ناکامی فرزندان فاطمه زهرا در وزارت اطلاعات…
یکی از داستان های جالبی که مدتهاست درگیر آن هستیم، داستان هویت وزارت اطلاعات حکومت اسلامی در ایران است. شک ندارم که راجع به حکایتی که می خواهم برایتان بازگو کنم یا شخصا درگیر آن بودید و یا بدفعات در برخورد با دیگران آن را تجربه کردید. منظورم داستان میزان قدرت وزارت اطلاعات نظام سیاسی حاکم بر ایران در طول قریب ۴ دهه گذشته است. داستانی که تاکیدی است بر میزان تاثیرگذاری خارق العاده پروژه های تبلیغاتی و جنگ روانی در اذهان آحاد جامعه.
در کوچه و خیابان، در نشست های رسمی و یا خانوادگی و دوستانه هر گاه از وزارت اطلاعات حکومت اسلامی و نیروهای آن سخن به میان می آید، عکس العمل افراد این است که اطلاعات نظام قوی ترین و نیروهایش زبده ترین ترین نیروهای امنیتی جهان هستند؟! حتی در گفتار و نوشته های تحلیل گران سیاسی نیز با این باور روبرو هستیم. اما این شبهه از کجا نشات می گیرد؟ از چه زمانی و بر اساس چه اسناد و مدارکی همه باور پیدا کردند که اطلاعاتی های نظام جزو قوی ترین اطلاعاتی های منطقه بلکه جهان هستند؟! یا وقتی صحبت از فرماندهان سپاه خاصه فرماندهان اطلاعات سپاه حرفی به میان می آید، غالبا با قاطعیت نظر می دهند که مثلا سردار قاسم سلیمانی یکی از زیرک ترین و سیاسی ترین فرماندهان اطلاعاتی بوده است و یا دیگری و دیگری امثال او. جالب اینکه وقتی در این باب سوال کنیم که چرا، دلیل و سند و معیار و مقیاستان چیست، هیچکس پاسخی ندارد. فقط می دانند و باور دارند که اطلاعات حکومت اسلامی بسیار قوی است و فرماندهانش بسیار هوشمند آنهم نه در سطح منطقه که جهان! اما آیا واقعا چنین است؟ یا این باور صرفا برگرفته از القاء این حس از طریق پروژه های مختلف تبلیغاتی است؟ براستی سرچشمه این حس که شخصی همچون سردار سلیمانی یا جانشینش سردار قاآنی یا سردار سلامی و یا امثالهم خیلی باهوش هستند از کجاست؟ آیا چهره های نامتعارف، ریش آنکارد نشده، بزرگی هیکل، گنده گویی های بی پشتوانه همیشه در حد شعار باقی مانده، جای مهر بطور مصنوعی داغ شده بر پیشانی، شکم های بزرگ و اینگونه فاکتورهای ظاهری می تواند نشانه قدرت باشد؟ آیا حضور در خاک کشورهای همسایه و عکس یادگاری گرفتن به بهای ارقام نجومی با فرماندهان گروه های شبه نظامی غالبا در لیست تروریستی سازمان های بین المللی سرچشمه باور به هوش سرشار و اقتدار بالای اطلاعاتی امنیتی آقایان فرماندهان سپاه و اطلاعات و امنیت در ایران است؟ از طرفی،‌ اصولا معیار و مقیاس جهانی برای هوشمندی و حرفه ای عمل نمودن برای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و هویت سازمانی یک واحد اطلاعاتی همچون وزارت اطلاعات ایران چه باید باشد و وزارت اطلاعات فعلی چقدر به آن نزدیک یا از آن دور است؟
چقدر من و شما بعنوان یک ایرانی در خلق تصویری اشتباه از وزارت اطلاعات و یک نیروی اطلاعاتی امنیتی دخیل بودیم؟ یعنی این هیولایی که چهار دهه اخیر در جامعه می چرخد و نفس کش می دهد و تنها هنرش این است که شکار می کند و قربانی می گیرد تا چه حد مدیون بازی با روان امثال من و شما و یک کلاغ چهل کلاغ کردن های ما است؟ آیا تصویری که در طول چند دهه اخیر از وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی اطلاعاتی برای خودمان و فرزندانمان و جامعه جهانی ساختیم مصداق عینی این بیت از شاهنامه نیست که می گوید: “بنشینند و عکس دیو کنند خود بترسند و بس غریو کنند!”.
هویت وزارت اطلاعات امروز ایران (و نیروهای امنیتی اطلاعاتی یا بقولی سربازان گمنام امام زمان) این روزها تا چه حد به آنچه باید باشد نزدیک یا دور است. یا حتی به آنچه در قانون مصوب سال ۱۳۶۲ مجلس در این باب آمده است: “ماده ۱ـ به منظور کشف و پرورش اطلاعات امنیتی و اطلاعات خارجی و حفاظت اطلاعات و ضدجاسوسی و بدست آوردن آگاهی‌های لازم از وضعیت دشمنان داخلی و خارجی «جهت پیشگیری و مقابله با توطئه‌«…”. یا واحد اطلاعات سپاه در تعامل با وزارت اطلاعات تا چه حد به آنچه در قانون برایش تعیین گردیده عمل می کند: “ماده ۵ـ سپاه پاسداران ضمن تبعیت از خط مشی وزارت اطلاعات در مورد مبارزه با ضد انقلاب داخلی و مأموریتهای محوله در اساسنامه سپاه تا اعلام آمادگی وزارت اطلاعات، اطلاعات داشته و حق کسب و جمع‌آوری اخبار و تولید اطلاعات و تجزیه و تحلیل آن و شناسایی ضدانقلاب را داشته و این وزارتخانه را کمک می‌کند. ماده ۶ـ واحد اطلاعات سپاه پاسداران وظایف زیر را بر عهده دارد: اطلاعات نظامی. گرفتن اطلاعات لازم از وزارت اطلاعات قبل از عملیات به عنوان ضابط قوه‌قضائیه. تحویل اخبار واصله امنیتی به وزارت اطلاعات”. و اصولا جایگاه قوه قضائیه در این آشفته بازار چیست؟
بنظر می رسد، عدم توانایی وزارت اطلاعات در پیشبینی و پیشگیری از اعتراضات سراسری مردمی در سالهای اخیر، که هر سال به عمق و گستردگی جغرافیایی آن افزوده می شود. عدم توانایی در پیشبینی و پیشگیری و مقابله با رشد روزافزون گروه های تجزیه طلب در داخل و خارج. ناتوانی در پیشگیری از عملیات بعضا تروریستی برای نمونه در مجلس شورا و یا مانور نظامی در اهواز و یا عملیات گروه های شبه نظامی کوچک و بزرگ در شهرهای مرزی. عدم توانایی در پیشگیری از حملات سایبری که هر بار عمیق تر و گسترده تر می شوند. ناتوانی در قبال پیشبینی و پیشگیری از تندروی های نیروهای اطلاعاتی امنیتی رقیب یعنی فرماندهان اطلاعات سپاه همچون شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی. ناتوانی در مقابله با دشمن تراشی های فرماندهان سپاه و بطور خاص اطلاعات سپاه پاسداران از طریق آدم ربایی و گروگان گیری اتباع خارجی و دوتابعیتی. ناتوانی در پیشبینی و پیشگیری و مقابله با نوسانات غیر قابل کنترل ارزی. ناتوانی در پیشگیری از مفاسد اقتصادی و رانت خواری های نجومی. و حوادث همین یکی دو هفته اخیر، عدم توانایی در پیشبینی و پیشگیری از عملیات انفجاری و تخریبی سایت های انرژی هسته ای، اولی زیر گوش پایتخت و دومی همین چند روز قبل در مرکز انرژی هسته ای نطنز که بنوعی همه سیستم امنیتی اطلاعاتی و ضداطلاعاتی و ضدجاسوسی جمیع سازمان های امنیتی اطلاعاتی کشور را به چالش کشیده و بوضوح اعلام می کند:
«اگر می توانی پیشبینی و پیشگیری و مقابله کن (!(CATCH ME IF YOU CAN»
و بسیاری دلایل و مدارک دیگر که همگی دال بر ناتوانی وزارت اطلاعات در کنترل فضای امنیتی اطلاعاتی کشور است. نشان می دهد که آن هوشمندی و اقتداری که در ذهن جامعه از وزارت اطلاعات بعنوان اصلی ترین رکن امنیتی اطلاعاتی کشور نقش بسته صرفا توهمی بیش نبوده و نیست. توهمی برگرفته از خشونت های افسار گسیخته همان نیروهای قرون وسطایی دهه اول پایه گذاری تشکیلات اطلاعاتی نظام که مدعی هستند در دهه ۷۰ تصفیه شدند. و میان مباحث تخصصی اطلاعاتی امنیتی با خشونت و ترور فاصله بسیار است.
بنظرم باید گفت که در مقایسه با دهه ۷۰ نه تنها در وزارت اطلاعات تغییر و رفرمی شاهد نبوده ایم بلکه سیر قهقرایی نیز طی نمودیم. در آن سال دری نجف آبادی وزیر وقت اطلاعات بدلیل ناتوانی در پیشبینی و پیشگیری از پروژه تروریستی حذف مخالفین و منتقدین معروف به قتل های زنجیره ای امر به استعفا شد. هر چند بعدها مناصبی کم و بیش هم تراز برایش در نظر گرفتند ولی در هر حال او را مجبور به استعفای صوری کردند. اما در حوادث اخیر مثلا در حادثه تاسف بار شلیک موشک به هواپیمای مسافربری که ۱۷۶ سرنشین بی گناه آن با ملیت های مختلف در آن قربانی شدند وزارت اطلاعات که وظیفه اصلی اش پیشبینی و پیشگیری از چنین وقایعی است حتی مورد موآخده صوری هم قرار نگرفت که هیچ لزوم نقش آفرینی پیشبینانه و پیشگیرانه خود را از اساس منکر شد. و وزیر اطلاعات آقای علوی همان که خودش معتقد است (بدلیل سابقه بازی در تئاتر و کشیدن نقاشی ویترای در مدرسه!) برای پست وزارت فرهنگ مناسب تر بوده اما به اصرار آقای روحانی که گفته است فرزند حضرت زهرا بودن به او در مدیریت وزارت اطلاعات کمک خواهد کرد این پست را پذیرفته با سری برافراشته و سینه ای جلو داده همچون فاتحان در مجلس شورا و هیئت دولت حضور می یابد و لبخند می زند و از اقتدار وزارت تحت امرش می گوید.
اما سابقه شکل گیری این وزارت اطلاعات بقول آقای خامنه ای فشل هم در ناتوانی های امروزش قطعا بی تاثیر نبوده.
پس از تغییر رژیم در سال ۵۷ با توجه به سابقه سازمان اطلاعات و امنیت کشور معروف به ساواک در سرکوب و شکنجه معترضین و مخالفین رژیم سابق بطور طبیعی امکان ادامه فعالیتش در عرصه امنیتی در ایران منتفی بود. اما نبودن یک سازمان اطلاعاتی در یک کشور نیز غیرمنطقی و غیر اصولی است. وظایف ساواک در بدو امر، هرچند نه بطور سیستماتیک ولی عملا میان بخش های مختلف نیروهای مسلح همچون شهربانی، ژاندارمری، و نهادی در ابتدا مردمی که خیلی زود نام کمیته انقلاب اسلامی بر آن گذاشتند و بعدها در دل سپاه پاسداران هضم شد تقسیم شد. اما ادامه این پراکندگی اطلاعاتی غیرممکن بود و لزوم تشکیل سازمانی منسجم بشدت احساس می شد. اوایل دهه ۶۰ بود که نیاز حکومت به چنین نهادی جدی تر شد. سپاه پاسداران حین جنگ تجربیات اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی فراوانی (صرفا در حوزه جنگ غیر کلاسیک) بدست آورده بود که می توانست پایه یک سازمان اطلاعات و امنیت بزرگ را بنیان بگذارد. داستان به مجلس کشید، فرماندهان سپاه قاطعانه با شکسته شدن انحصار اطلاعات و انتقال تجربیاتشان به سازمانی مستقل مخالفت کردند. شخص آیت الله خمینی به موضوع ورود کرد و بلاخره داستان در سال ۱۳۶۲ ظاهرا در مجلس با تصویب قانونی برای آن و عملا با حکم حکومتی حل و فصل شد. همان سال وزارت خانه ای تاسیس شد که نام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی (واجا) بر آن نهادند.
بسیاری از نیروهای امینتی اطلاعاتی دوره دیده گذشته دعوت به بازگشت به کار شدند هر چند بدلیل تناقضات ایدئولوژیک غالبا این دعوت را لبیک نگفتند و به اشکال مختلف از همکاری سر باز زدند. تنها واحد اطلاعاتی که در آن مقطع کمی حرفه ای تر عمل نموده بود واحد اطلاعات دفتر نخست وزیری بود که عملا جای ساواک را پر کرده بود و دفتر و دستکی نیز به هم زده بود. وزارت تازه تاسیس در پروسه گزینش و جذب نیرو عملا همه کادر رده بالای مدیریتی را از واحد اطلاعات سپاه، واحد اطلاعات نخست وزیری، و در بخش مدیران میانی از بخش های اطلاعاتی نیروهای مسلح انتخاب نمود. بافت و ساختار این وزارتخانه با موضوعات اطلاعاتی، ضداطلاعاتی، امنیتی چه در داخل و چه در عرصه بین الملل تا بالغ بر یک دهه بافتی قرون وسطایی بود. دهه اول به ترور و سرکوب مخالفین و اعضای اپوزیسیون نظام تازه بنیاد نهاده شده گذشت. نیروها غالبا فاقد سواد کلاسیک و بدون اطلاعات آکادمیک بودند. حتی یونیفورم مشخصی نداشتند. مشخصه آنها، ریش، شلوار سیاه یا پلنگی و پیراهن سفید مندرس یقه سه سانتی و چفیه ای بر روی شانه و تسبیحی در دست و کلت کمری پشت کمر بود. در خیابان ها جولان می دادند و تقریبا هر کاری می خواستند می کردند و هیچکس جلودارشان نبود.
این روند قریب یک و نیم دهه، تا سال ۱۳۷۷ ادامه داشت. آخرین نفرات و بازماندگان اپوزیسیون شناخته شده نظام که بسیاری از آنها از انقلابیون سابق بودند ضد انقلاب شناخته شدند و در داخل و خارج از ایران یک به یک شناسایی و بطرق مختلف شکار شدند و به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسیدند. حتی منتقدین غیر وابسته به اپوزیسیون و غیرفعال سیاسی همچون اهل قلم نیز از قلم تروریست های وزارت اطلاعات وقت جا نیفتادند و یک به یک شکار شدند. ماجرا به مراجعه حضوری درب خانه و دزدیدن و قتل مخالفین و منتقدین رسید که اوج آن پرونده قتلهای زنجیره ای در سال ۱۳۷۷ بود که بجز داریوش و پروانه فروهر که از فعالان سیاسی وانقلابیون شناخته شده قدیمی بودند بسیاری از نویسندگان غیرفعال سیاسی در آن قربانی شدند.
در این مقطع بزعم خودشان آنچنان رعب و وحشتی در دل جامعه انداخته بودند که تا مدتها دیگر کسی یارای مخالفت و انتقاد نمی داشت. زمانی مناسب برای تصفیه وزارتخانه از نیروهای سنتی و تروریست های اطلاعاتی چفیه بر شانه و جاگذاری دست پرورده های همان ها. نام چند عضو وزارتخانه را سر زبان ها انداختند. حتی فیلم های بازجویی برخی از آنها به بیرون درز پیدا کرد. کاسه و کوزه ها بر سر چند نفر شکسه شد و تمام. مدیران جدید دست پرورده همان چفیه بر شانه ها اما اینبار آقایان دکتر و مهندس. دیگر از حاج علی و مشهدی حسین و کربلایی علی و سید ولی خبری نبود. حالا آقای دکتر فلان، مهندس بهمان و پروفسور فلان داشتیم. بجای چفیه بعضا دستمال گردن می بستند. اسلحه از کمر به زیر بغل منتقل شد. کت و شلوار خاکستری تیره یونیفورم شد. تسبیح ها در جیب فرو رفت. نگین عقیق روی انگشترها هم به داخل کف دست چرخانده شد. اما رفرم در همین حد و اندازه بود. هویت وزارت اطلاعات همچنان همان هویت سابق باقی ماند. هویتی شبیه به هویت تشکیلات جاسوسی امویان و عباسیان (برید). جاسوسانی که هر گوشه جامعه رخنه می کردند و چشم و گوش خلیفه بودند و خلق از خودی و ناخودی از دستشان در عذاب.
از همه این حرف ها که بگذریم. بنظر می رسد حضرت زهرا از رفتار و گفتار و کردار چهار دهه گذشته فرزندانش به هیچ وجه راضی نیست و هیچگونه حاضر نیست با امدادهای غیبی از عالم الوهیت به نوادگانش یاری برساند. اینگونه جناب آقای علوی، هفتمین آخوندی که با ذکر یا زهرا بر مسند بالاترین سازمان اطلاعاتی امنیتی کشور تکیه زده است در مدیریت خود لنگ می زند و سازمان تحت امرش به سازمانی بی بو و رنگ و بی خاصیت بدل گردیده که عملا زیر مجموعه ای است از سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و این سازمان اطلاعاتی هم که بر اساس همان سیستم جاسوسی دوران اموی و عباسی اداره می شود هویت خود را بر اساس گروگانگیری، حذف فیزیکی و گماردن جاسوس در این گوشه و آن گوشه جامعه تعریف نموده. حال باید دید در مصاف با سیستم های اطلاعاتی مدرن جهانی تا کجا می توانند پیش بروند. پیشبینی تحلیل گران در مورد اتفاقات اخیر در سایت های انرژی اتمی این است که بازی تازه آغاز شده است. یعنی جاسوسان نقاب بر صورت خلیفه در این بازی برنده خواهند شد. باید صبر کرد و دید…

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)