در پی اوج گرفتن اعتراضات به قتل جورج فلوید و تظاهرات ضد نژادپرستانه در ایالات متحده ترامپ رئیس جمهور آمریکا به کلیسای سنت جان مقابل کاخ سفید رفت و پس از مدتی عبادت در حالی که انجیلی در دست داشت سوگند یاد کرد که به عنوان رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا با ارسال نیروهای نظامی به خیابان‌ها و شهرهای درگیر آشوب، بار دیگر نظم و قانون را حاکم خواهد کرد. همچنین او در سخنانی که از تلویزیون آمریکا پخش می‌شد گفته بود اگر شهرها و ایالت‌ها خود نتوانند اعتراض‌ها را کنترل و از شهروندان دفاع کنند، ارتش را مستقر و مشکل را بسرعت برای آنها حل می‌کند .اشاره ترامپ به “قانون نافرمانی” مصوب سال ۱۸۰۷ بود که به رئیس جمهور آمریکا اختیار می‌دهد در مواقعی مثل شورش، قیام یا هرج و مرج برای برقراری نظم از ارتش استفاده کند. آخرین بار این قانون در ۱۹۹۲ و پس از ناآرامی‌ و شورش گسترده در لس‌آنجلس اعمال شد. در آن زمان انتشار فیلم کتک خوردن مردی سیاهپوست به نام رادنی کینگ از چند پلیس سفیدپوست باعث اعتراض شده بود. برقراری نظم و از بین بردن آشوب در سایه قانون اساسی آمریکا، قانون اساسی که حکم سندی مقدس را دارد و کاربردش ایجاد وحدت و نظم در دل کثرت و آشوب اقلیت های قومی و منطقه ای است. ارنست کاسیرر فیلسوف و اسطوره شناس آلمانی معتقد است یکی از خصوصیات آثار ناسیونال سوسیالیست و سخنرانی های هیتلر بخصوص در شرایط بحرانی این بود که همیشه به مشیئت و قوانین مقدس الهی ارجاع می داد. این خواست الهی بعنوان تقدیر یا سرنوشت در تاریخ مداخله می‌کرد و نقش سیاسی مفهوم تقدیر این بود که از بین‌بردن روش دموکراتیک را توجیه کند. رهبر نخبه می‌داند چه باید بکند و چون مصون از خطا و لغزش است و برطبق قانون مقدس عمل می کند، می تواند خواست الهی را برای مردم تفسیر کند و بدین ترتیب هر عملی که انجام می‌دهد در جهت برقراری نظم و اجرای قانون مقدس است. از این رو می توان گفت یکی از مهم ترین کاربردهای اسطوره بوجودآوردن نظم و امنیت در جهان است. در جوامع کهن و برای انسان بدوی نیز اسطوره همچون روایت یا داستانی واقعی و ارزشمند ظهور می‌یابد زیرا از نظر انسان بدوی اسطوره مقدس، نظم دهنده و وحدت‌بخش است.

برای درک چگونگی نفوذ اسطوره در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی باید تصویری از اسطوره و هستی شناسی اسطوره ای انسان امروز را ترسیم کرد. هرچند فهم دقیق این امر دشوار است زیرا اسطوره در لحظات گوناگون به نحوی خاص و متفاوت در زندگی انسان پدیدار می‌شود و هستی او را تحت تاثیر قرار می دهد. اما به هر حال نشانه ها و انگیزه‌های تفکر اسطوره‌ای در جهان همواره وجود دارد و در لحظات بحرانی خود را نشان می دهد. انسانی که در جهان اسطوره‌ای زندگی می‌کند، نحوه ی در جهان بودنش باعث می‌شود در زندگی روزمره اش گونه ای عدم تجانس در مکان و زمان را تجربه کند، عدم تجانسی که برایش آرامش به ارمغان می آورد و از او در برابر هرگونه شری خارج از جهان مقدس محافظت می کند. برای او مکان مقدس دارای ساختار و انسجام و نظم و پر از معنی است و همه مکان‌های دیگر گسترۀ آشوب‌ناک، فاقد هماهنگی و نظم هستند. این تجربه قابل تشبیه با بناکردن یا سازماندهی جهان است. همین شکاف موجود در مکان است که اجازه می‌دهد جهانی منظم حول محوری ثابت ساخته شود؛ این نقطه ثابت یعنی محور مرکزی همه جهت‌یابی‌های آینده را آشکار می‌سازد و ضامن امنیت و نظم درونی جهان است. مکان مقدس دارای نظم، آراستگی و قوانین معین است و هر چیزی بیرون از آن دیگر از سنخ کیهان نیست بلکه فضایی بیگانه و آکنده از بی‌نظمی، آشفتگی و وحشت است و ساکنان آن ارواح خبیث، شیاطین و بیگانگان هستند. نظم و هماهنگی درجهان مقدس بدلیل وجود محوری مرکزی است که یا خود را نشان می‌دهد و ظاهر می‌گردد یا از طریق اجرای مراسم اسطوره‌ای خاص برانگیخته و یا کشف می‌شود. شباهت حکومت های قدرتمند مرکزی و قوانین دولت های بورژوایی امروزی در جهان سرمایه داری را می توان با جهان مقدس و اسطوره ای انسان بدوی بوضوح مشاهده کرد. برقراری نظم و قانون در شهر های مدرن و مقرارتی که دولت های بورژوایی در شهرهای امروزی اعمال می کنند نیز در جهت به وجود آوردن ساختاری نظام مند است که امنیت آن توسط قوه قهریه و نیروهای سرکوب گر برقرار می شود و هرگونه تعرض به این نظم و برهم زدن آن توسط نیروهای شر و بیگانه با برخورد وحشتناک پلیس و گارد امنیتی مواجهه می شود. در همه شهرهای مدرن دنیا مناطق و شهرک هایی وجود دارند که اغلب طبقه برخوردار جامعه در آنها زندگی می کنند و به شدت تحت محافظت و کنترل نیروهای امنیتی هستند و ورود به آن جرم محسوب می شود. بیگانگان حق ورود به مکان ها و مناطقی خاص در شهر را ندارند و قانون اساسی حق هیچگونه فعالیتی که موجب برهم زدن نظم سیستم شود را به شهروندانش نمی دهد. تنها هماهنگ شدن با نظم موجود، سرسپردن به قوانین  و زندگی در سایه قدرت نظم دهنده مرکزی ضامن هستی و بقای شهروندان است. انسان همواره برای گریز از طردشدگی، ترس و سرگشتگی در جهان آشوبناک کوشیده در مرکز عالم منزل گزیند. اما علاوه بر تجربه عدم تجانس مکان، تجربه عدم تجانس درباره زمان هم وجود دارد یعنی انسان مدرن با مرور خاطرات، نوستالژی ها و رویاهایش و شرکت‌کردن در آیین اسطوره‌ای و جشن‌ها و فستیوال های ادواری، و تمایزی که میان ساعات کار و استراحتش می گذارد، زمان اساطیری را دوباره بازسازی می‌کنند و بدین ترتیب با آن وقایعی که شرح داده شده همزمان می‌شود و در حضور خدایان و قهرمانان مقدس قرار می‌گیرد. این راهی است برای بیرون رفتن از زمان خطی این جهان و وارد شدن به زمان قدسی که ازلی و نامحدود و برگشت‌پذیر است. با توجه به نکات بالا می توان گفت زندگی اسطوره ای به انسان کمک می کند تا در وضعیت های بحرانی از گمشدگی و سرگشتگی نجات یابد و در مکان و زمانی مقدس آرام و قرار گیرد. 

هستی انسان همواره در جهان اسطوره ای معنا پیدا می کند و اسطوره هیچ‌گاه در زندگی او از میان نمی رود بلکه تنها گاهی در سایه به هستی اش ادامه می دهد، انسان متجدد هیچ‌گاه اعتقاد به نوعی اسطوره و جادوی اجتماعی را از دست نداده و در همه دوران‌های تاریخ قهرمانان بزرگی را می‌یابیم که نجات‌دهنده عصر خود تلقی شده اند. پس اسطوره به مثابه مهم‌ترین شکل تفکر جمعی هنوز در جهان امروز باقی است و اغلب در لحضات بحرانی خود را نشان می دهد. در وضعیت های بحرانی که معمولا انسان توان تحلیل شرایط موجود و ارائه پاسخ مناسب به آن را ندارد، خود را منفعل یافته ناچار دست به دامان اسطوره می شود و چشم به راه قهرمانان اسطوره ای است تا شاید او را از این وضعیت رهایی بخشد. از طرفی نیروهای سلطه اسطوره را همچون ابزاری برای کنترل شرایط موجود و اعمال قدرت بکار می گیرند تا بحران را کنترل کرده و نظم پیش از بحران را به جهان بازگردانند.

 در دوره میان دو جنگ جهانی اول و دوم که جامعه بشری بحران شدیدِ حیات سیاسی و اجتماعی را از سر گذراند و همچنین با مسائل تئوریک متفاوت و تازه‌ای روبه‌رو شد. مهم‌ترین تحول اندیشه در این دوره ظهور نیروی تازه اندیشه اسطوره‌ای است و با اتحاد قهرمان‌پرستی و نژادپرستی که هردو اجزای تشکیل‌دهنده برنامه سیاسی واحدی بودند، اسطوره سیاسی در دوران مدرن تحول یافت و نیرومند شد. گرایش اروپایی ها به اثبات اصل و نسب عالی یا تباری اصیل و محدود شدن توجه مورخان و تاریخ نگاران به تاریخ ملی کشورشان در این دوره نشان دهنده تنگ نظری و اندیشه اسطوره ای آنها است. با توجه به این نمونه تاریخی می‌توان گفت اسطوره بازگشت جاودانه در دوران مدرن به شکل جست و جوی اصالت و هویت ظاهر شده است. گرایش های نژادپرستانه و انواع تبعیض های نژادی، قومی و مذهبی در مناطق مختلف جهان حکایت از زندگی اسطوره ای انسان زمانه ما دارد. در هر حال در ابتدای پیدایش جهان نوین توجه به «هویت» و «مبدا اصلی» از اهمیت و اعتبار جادویی برخوردار بود از طرفی اکثر روشنفکران مدرن به دنبال هویت باستانی و اساطیری خود هستند و معتقدند که قوم یا ملتی بدون تاریخ مثل این است که اصلا وجود نداشته است. گوبینو «در رساله‌ای دربارۀ نابرابری نژادها» نژاد را همه چیز می‌داند و از نظر او دیگر نیروها هیچ‌اند و تنها نژاد قادر مطلق است و فقط تبارنامه شخصی به انسان درجه و اعتبار اخلاقی می‌بخشد اینگونه دین تازه یعنی پرستش نژاد، محکم و استوار استقرار یافت. در وضعیت بحرانی کنونی نیز که ویروس کرونا در سراسر جهان گسترش پیدا کرده و بحران اقتصادی دامن سرمایه داری جهانی را گرفته زمزمه های اندیشه اسطوره ای و افکار و گرایش های نژادپرستانه و کنش های ملی گرایانه بیش از همیشه به گوش می رسد. 

بعلاوه در پی همه گیری ویروس کرونا و مرگ صدها هزار انسان در سراسر جهان و پیامدهای وحشتناک اقتصادی باعث شده امید و انتظار از دولت ها برای کنترل وضعیت بحرانی و برقراری نظم امنیت از هرزمانی بیشتر شود. همچنین توجه مردم به سلبریتی ها و درخواست کمک و راهنمایی از آنها در شرایط اضطراری و دل بستن به سوپرمن ها در دنیای مدرن را نیز نشانه ی دیگری از این یک میل اسطوره ای است؛ سوپرمن آن تمایلات و آرزوهای نهفته انسان نوین را ارضا می‌کند و رویای او را زنده نگه می‌دارد تا شاید روزی خود قهرمانی خاص شود یا در حضور قهرمان زندگی کند. انسان بدوی معتقد است که قهرمانان قدیسِ دنیوی  و مستحق رهبری جامعه‌ هستند، و از نظر او اساساً تحول در تاریخ توسط شخصیتهای بزرگ ایجاد می‌شود اینگونه انسان مدرن برای رهایی از رنج و ناتوانی به نحوی متفاوت اما با کارکردی یکسان، رویای هم‌زمان شدن با قهرمان اسطوره‌ای و خدایان را در حیات فردی و اجتماعی دوران کهن دوباره تکرار می‌کند. اما این همه ماجرا نیست، خواست و آرزوی همزمان شدن با قهرمان اسطوره ای  راه را برای ایدئال‌های رهبری مدرن سیاسی هموار کرده و مدافعان فاشیسم از دیدن موقعیتی مناسبِ حال خویش غافل نمی مانند و این میل ها را به سلاحی سیاسی  برای خود مبدل خواهند کرد.

در مقام نتیجه گیری می توان گفت در وضعیت های استثنایی آرزو برای یافتن نیرویی جدید آغاز می شود نیروی که بتواند با بحران‌ها و بیگانگان که قصد نفوذ به جهان مقدس را دارند، مقابله کند و از فروریختن مرزهای جهانی که حول مرکز واحدی نظم یافته،جلوگیری کند. این زمانی است  که اسطوره همچون ابزاری بکار گرفته می شود و شرایط را برای فراخوان رهبر یا قهرمان نجات دهنده سرزمین مقدس و برقرارکننده امنیت، مهیا می کند. نیاز به فراخوان قهرمان یا رهبر تنها زمانی ظاهر می‌شود که آرزوی جمعی قوتی مقاومت ناپذیر یافته باشد. به قول کاسیرر اسطوره شخصیت یافتن آرزوهای جمعی است. این فرمول موجزترین و بُرنده‌ترین بیان برای مفهوم جدید رهبری و دیکتاتوری است. در لحظه حساس یعنی لحظه‌ای که بیگانگان با غارت و آشوب و تخریب آرامش و نظم را برهم می زنند و امکان فرو ریختن کل جهان وجود دارد، پیوندهای پیشین اجتماعی مانند قانون، عدالت، نهادهای اجتماعی بی ارزش و اعتبار می‌شود، آزادی های فردی معلق می شود و تنها آنچه برجای می‌ماند و اهمیت بسیاری دارد قدرت و مرجعیت عرفانی رهبر یا دولت توتالیتر بعنوان کانون هماهنگی و نظم جهان است که اراده اش بالاترین قانون است. درنتیجه به بهانه غلبه بر ترس و حفظ امنیت حکومت دیکتاتور امتیازهای جدیدی برای خود قائل می شود و در پی ایجاد یک رابطه‌ی جدید با انسان‌ها مجوز کشتار، سرکوب و کنترل نامحدود و فراگیر آنها را بدست می آورد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)