقتی را فقط نصفه/نیمه می توان بیان کرد». زیرا هر حقیقتی در زنجیره ی دالها و حقایق همپیوند بدور هیچی و کائوس محوری زندگی است. بقول هایدگر مثل کوزه ایی بدور فضای خالی کوزه گری است. همانطور که هر حقیقتی بر روی وهم و دروغی نهفته است و دروغ بد آن دروغی است که تو را دچار تکرار باطل و بیمار کردن تنانگی و روابط و زبان و جهانت می کند زیرا از حقیقت و سوال و ضرورتت می گریزی و ناتوان از تاویلی نو و راهگشا و چندنحوی هستی.

۹. قبول کن که آدمهای دیگر چیزهایی را بدانند که تو نمی دانی.

قاعده ی من: بقول ما ایرانیان «همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند». پس قبول کن که دیگران چیزهایی می دانند که تو نمی دانی. اینکه اینجا هیچکس کامل نیست و ما آدمها به یکد‍یگر نیازمندیم. اما گام مهم دومی را نیز باید انجام بدهی. اینکه حتی همگان و دیگری بزرگ نیز همه چیز را نمی دانند. زیرا بقول لکان «دیگری بزرگی در پشت دیگری بزرگ وجود ندارد.» اینکه هرچه می گوییم و می گویند تاویل و روایتی از تاویل و روایتی قدیمی تر است، ضعیف یا قوی، راهگشا یا مسدود و به درجات مختلف.

۱۰. در بیان جملاتت دقیق باش.

قاعده ی من: شفاف و صریح و جسور نظرت و تمنامندیت را بگو و همزمان بپذیر که هر شفافیتی بشخصه ملتهب و چندنحوی است و در هر جمله ایی جملات دیگر و راههای دیگر نهفته است و تعلیق و ایهامی رند و خندان و تاویل افرین و کامجویانه. ازینرو هرچه بیشتر شفاف بشوی، ازنرو سطحی تر می شوی یا هذیان گوتر. مثل ادم وسواسی که هرچه بیشتر تمیز می کند، می بیند که باز هم کثیف هست یا کثیفت تر می شود.

۱۱. کودکان را در موقع بازی اسکیت و ماجراجویانه مختل نکن.

قاعده ی من: به کودکانت اجازه ی امتحان و شکست خوردن یا ماجراجویی بده و همزمان از دور مواظبشان باش، تا هم او رشد بکند و هم تو بتوانی بهتر تن به فاصله و استقلال بدهی و همزمان جلوی خطرات اضافی را بگیرید.

۱۲. وقتی گربه ایی از مسیر راهت (بویژه در دوران سخت زندگی) رد می شود، نازش بکن.

قاعده ی من: اینجا باید نیچه ایی بود: اینکه تنها آنکه تن به تراژدی بدهد، می تواند دیونیزوسی و قادر به دیدن زندگی بسان بازی و جشنی زمینی با رگه های تراژیک/کمیک و غیره بشود. اینکه بحران و عبور از جهنم راه دست یابی به بهشت و تاویل خویش است. اینکه بایستی «خروج و اکسودوسی» رخ بدهد تا رسیدن به «سرزمین موعودی» رخ بدهد. سرزمین موعودی که اما یک سرزمین و پرفورمانس نمادین و چندنحوی است. یک بدن بدون اندام و قادر به دگردیسی به بدنهای نو است. اینکه باید بگویی که «خدا تاس می اندازد و همزمان می داند که همیشه آنچه می اید، حکایت بازی نوین عشق و قدرت و تمنامندی است». پس به هر تاسی اری می گوید و به رنجش نیز اری می گوید. زیرا می داند که هر رنجی لذتی نو و وصالی نو و چندوجهی و رندانه می خواهد و بی اغاز و پایانی. زیرا تصادف نام دیگر ظهور سرنوشت است.

جمع بندی نهایی!

کافیست که به اثاری الکترونیکی از من چون «در ستایش زندگی» و یا «راز جسم خندان» از دوازه سیزده سال پیش نگاه بکنید که همین قواعد بالا آنزمان حتی با توضیحات و قدرتهای بهتری به اشکال مختلف و زبانی افوریسمی توضیح داده شده است ( برای ورود به آنها رویشان کلیک بکنید.). اما حیف که برای جماعت و روحیه ی جهان سومی و گرفتار گره ی حقارت ایرانی عمدتا بایستی نظری از جایی دیگر بیاید تا به او گوش بدهند. یا موضوع این است که زبان و ذایقه ی ما «مهاجران چندفرهنگی» را نمی فهمند و در این فضاها هنوز بخش عمده شان نمی توانند نفس بکشند و از ترس کامجوییها و جهانهای باز و تپنده ی ما به بسم الله پناه می برند. اینکه به قول مثل ایرانی «مرغ همسایه همیشه غاز است.» بعضی وقتها به خودم می گویم که حیف وقت که در میان جماعت ایرانی تلف کردم. اگر وقتم را محدود به محیط المانیم کرده بودم، حالا تو تلویزیون با خنده حساب جردن پترسون را می رسیدم.🙂 اما موضوع انجام وظیفه ی نسل رنسانس است که به عهده ی من و ما است و از طرف دیگر تلاش بقیه نیروهای طرفدار مدرنیت و رنسانس را می بینم و می گویم باید کار را به سامان برسانیم. وگرنه صریح و صادقانه می گویم که حال می کردم اگر در جلسه ایی رسانه ایی در المان با با جردن پیترسون قوی بحث بکنم و با سوالاتی زیر پای نظراتش را خالی بکنم و به او نشان بدهم که قدرت کائوس در چیه و چرا او هنوز دچار ترس دکارتی از کائوس است. همانطور که از قدرت او در چالش و گفتگو لذت می بردم و چالشی جانانه و متخصصانه می شد. اما از طرف دیگر من و امثال من به عنوان «مهاجران چندفرهنگی» در مسیر هفت خوانمان در عبور از ترسهای سنتی و مدرن لذتها و ماجراجوییهایی چشیده ایم که احتمال هیچ جردن پیترسونی هم نچشیده است، چه برسد به جوجه استادهای اندیشه و تفکر ایرانی که همه در نهایت مرتاضانی خنزرپنزری بیش نیستند و همانها از ترسشان حتی جواب نقدهای ما را نمی دهند و سالهاست که نمی گذارند نظرات من و نسل رنسانس در رسانه های مهم خارج از کشور بیان بشود. بهایش اما همین است که سطح بحثها پایین می ماند و ذایقه ها ضعیف می مانند. وگرنه قبل از من بایستی دهها نقد قوی بر نظرات جُردن پیترسون ارائه می شد که نشده است. چرا؟ دلیلش معلوم است. حتی بخش اعظم روانشناسان و روانکاوان ایرانی دارای قدرت «اورژینال و نقد افرین» نیستند، دارای منظر خاص و قوی تخصصی نیستند که بتوانند انگاه پدیده ایی چون پیترسن یا ژیژک و دیگری را در دست بگیرند و از جوانب مختلف بسنجند و روابط بینامتنی متون و نظراتش را با بقیه متون مدرن ببیند و اینگونه قدرتها یا ضعفهایش را لمس بکنند. تا بتوانند تن به چالش قوی با او بدهند و هم از او یاد بگیرند و هم نقدش بکنند. اینکه قادر به رابطه ی پارادوکس، تثلیثی و نمادین با دیگری و غیر باشند. هم او را دوست بدارند و هم به این خاطر بی پروا و رندانه نقدش بکنند. همانطور که آنها نمی توانند در این جهان رنگارنگ و قدرتمند پشت هیچستان بزیند، چون خدایی زمینی و غولی مهربان، قدرتمند و در عین حال دست و پاچلفتی و رند، که قدرتش از هیچی و کائوس و زمینی بودن و نمادین بودن می اید.

اینکه سریع ببیند که جُردن پیترسونی که هنوز می گوید «خودت را بشناس»، دچار هنوز دچار خطای دکارتی ست و نمی داند که هر خودشناسی به معنای «خودافرینی» و تاویل افرینی است. زیرا سلف یا خودی پنهان وجود ندارد. با انکه از قدرتهای جردن پیترسن در جاهایی خوشم می اید و اینکه جسارت بیان نظراتش را دارد. همانطور که ژیژک هم در بحثی با او تا حدودی خوب مشکلات نظرات او را بیان کرد اما چون بحث در حوزه ی خاصی بود، نتوانست به اصل معضل نظرات پوزیتیویستی جردن پیترسون بپردازد که از همه مهمتر در «دوازده قانون او برای زندگی و بسان پادزهری در برابر کائوس زندگی» خویش را نشان می دهد و ترس از کائوس هنوز در آن کاملا اشکار است. اینکه نمی داند که مشکل این است که «سوژه و سوژگی همین کائوس و قدرت هیچی است». زیرا سوژه به قول لکان یک «منهای یک، همان هیچی است.». اینکه سوژه و سوژگی یک پرفورمانس زمینی و چندنحوی و تمنامند بر اساس هیچی محوری زندگی است و به این خاطر سوژگی می اید و می رود و هیچگاه همیشگی نیست. قدرتی گذارست تا لحظه و بحران بعدی وضرورت ظهور دوباره ی «سوژه ی نااگاه» و تولید پرفورمانس و دگردیسی نو برای تولید تاویل و واقعیت یا عشق وقدرتی نو است. یک سوژگی در خدمت تولید تاویل و قدرتی زمینی و رند و کامجویانه و تمنامند است. اینکه اگر رانش زندگی چون غداخوردن و سکس و عشق ورزی ما را سوی یخچال و یار و معشوق سوق می دهد، انگاه سوژگی بسان رانش مرگ و تبلور هیچی و کلام حال قادر می شود که جهان هزار منظر اروتیک و عشق و دانش و تکنیک و نقد را بوجود بیاورد، در یک بازی تمنامندی و تاویل افرینی بی اغاز و انجام و دورانی.

پانویس: دو اثر مهم جردن پترسون
Jordan Peterson:
Maps of Meaning
۱۲ Rules for Live

ادبیات:

۱-۲- Gilles Deleuze: Logik des Sinns: Sinn. Un-Sinn, Nicht-Sinn

۳/ دکتر موللی: مبانی روانکاوی فروید/لکان. ص. ۲۷۱

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)