یا چرا ما باید این دیسکورس ناموسی هولناک را با دیسکورسی مدرن از «ناموس نمادین و قبول فردیت و شرافت خدشه ناپذیر انسانی» جایگزین بسازیم!

داریوش برادری/ کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

نه به فرهنگ و قوانین ناموسی/ بله به فرهنگ شهروندی و قوانین دموکراتیک!

بیایید یکبار هم شده کنار هم و با هر نظریه ایی و بخاطر خودمان و فرزندانمان و آینده شان این فرهنگ ناموسی و دور باطلش را به شیوه ی رادیکال و ساختاری ریشه کن بسازیم. به این وسیله که همه با هم بگوییم:

« نه به فرهنگ ناموسی/ بله به فرهنگ شهروندی، نه به حکومت و قوانین ناموسی/ بله به دموکراسی و حقوق بشر و شرافت انسانی».

به همین سادگی، می توان به شکل مشترک و در حالت یک «وحدت در کثرت مدرن» یک سیستم را عوض کرد، وقتی اسمهای دال حاکم یا زیرمتنهای محوریش را عوض کرد. زیرا «وحدت در کثرت مدرن» چه در درون یا برون همان ساختار نو و ضد ناموسی است.

یا مگر نمی بینید که در پدیده ی هولناک «قتل ناموسی» دست همه ی آن ساختارهای همپیوند سیاسی/اجتماعی/خانوادگی و فردی غلطی در کار است که مخالف فردیت، مدرنیت و دموکراسی یا سعادت دنیوی هستند. اینکه انها اجزای همپیوند «دیسکورس مشترک و فاجعه بار جستجوی بدنبال اصل و رستگاری نهایی» هستند که باعث ادامه ی فاجعه و بحران کشور ما هستند و به این خاطر همیشه قتلهای ناموسی، خشونت به زنان یا اسیدپاشی را تولید می کنند و سپس کم بها جلوه می دهند. یا همگی با هم به سرکوب فردیت و روابط سالم جنسی و جنسیتی میان جوانان دست می زنند و خواهان حجاب اجباری، فرهنگ آبرو و پاکی دروغین و خشن هستند.

یا نمی بینید که این فرهنگ ناموسی باعث شده است که حتی رابطه ی جنسی و جنسیتی زن و مرد به حالت «مرد نگهبان ناموس و زن و دختر فرشته وار پشت حجاب» تبدیل بشود، به حالت درامای/مضحک داش اکل/ مرجان و تاریخ معاصر ما با حجاب اجباری و غیره تبدیل و مسخ بشود. مگر داستان عشقی رومینای نوجوان و خواستگار عاشق و سی و چهارساله اش چیزی جز تکرار داش اکل/ مرجان است و وقتی برای نوجوانان و جوانان امکان تجربه و لذت روابط جنسی و جنسیتی با هم سنهای خویش، یا دوست دختر/دوست پسر یافتن و دیگر خوشیهای نوجوانان و جوانان سد و ممنوع شده است، یا برای مردان و زنان سنین بالاتر. در چنین شرایط بسته و ناموسی آنگاه عشق های بیمارگونه (ادیپالی) و با رگه های پدوفیلی شدید رشد می کند که در نهایت محکوم به شکستند. فقط این بار مرجان به شکل فیزیکی کشته می شود، داش اکل یک گوشه به حالت عاشق تراژیک می افتد و مرجان بدست پدری کشته می شود که عشق پدریش توسط فرهنگ ناموسی تبدیل به یک عشق هولناک و برای حفظ ابرو شده است. اینکه اینجا می بینید، اگر از مفاهیم ناموسی استفاده بکنیم، که غیرت ناموسی عملا بی غیرت است، چون چنین پدری بایستی غیرت می داشت از فرزندش حمایت و دفاع بکند و به وظیفه ی پدریش عمل بکند، نه انکه او تیر خلاص را به رومینا بزند و اجرا کننده ی قتلی باشد که در مسیری طولانی از قبل اماده شده است و توسط پیش شرطهای حقوقی/فرهنگی/ جنسی و جنسیتی و خانوادگی آن.

همانطور که دستگاه قضایی ناموسی نیز شرایط قتل را فراهم می کند و مراسم تشییع جناره چیزی جز تلاش برای سرپوشی این جنایت هولناک و با شراکت دستهای مختلف نیست. چیزی جز تلاش برای پوشاندن راز هولناکی نیست که این قتل ناموسی برملا می کند و باید شنیده و پذیرفته بشود. وگرنه قتل باز هم رخ می دهد و ما باز هم همه گرفتار وضعیت کنونی ناموسی و در جستجوی « بهشت دروغین ناموسی، اصل و رستگاری ناممکن» و دور باطلش می مانیم.

همانطور که عبور از فرهنگ ناموسی و از اخلاق جبار و تقدس طلب به معنای تبدیل شدن به تابوشکن ضد ناموس و بی مرز نیست بلکه به معنای ورود به عرصه ی قبول «مرز تنانه و نمادین خویش و دیگری» است. به معنای قبول پیوند تنگاتنگ تمنامندی/قانون، آزادی/قانون است و اینکه یکی بدون دیگری ممکن نیست. اینکه بایستی از فرهنگ ناموس سنتی و در پی رستگاری دروغین تنانه و خانوادگی یا قومی به «ناموس نمادین» و قبول فردیت و تفاوتهای جنسی و جنسیتی، احترام به خواست فرزندان و دیگران و تلاش برای ایجاد فراهم کردن شرایط رشد خوب جنسی و جنسیتی آنها و مطابق با سن آنهاست. همانطور که همه ی این مفاهیم و مرزها یا قوانین در طی زمان می توانند از طریق چالش شهروندی و پارلمانی تغییر بکنند و تحول بیابند. ( در این باب به پانویس ۳ مراجعه بکنید.)

ازین منظر است که حال یکایک ما و شما باید از خودش سوال بکند که ایا حاضر به پذیرش بهای مدرنیت و عبور از ترسها و هراسهای ناموسی و سنتی خویش است و یا اینکه چه بخواهد یا نخواهد در نهایت طرفدار این فرهنگ ناموسی و بنابراین طرفدار قتل ناموسی و دیگر عوارض هولناکش هست.

زیرا حقیقت محوری و رهایی بخش این است که هر کدام از ما و شما که به این فرهنگ ناموسی و ضد فردیت ، ضد سعادت جنسی و جنسیتی، نه نگوید و خواهان تبدیلیش به فرهنگ شهروندی و حقوق دموکراتیک نباشد، یک مدافع قتلهای ناموسی است، چه بخواهد یا نخواهد.

در این معناست، در این رویارویی با خویش و با حقیقت خویش است که می توان فهمید چرا گزاره ی «حقیقت رهایی بخش و ساختارشکن» است، یک گزاره ی درست است، یک شعار الکی نیست. حتی اگر اینگونه عمدتا استفاده می شود. زیرا ابتدا از مسیر مواجهه شدن با «امر هولناک» است و از مسیر نوع برخوردت هست که حقیقت تو و من برملا می شود. این «مواجهه شدن» و نوع موضع گیری، انتخاب و تصمیم ما است که حقیقت و راز ما را برملا می کند و ما را وادار به رویارویی با «حقیقت سرکوب شده ایی» می کند که نمی خواستیم ببینیم. با آنچه نمی توانیم دیگر از آن در برویم، مثل لحظه ی دیدار و مواجهه شدن «دوریان گری» خودشیفته و خوش تیپ با تصویر هولناک و اصلیش در داستان «دوریان گری» از اسکار وایلد، یا مثل نقاشی هولناک پاپ از «فرانسیس بیکن» که روی دیگر و اصلی نقاشی پاپ از «ولاسکز» است و رازش را برملا می کند. حال نیز موضع گیری ما نشان می دهد که ایا ما ناموسی هستیم یا قادر به جلو رفتن و ورود به عرصه ی قانون مدرن و شهروندی و «ناموس» نمادین بوده ایم یا می توانیم باشیم.

پایان

پانویس۱: برای درک بهتر حضور همپیوند چهار عنصر حکومتی/ جنسیتی/خانوادگی/فردی یا عمومی در جنایت و قتل ناموسی «رومینا اشرفی» و دیگر قتلهای مشابه به استاتوسهای قبلی من در این زمینه و مثل متن « از سوءظن مدرن تا تردید و تردید در تردید پسامدرنی» بنگرید. آقای مهرداد درویش پور گرامی نیز در مصاحبه با تلویزیون اینترناسیونال به این عناصر چهارگانه اشارات مهمی دارند. به آن نیز مراجعه بکنید.

از سوء ظن ایرانی به تردید مدرن و «تردید در تردید» پسامدرنی!

پانویس ۲: برای درک بهتر درامای داش کل و معضل مرد ایرانی به این مطلب ذیل از من مراجعه بکنید:
https://iranglobal.info/node/6286

پانویس ۳: برای درک و لمس تفاوت میان «ناموس سنتی» که از منظر روانکاوانه عمدتا به حالت نارسیسسیک/رئال، یا به حالت خودشیفتگانه/هولناک و در پی نفی فردیت و حفظ ابرو و پاکی تنانه و خانوادگی یا قومی است، به این نقد تخصصی و قدیمی من به نام « نقدی روانکاوانه بر مباحث فمینیستی، جنسییتی و فمینیسم ایرانی» مراجعه بکنید و به بخش مربوط به «شکل گیری تفاوت جنسی و جنسیتی» از منظر روانکاوی لکان.

https://iranglobal.info/node/23253

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)