طنزی روانکاوانه و برای خنده‌ایی اندیشمندانه!

رابطه ی بینامتنی «باسن کیم کارداشیان، خالکوبی تتلو، ژستهای هنری نجفی» و جنجالهای اینستاگرامی و اینترنتی آنها در این است که هر سه در شوق و پی دستیابی به «دیدن و سلبریتی شدن یا سلبریتی ماندن» و بالارفتن تعداد تماشاچیان و فالوورها هستند، اما عکسها و تن نماییهای کیم قارداشیان لااقل قادر است کالای مدرن و مصرفی بشود و طبیعتا با کمک تکنیکهای عکاسی و غیره. نه انکه تابوشکن جنجالی باشد که بعد هرچه بیشتر سنتی می شود و روی دیگر خویش را نشان می دهد.

داریوش برادری روانشناس/ روان درمانگر

در زمانه ایی که جنجالهای «امیر تتلو» حدود چهارونیم میلیون فالوور یا دنبال کننده دارد و عکسهای اکسهیبیسیونیستی یا تن نمایانه ی « کیم کارداشیان» حدود شانزده و نیم میلیون فالوور یا دنبال کننده در اینستاگرام و فیس بوک دارد، پس نباید لایکهای فیس بوکی و اینستاگرامی و مشهورشدن اینگونه را جدی گرفت. باید با خنده و شوخ چشمی با آن روبرو شد، چون حکایت از سطحی شدن هرچه بیشتر زمانه می کند. بی انکه زیباییهای مدلی چون کیم قارداشیان و قدرت هنری امیر تتلو، و بویژه برای هوادارانشان نفی بشود. اینکه چگونه فرزندان نسلهای ارمان پرست و عمیق حال سطحی می شوند، چون حماقت آن عمقها را دیده اند، اما نمی بیند که این سطحی بودن آنها نیز تکرار آن حماقت به شکلی جدید است. زیرا سطحی بودن و عمیق بودن دو روی یک سکه ی حماقتند و موضوع اصلی ورود به عرصه ی «سطح و لبه» است تا بتوانی قادر به اندیشیدن، چشیدن و خندیدن تمنامند و چندنحوی بر سطح و لبه ی حوادث و احساسات و افکار بشوی و بر روی زمین و لبه ی تنانگی تمنامند، نمادین و روایت آفرین.

با این حال تفاوتهای ظریف و همزمان بس اساسی میان فیگور و کالای هنری یا جنجالی کیم کارداشیان و فیگور و کالای جنجالی امیر تتلو هست. تفاوتهایی که حکایت از لایه های دیگری نیز می کند و چرا کالای مدرن و حتی مصرفیش بر کالای مونتاژی و نیمه مدرن همیشه برتری دارد.

زیرا درست است که کیم کارداشیان و حال حتی خواهرش، به طنز ایرانی از ثمره ی جذابیت باسن و تنشان غذا می خورند و معروف شده اند، اما نشان می دهند که همزمان تاجران و مدیران موفقی در تولید و فروش کالای خویش هستند و اینکه چگونه نگاه جمعی را با تکنیکهای عکاسی مسحور نقاط برجسته ی خویش بکنند. اینکه مثل هر اکسهیبیسونیست یا تن نمایی بخواهند به دیگران نشان بدهند که «ببین من آنچه را دارم که تو آرزویش را داری. من کمبود و تمنای ترا دارم». همانطور که این وسط آنها مثل کل صنعت اروتیکی با فانتزیهای کودکانه و رانشی مردانه و زنانه بازی می کنند تا مشتریان و خوانندگان را به دام بیاندازند. فانتزیهای اروتیکی مردانه و زنانه ایی که در آن یکایک ما می خواهیم جذابترین یا سکسی ترینها باشیم و تواناترینها و اینکه جنس محالف یا موافق، بنا به تمایل جنسی مان، نگاهشان و شوقشان مسحور ما باشد. یا اینکه می خواهیم کازانوا یا فم فاتال بشویم. فانتزیهایی که «جرقه زننده ی » تمنامندی» و بازی عشق و تمنامندی هستند اما همزمان نباید ما را اسیر نگاه خویش بکنند، چون آنگاه حکایت ما حکایت کسانی می شود که مسحور نگاه باسن کیم کارداشیان می شوند و نمی بینند که در حقیقت اسیر تمتعی رانشی و کودکانه شده اند که یک تمتع و رانش آنال/سادیستی است و آنچه می طلبد در واقع باسن نیست بلکه تولیداتش هست و به این خاطر نیز لذت هیزانه اش بودار می شود. زیرا مگر فروید نبود که برای نمایش دادن این تمتع رانشی و آنالی از معادله ی «گُه برابر با پول» استفاده کرد. اینکه هدیه ی کیم جان بودار است، کلکی در آن نهفته است و لااقل بایستی با خنده و طنز آن را نگریست و از آن کام برد و یا با آن مثل فتومونتاژها و طنزهای تصویری فراوان از باسن مبارک و نقاط دیگر برجسته ی کیم کارداشیان در اینترنت با آن بازی کرد و شوخ چشمانه به آن نگریست. بنابراین «اکت فتوهای» کیم کارداشیان و خواهرش یک کالای مدرن هستند و فقط نباید بگذاری که این کالا را به تو گران بفروشند و سرت کلاه بگذارند و یا نگذاری مسحورش بشوی و دچار این حماقت رانشی و مقعدی بشوی. زیرا آنچه می خواهی هیچگاه بدست نمی اید، چون موضوع اصلی کون یا باسن نیست بلکه تولیدات اوست.

در مقابل اگر به جنجالهای اخیر «امیر تتلو» بنگری و بویژه به جنجال «حرمسراسازی و حتی با دختران نوجوان یا زیر هیجده سال» آنگاه با چه روبرو می شوی؟ با کالایی بشدت سنتی و جنجالی که در واقع در قالب تابوشکنی چیز جز تکرار تمتع و فانتزیهای خشونت امیز پدران و اخلاق جبار جاکم کشورش نیست. مگر نه آنکه اخلاقیون جبار و حاکم در خفا و اشکار در پی حرمسرایی هستند و با دختران نوجوان؟ اینکه اینجا ما با «تکراری تهوع اور و خطرناک» روبرو می شویم. به این دلیل نیز معمولا تابوشکن و تابوطلب دو روی یک سکه و قرینه ی نارسیستی هم هستند. به این خاطر نیز وقتی «امیر تتلو» می خواهد حرفش یا «سوتیش» را ماست مالی بکند که باعث اعتراض بحق جمعی و بستن صحفه ی اینستاگرامش شد، آنگاه می گوید که او از دختران جوان خواسته بود که «با اجازه ی رسمی از پدرو مادرش» وارد حرمسرای او بشوند. اینکه او به آداب و رسوم احترام می گذارد. یعنی آدم چقدر باید خنگ باشد که اول چنین سوتی بدهد و بعد هم با بهم زدن گُه کاریش کاری بکند که بویش بیشتر بلند بشود. اینکه نمی تواند اگر می خواهد جنجال به پا بکند و هرچه بیشتر فالوور داشته باشد، لااقل به شیوه ی مصرفی و مدرن کیم کارداشیان و یا نمونه ی مدلهای مردانه اش در دنیای مدرن این کار را بکند و بیشتر بالاتنه ی ورزشی و تاتوهایش را به نمایش بگذارد و «دهنش را ببندد» و خرابکاری نکند. اینکه اگر می خواهد فانتزیهای کودکانه و انسانیش را بیان بکند، لااقل به شیوه ی مدرن و معمولی یک کازانووای دوران «سلفی» و اینستاگرام انجام بدهد، زیرا خوب ما از او و از هوادران جوان و جنجال دوستش انتظار نداریم که جهان و تمنا و فانتسم تراژیک/کمیک فیگوری چون کازانوا یا مارکی دساد را بفهمند. یا بتواند مثل کارگردان بزرگ «فلینی» این فانتزیهای کودکانه ی مردانه را از جمله در فیلم کمدی/ انتقادی «شهر زنان» به تصویر در آورد، یا در بسیاری فیلمهای دیگر مدرن.

یعنی اینجاست که یک نکته ی پنهان تاتوهای امیر تتلو ر امی فهمید، وقتی از این منظر روانکاوانه حرکت بکنید که « تاتوزدن برای رفتن در زیر پوست دیگری و غیر است.» اینکه آدمی با نقش تاتو روی تنش می خواهد بگوید که ببین من می خواهم این باشم، یا اصل من، تمنای اصیل من ، این اژدها یا گل رز تاتو شده است. ازین منظر و با توجه به جنجال اخیر امیر تتلو بایستی گفت که او با تاتوهایش در واقع می خوهد به رنگ پدر جبار و حرمسرادارش، به رنگ اخلاقیات حاکم به شکل نو در اید که همزمان از دستش می نالد و می خواهد مثل او نباشد.

نکته ی نهایی و به همان اندازه طنز امیز و برملاکننده ی حقایقی مستتر، در واقع پیام و دفاعیه شنیداری «شاهین نجفی» از «امیر تتلو» است. و آنجا که او با استفاده از لحن شعری از داریوش خواننده ( که می خواند: ادمها را می کُشید، با رویش دوباره ی جوانه ها چه می کنید. البته یاداوری به مضمون است)، حال او به معترضین می گوید:« امیر تتلو را بتوانید بخاطر یک سوتی سرکوب بکنید، با چهارونیم فالوورش چه می کنید.».

یعنی شاهین نجفی این چهارونیم فالوور او را به عنوان دلیلی و شمشیر داموکلسی برای سرکوب اعتراض به حق به حرکت زشت، سنتی و عملا ضد قانونی امیر تتلو بکار می برد. انگار که چهارونیم میلیون فالوور او یا شانزده میلیون فالوور کیم کارداشیان ثابت می کنند که حرفشان بر حق است و کسی نیز نباید آنها را نقد بکند یا به طنز بکشد و یا می توانند حال هرچه دلشان می خواهند بگویند و بکنند.

نکته ی مهمتر اما این است که نه شاهین نجفی و نه امیر تتلو متوجه ی این امر مهم روانکاوانه هستند که ما انسانها «در حین سخن گفتن همیشه بیشتر از آن لو می دهیم که می خواهیم». زیرا مطمئنا امیر تتلو باور نمی کرد که حرفش یا سوتیش چنین بازتابی داشته باشد و امیال پنهان و سنتی او را لو بدهد. همانطور که شاهین نجفی، که جدا از کارهای هنری خوبش همیشه حالات لاف زنی و خودباوری شدید نیز دارد، متوجه نیست که وقتی او در دفاعیه اش به معترضین با لحنی نمایشی می گوید که با چهارمیلیون فالوورش چه می کنید، در واقع لو می دهد که خود او هم چقدر خودنما و عاشق سلبریتی بودن است. یا چقدر دوست دارد که تعداد فالوورش چهارونیم میلیون باشد یا رو دست کون کیم کارداشیان با عکسهای هنریش بزند. اینکه نمی داند خودنمایی، تن نمایی یا هیز بودن و هر رانش انسانی بشخصه زیباست و رگه ایی از جهان انسانی ماست، بشرطی که مسحور نگاهش نشوی و نخواهی فقط به خاطر فالوور بدست اوردن جنجال بیافرینی و یا خودنمایی بکنی. اینکه اثر هنری خوب، تن نمایی یا اکت فتوی خوب باید شکل و تصویر خوب و جذابی داشته باشد که فانتزیهای ما را به شوق وامی دارند اما از طرف دیگر باید بتواند همزمان ما را با خودش درگیر بکند و به فکر وادارد و چندنحوی بشود، در خویش تعلیقی و بدینوسیله امکان تعمقی بوجود بیاورد. اینکه تن در تن، صحنه در صحنه یا بزبان طنز کون در کون بیافریند. اینکه لختیش بشخصه چندنحوی و چندلایه بشود وگرنه لختی محض نه تنها پس از چند ثانیه کسالت اور است بلکه دچار بی زبانی و سطحی بودن است.

در واقع اینجا باز شاهین نجفی همان چیزی را رو می کند که هنگامی چندسال پیش با گروهش در کنسرت تورنتو برای اعتراض به سرکوب زندانیان سیاسی روی صحنه لخت شد، لو داده بود. اینکه آنجا نیز او به دفاع حسابی از عمل تابوشکن گروهش پرداخت اما به سوال اصلی و محوری نپرداخت که البته کسی هم از او نپرسید، چون همه در حال یک بازی نارسیستی «خوب بودن یا بدبودن»، تابو شکنی با تابونشکنی این اکسیون بودند. در حالیکه سوال اصلی و محوری این بود که اگر کار گروهت هنری و تابوشکن بود و تو صد درصد پشتش هستی و از اول می دانستی یا می خواستی که این کار را بکنند، پس چرا خودت کامل روی صحنه لخت نشدی و شورت دراز و مامان دوز را نگه داشتی؟

اینکه به طنز روانکاوانه، در پشت آن لافزنی و تابوشکنی چه نهفته بود که خودت کامل لخت نشدی و خواستی چیزی را نشان ندهی و بناچار بیشتر نشان دادی. بی انکه بدانی و بفهمی که ما همیشه بیشتر و یا کمتر از آن نشان می دهیم که می خواهیم. اینکه بناچار خودمان را لو می دهیم، با کلاممان یا با رفتار و زبان تن مان. این خصلت بنیادین زبانمندی تمنامند بشری است. اینکه معضل آدم و حوا این نبود که وقتی سیب دانایی را خوردند و با اروتیک اشنا شدند، از روی احساس گناه بخش تناسلی خویش را با برگ انجیر پوشاندند. نه، موضوع برعکس بود. آنها برگ انجیر روی آلات تناسلیشان گذاشتند، نه برای اینکه «داشتن چیزی» را بپوشانند، بلکه برای اینکه « نداشتن چیزی» را بپوشانند. آنها از ترس نمایان شدن «کمبود و تمنایشان» برگ انجیر را گذاشتند. اینکه شاهین نجفی نیز ان زمان از ترس لورفتن «آنچه ندارد» برگ انجیرش را در قالب شورتی مامان دوز حفظ کرد، بی انکه بداند.

همینگونه نیز بایستی از «شاهین نجفی» با طنز و چشمکی رندانه پرسید که مگه نمی بینی که با این دفاعیه مسخره و معضل دارت از عمل زشت و منحرفانه ی تتلو در واقع می خواهی بگویی که اگر فردا تو نیز یک چنین سوتی منحرفانه یا سنتی و حرمسراگونه بدهی، پس نباید اعتراض کرد یا صحفه ات نباید به خاطر عمل غیرقانونی بسته بشود، چون چندمیلیون طرفدار داری و بخیالت مثل تتلو «هاله ی نور» دارید، یا «دودول طلا» و فراقانونی هستید. راستی یادت نرفته که چه کسانی خودشان را ورای قانون و هر کمبود و خطایی حساب می کنند و در هاله ی نور؟. آخه مگر نمی بینی که اینجا «شاهین پوپولیست و خودشیفته و لافزنی» نمایان می شود که همیشه از گوشه و بغل شاهین هنرمند نمایان می شود و باعث می شود اثارش را با احتیاط چشید و یا در درون تابوشکنی های هنری و سخنانش بوی سنت خشن و بی مرز را گاه و بیگاه حس کرد

بی انکه این طنز روانکاوانه ارزش زیباییهای هنری و زرنگیهای بازاری کیم کارداشیان و یا ارزش کارهای هنری تتلو یا شاهین نجفی را نفی بکند، چه من از کارشان لذت ببرم یا نبرم. مهم جرات رویارویی با «کمبود ودروغ» و تمنای خویش و دیگری است و اینکه بتوانی به حقیقت لورفته ات جایی در زندگی و کارت بدهی تا لااقل چنین سوتیهای سنتی و خطرناکی ندهی، یا تبدیل به دور باطل جدیدی نشوی و جایی که دوباره فرزند عصیان گر به رونوشتی از پدر جبار و حرمسرادار تبدیل می شود. زیرا تابوشکن و تابوپرست دو روی یک سکه و قرینه ی یکدیگر هستند، بازتولید کننده ی یکدیگ هستند. همانطور که پدرکُشی و فرزندکُشی دو روی یک دور باطل هستند.

بزبان دیگر رابطه ی بینامتنی «باسن کیم کارداشیان، خالکوبی تتلو، ژستهای هنری نجفی» و جنجالهای اینستاگرامی و اینترنتی آنها در این است که هر سه در شوق دستیابی به «دیدن و سلبریتی شدن یا سلبریتی ماندن» و بالارفتن تعداد تماشاچیان و فالوورها هستند، اما عکسها و تن نماییهای کیم قارداشیان لااقل قادر است کالای مدرن و مصرفی بشود و طبیعتا با کمک تکنیکهای عکاسی و غیره. نه انکه تابوشکن جنجالی باشد که بعد هرچه بیشتر سنتی می شود و روی دیگر خویش را نشان می دهد . زیرا اصلا عیبی در آن نیست اگر کسی علاقه به دیده شدن و مشهورشدن دارند، ـ هر انسانی در نهایت می خواهد خودش یا کارهایش دیده بشود و مورد اشتیاق و تمنامندی دیگران قرار بگیرد -، لااقل اما تتلو و نجفی این کار را به شکل ژستهای اروتیکی یا حرکات مشابه کیم کارداشیان انجام بدهند، تا هم بتوان گاه از آن لذت برد و یا گاه به آن خندید، مثل کاریکاتورهای فراوان درباره ی باسن و نکات دیگر برجسته ی او در اینترنت. نه اینکه جنجالت به شکل سنتی و بازگشت به خویشتن سنتی باشد و کاری بکنی که آخر تماشاچیان یا اعتراض بکنند، یا تاسف بخورند. لااقل به شکل یک کالای مدرن و جنجالی بشو، نه آنکه تابوشکنیت فقط تکرار تابو و راز پشت پرده اش باشد. زیرا بقول فروید « نویروز فیلم نگاتیو انحراف جنسی» است. اینکه در پشت هر اخلاق تقدس گرا و جباری همیشه یک منحرف جنسی هیز و بی مرز نهفته است. لااقل این دور باطل «اخلاق مقدس و بی مرز/ وسوسه ی خشن و بی مرز»، تابوی خشن/ تابوشکن خشن را بشکن و بگذار استعدادت قویتر و مدرنتر یا چندنحوی و شوخ چشم بشود و همینطور بتواند گاه نیز به خود بخندد. خنده ایی به خویش و به حماقتها و خودشیفتگیهای خویش که بقول نیچه والاترین هنر است.

ادبیات:

در باب معنای تاتو از منظر روانکاوی لکان به این مقاله ی قدیمی من نگاه بیاندازید که احتمالا برای اکثر خوانندگان هنوز جدید و تازه است.
https://zamaaneh.com/idea/2007/09/post_160.html

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)