گویا ما برای کسی اهمیتی نداریم!
مصاحبه با یک پناهندهی بیکار در رابطه با پیامدهای بحران کرونا
درآمد: شاید برای بسیاری این مصاحبه بهخودیِ خود حرف تازهای نداشته باشد که بهخواندنش بیارزد. درواقع، دلیل اصلی انتشار آن نیز معرفی یک ابتکارعمل جمعی در محلات شهری (در برخی شهرهای آلمان) است که انجام چنین مصاحبههایی بخشی از فعالیتهای ارتباطیِ آنها در موقعیتِ بحرانزدهی کنونیست. پس بگذارید با مقدمهای کوتاه شروع کنیم:
با فراگیرشدن بیماری کرونا و آشکارشدن پیامدهای اجتماعیِ آن برای طبقات فرودست، در جامعهی آلمان هم مفهوم «همبستگی» وزن بالایی یافت و بهزودی شمار زیادی از اقدامات داوطلبانه و ابتکارعملهای جمعی برای رویارویی با این وضعیت شکل گرفت. شاید در وهلهی نخست این تصور پیش بیاید که ظهور ناگهانی این حرکتها، ماهیتی تماما خودجوش و خودانگیخته داشته است. اما این تنها بخش بیرونیِ ماجراست. شرح بسیار فشردهی پیشزمینههای اجتماعی-سیاسیِ پیدایشِ این «موج همبستگی» چنین است: تحمیل سیاستهای نولیبرالی طی دهههای گذشته، دراین جامعه هم با افزایش محسوس فقر و محرومیت اجتماعی و کاهش خدمات اجتماعی همراه بود و سطح بالایی از نارضایتیهای اجتماعی را بهدنبال داشته است. در ساحت سیاسی و فرهنگی، این روندِ تاریخی مقارن بود با سیاستزُدایی از عرصهی عمومی و شکست سنتهای سیاسیِ چپگرا و افول نهادها و سازمانهای تودهای آنها. با تشدید و بسط چنین وضعیتی، بهزودی نیروهای ارتجاعی و پوپولیسم راستگرا فرصت مناسبی برای بسیج این نارضایتیها در جهت عروج سیاسیِ خویش یافتند. در امتداد این روند تاریخی و با مشاهدهی پیامدهای فاجعهبارِ آن، طی سالهای اخیر در جامعهی آلمان هم (نظیر برخی دیگر از «جوامع غربی») بخشی از نیروهای چپ رادیکال به بازنگری انتقادیِ مسیر گذشتهی خود پرداختند و درهمینراستا بار دیگر به ضرورت «بازگشت به جامعه» و فاصلهگرفتن از مشیِ متعارف[۱] و نخبهگرایانهی «سیاستورزی در سپهر جامعهی مدنی» رسیدند و فراخوانهایی برای بازنگری استراتژیک در سیاستهای منزهطلبانهی چپ رادیکال صادر شد[۲]. ولی باید اذعان کرد، برای چنین کاری قدری دیر شده بود: چون نیروهای راستگرا خیلی پیشتر از آنکه بحثها و دعواهای ایدئولوژیکِ درونیِ چپ (و باز صرفا بخش محدودی از گسترهی چپ رادیکال) سرانجام بتواند نیروی مادی مختصری برای این چرخش استراتژیک تدارک ببیند، قدمهای عملیِ بزرگی برای بسیج سیاسی تودهها برداشته بودند. ماحصل این تقدم زمانی را در قدرتیابیِ فزآیندهی پوپولیسم راست افراطی در سالهای اخیر دیدهایم، که بر بستر «مساعدِ» تاریخی، باد بر پشت بادبانهای خویش یافته بود.
با این اوصاف، قابل فهم است که چرا در پشت گفتارِ ناسیونالستیِ «همبستگی» (Solidarität) که دولتهای فخیمهی اروپایی در پی ظهور هراسآور بحران کرونا بر آن دمیدند (چیزی نظیر «آشتی ملی» برای گذار از بحران)، نخست نیروهای راستگرا صفآرایی کردند. اما در کنار این شکل راستگرایانهی تدارکِ «همبستگی» در بستر بحران کرونا، دو شکل دیگرِ «همبستگی» هم مشهود بوده است: یکی همبستگی از منظر حقوقبشریست که نیروی اصلیِ پیشران آن اکتیویستهای مدنی هستند؛ طیفی که ازجمله در موج متاخر بحران پناهجویی (از تابستان ۲۰۱۴) -خصوصا در بین جوانان- و در واکنش به رشد محسوس گفتار راسیستی، میدان عمل وسیعتری یافتهاند. دیگر نیروی پیشرانِ «همبستگی» از منظر حقوقبشری، نهادهای کلیسایی هستند که از نفوذ اجتماعی وسیع و تجارب و امکانات مالی و زیرساختیِ بالایی برخوردارند[۳]. این شکلِ همبستگی درکنار برخی اثرات مثبتاش در تسکین مشکلات فردی یا بعضا برانگیختن توجهات عمومی، درنهایت همچون مکملی بر نظام خدمات اجتماعیِ تقلیلیافتهی دولت عمل میکند؛ یعنی خواهناخواه در امتداد حمایتهای اجتماعیِ نهادهای دولتیِ موجود (Sozialarbeit)، به ترمیم حداقلیِ حادترین آسیبهایی میپردازد که ساختارهای مسلط در ساحت فردی بهجای میگذارند؛ و بدینترتیب، مداخلهی ناتمام دولت در امر بازتولید اجتماعی را تاحدی تکمیل میکند. دومی، همبستگی از منظر چپ رادیکال است، که برقراری ارتباط با تودهها درجهت رشد اندیشهی انتقادی، توانمندسازیِ بدنهی فرودست جامعه و زمینهسازی برای سازمانیابی از پایین را هدف قرار میدهد. این دست ابتکارعملهای همبستگی (از منظر چپ)، در امتداد همان چرخش استراتژیکِ متاخرِ بخشی از نیروهای چپ رادیکال جای میگیرند که اینک بنا به حساسیت موقعیت تاریخی، پذیرش و اقبالِ نسبیِ بیشتری (گرچه دیرهنگام) نزد آنان یافته است. چون چپ رادیکال اینک به میانجی دلالتهای عینیِ بحران کرونا با این واقعیت روبرو شده است که تودهی ستمدیدگان یا بدنهی فرودست جامعه (تلویحا طبقهی کارگر)، بهرغم ظاهر خاموش و مطیع، مبارزات غیر پیگیر و ناتمام، و حتی واکنشهای گهگاهیِ ارتجاعیاش، از چه پتانسیل عظیمی برای رویارویی با سیستم برخوردار است. بنابراین، شکافی که بحران کرونا در دل وضعیتِ مسلط باز کرده است، همزمان به عرصهی رویارویی هژمونیک نیروهایی متعارض بدل شده است که وجهمشترک همهی آنها کسب جایگاه سیاسیِ تعیینکننده(تر) در آرایش قوای آیندهی نزدیک است.
در گسترهی تحرکات «همبستگیِ» برآمده از بحران کرونا، فعالیت سیاسی در محلات شهری در بسیاری از شهرهای آلمان گسترش قابلتوجهی داشته است و همانطورکه اشاره شد، بخشی از نیروهای چپ رادیکال نیز از خاستگاه و منظر سیاسی خاص خویش (ضرورت پیوندیابی با جامعه و «سیاست از پایین»[۴])، به اشکالی از کنشهای همبستگی روی آوردهاند یا بعضا فعالیتهای پیشین خود در این حوزه را شدت بخشیدهاند، که فعالیت سیاسی در محلات محروم شهری («سیاست محلات»[۵]) بخش مهمی از آن است.
متن حاضر، که مصاحبهایست با یک پناهندهی بیکار، در چنین بافتاری تهیه شده است. در این نمونهی معینِ از «سیاست محلات»، کوشش میشود در کنار سایر اقدامات برای توانمندسازیِ جمعیِ مردم فرودست در یک محلهی شهریِ محروم و عمدتا «خارجینشین»، تجارب زیستهی فردی در رویارویی با بحران کرونا گردآوری و در قالب یک هفتهنامهی چهاربرگی (به چندین زبان) منتشر گردند؛ بهبیان دیگر، صداهای مردم، گردآوری شده و بهسمت گسترهی وسیعتری از خود آنان بازگردانده میشود. عنوان این هفتهنامه چنین است: «مجلهی محله: صداهایی از محله». بخشی از ایدهی بیواسطهی این کار، پیوندیابی بیشتر با مردم در جریان تماسهای اولیه، تهیهی مصاحبه و خصوصا هنگام پخش دستیِ هفتهنامه (جدا از انتشار آن در کانالهای اینترنتی و شبکههای مجازی) است {پخش هفتهنامه عمدتا در مقابل سوپرمارکتها و دیگر نقاط تردد فعلیِ مردم انجام میشود و اکثرا با استقبال نسبتا خوبی روبرو میشود و باب گفتگوهای خودجوش را باز میکند}. اما هدف باواسطهی تهیه و انتشار این مجله، تقویت فرآیندِ بازگشت به سیاست یا «سیاسیکردنِ»[۶] (Politisierung) تودهها در عصریست که سیاستزُدایی یکی از شاخصههای اصلی آن بوده است، ولی اینک با ظهور بحران کرونا شکافی در آن ایجاد شده است. باور کلی و مبناییِ این ابتکارعمل آن است که «سیاسیکردنِ» فرودستان، درکنار توانمندسازی و سازمانیابی، رئوس درهمتنیدهی مثلثی هستند که هر استراتژی رهاییبخش برای شکلگیری یک ضدقدرت در برابر نظم مستقر بهناچار باید آنها را بهطور همزمان در خود بگنجاند.
در پایان باید خاطرنشان کنم که در فضای سیاسی ایران نیز افزودهشدن تشدیدگر بحران کرونا به بحرانهای مزمن پیشین، ضرورت گشودگی به روی ابتکارعملهای مبارزاتی با رجوع به پتانسیلهای موجود در دل جامعه را عیانتر ساخته است[۷] و همزمان، با شکلگیریِ اشکالی از تحرکات و ابتکارعملهای مردمی و بدیل همراه بوده است. آنچه در این یادداشت مختصر گفته شد، ناظر بر ضرورت چنین راهجوییهاییست؛ ترجمه و انتشار این مصاحبه نیز صرفا بهانهایست برای ارجاع به اهمیت بحثهای جمعی در این حوزه.
ا. ح. / ۳۱ فروردین ۱۳۹۹
گویا ما برای کسی اهمیتی نداریم!
مصاحبه با یک پناهندهی بیکار در رابطه با پیامدهای بحران کرونا
همانطور که میدانی بحران کرونا زندگی مردم را در سطح جهانی تحتتاثیر قرار داده، ازجمله در جامعهی آلمان. ابتدا میخواهم بپرسم تاثیر همهگیریِ کرونا در زندگی شخصی تو چه بوده؟
اول از همه باعث شده که کارهای من به تعویق بیافتد. برای مثال، من مدتیست که بهدنبال خانه میگردم، ولی بهدلیل تعطیلی ادارات و موسسات نمیتوانم کاری از پیش ببرم. بهجز این، هر کار اداری دیگری هم که داشتهام، ادارات مربوطه اگر تعطیل نبودند، اکثرا بهطور تلفنی جوابگو بودند؛ ولی چون من هنوز به زبان آلمانی تسلط ندارم، نتوانستم از این طریق کارهایم را دنبال کنم. بههمین خاطر دراین مدت مشکلات من بیشتر شده است.
الان که به دنبال خانه هستی، کجا سکونت داری و با توجه به شرایط بحران کرونا، وضعیتات در این زمینه چگونه است؟
از چند ماه پیش که صاحبخانه ظاهرا برای «نیاز شخصی» قرارداد اجاره را لغو کرد، تلاشهای من برای پیداکردن یک خانهی جدید ناموفق بوده. بعد از آنکه مجبور شدم آپارتمانم را تحویل بدهم، ادارهی کار (JobCenter) مرا به یک «هتل» معرفی کرد که محل اسکان موقت کسانیست که بیخانمان یا بیسرپناه هستند. در آنجا شرایط حتی پیش از شیوع کرونا هم بسیار نامناسب بود، خصوصا وضعیت بهداشتی، یعنی سرویسهای حمام و دستشوییِ مشترک که همیشه کثیف هستند؛ گاهی حتی دستمالتوالت هم در آنجا پیدا نمیشود. در اینجا، پس از شیوع کرونا هیچ اقدام مشهودی برای پیشگیری، مثل ضدعفونیکردن و رعایت فاصلهی ایمنی انجام نمیشود. و ازطرفی، هیچگونه بازرسیِ بهداشتی هم از سوی نهادهای مسئولِ شهری انجام نمیشود؛ گویا ما برای کسی اهمیتی نداریم. بنابراین، زندگیِ امثال من خیلی الابختکیست یعنی تماما وابسته به بخت و اقبال است؛ چون ما هیچ کنترلی روی امکان مبتلاشدنمان نداریم و سرنوشت ما را بیشتر از هرچیز، شانس و تصادف تعیین میکند.
با توجه به وضعیت مکانی که فعلا در آن اقامت داری و بهطور کلی نوع زندگی روزمرهات در سطح شهر، آیا در مقابل خطرات بیماری کرونا احساس امنیت میکنی؟
درواقع، بهدلایلی که گفتم من مدام با ترس و اضطراب زندگی میکنم و حتی همین الان هم نمیدانم که آیا در چند روز گذشته مبتلا شدهام یا نه؛ چون هرلحظه احتمالش هست. در مقابلِ خطر کرونا یکی از راههایی که آدم میتواند از خودش مواظبت کند، ماندن در خانه است. ولی برای این کار، لازم است هر چند روز بهقدر کافی مواد غذایی بخریم، تا بتوانیم هرچه بیشتر در خانه بمانیم. ولی برای ما این امکان وجود ندارد؛ چون در آن بهاصطلاح «هتل» نمیتوانیم آشپزی کنیم و حتی یخچال هم نداریم. درنتیجه، باید هر روز یک یا دوبار برای خریدن خوراکی، چیزهایی مثل دونر یا سوسیس، به بیرون برویم. درحالیکه مراکز خرید معمولا شلوغ هستند. به اینترتیب، با رفتوآمد زیاد به چنین جاهایی، هم خود ما در معرض ابتلا هستیم و هم اگر ناقل باشیم، دیگران را در معرض خطر قرار میدهیم. دولت میگوید مردم تا جای ممکن در خانه بمانند و فاصلهگذاری را رعایت کنند، اما آیا امکان عملی آن را هم فراهم کرده است؟ دستکم برای من و کسانی که در آن «هتل» ساکن هستند و خیلیهای دیگر که هر روز میبینم، اینطور نیست.
آیا تا بهحال سعی کردی این مشکلات را با ادارهی کار، یا هر ادارهای که مسئول وضعیت سکونتِ فعلیات است، مطرح کنی؟
نه، آنها کاری برای ما نمیکنند. چون آنها قطعا از شرایط ما بهخوبی آگاهند. تازه ممکن است مرا به «هتل» دیگری بفرستند که اگر بدتر از اینجا نباشد، بهتر هم نیست. خصوصا که زبان آلمانی من خوب نیست و برای توضیح انتقادم یا فهمیدن پاسخ آنها به مشکل برخورد میکنم.
در مورد «همبستگی» مردم در دورهی کرونا که این روزها زیاد مطرح میشود، نظرت چیست؟ معنی همبستگی از دید تو چیست؟
سالهاست که در همهی جوامع انسانها از هم فاصله گرفتهاند. شیوع کرونا باعث شد که خیلیها بار دیگر به ارزشهای انسانی توجه نشان دهند. برای مثال، من چند وقت پیش در خیابان یک آگهی دیواری دیدم که اعلام آمادگی میکرد به افراد سالمند یا بیمار برای خریدکردن کمک نماید. این برای من خیلی جالب و امیدبخش بود. چون من پیش از این بنا به تجربیاتی که داشتم، کمکم به این تصور رسیده بودم که گویا بر این جامعه «قانون جنگل» حاکم است. یعنی هرکسی فقط به فکر خودش است؛ که مسلما قویترها پیروز میشوند. این ابتکار عمل یا کارهای مشابهِ آن به من نشان داد که افرادی هم هستند که میخواهند یک جامعهی انسانی داشته باشند. انسانیت پایه و اساس زندگی است و باید بنیان جامعه هم باشد. چون انسانها به همدیگر نیاز دارند. از این نظر، شیوع بیماری کرونا باعث شد که خیلیها بار دیگر اهمیت مفهوم همدردی و همبستگی را بفهمند؛ همانطور که معلوم گردید که ما انسانها مسلط بر طبیعت نیستیم؛ بلکه نیازمند آن هستیم.
این نمونهی «همبستگی» که اشاره کردی، آیا شامل حال خود تو هم شده؟ یا آیا به امکانی برخورد کردی که بتواند در این شرایط، کمکی به حال تو باشد؟
این حرکت حمایتی که گفتم مربوط به خریدکردن برای بیماران و سالمندان بود و این کاری است که من میتوانم برای خودم انجام بدهم و آن افراد در اولویت هستند. بهجز این، باید به حمایت یکی از دوستان هموطنم اشاره کنم که چون از وضعیت من مطلع بود، به من اجازه داد چند روز در خانهاش بمانم. نمیدانم دیگر چه امکاناتی وجود دارد، که بتواند برای امثال من هم مفید باشد.
یک ابتکار «همبستگی» باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا بتواند به تو یا افرادی در شرایط تو هم کمک کند؟
یک موضوع مهم برای همبستگی میتواند اقداماتی باشد که ازطریق آنها توجه مردم و سیاستمداران به مکانهایی نظیر این «هتل» و بهطورکلی مکانهایی که افراد بهاجبار و بهطور جمعی در آنها سکونت دارند، جلب گردد؛ مثل کمپهای پناهجویی. این مکانها و این انسانها نباید بهحالِ خود رها شوند؛ باید بازرسیهای منظمی برای بررسی و تامینِ استانداردهای انسانی انجام گیرد.
مایل هستی در پایانِ این گفتگو چیزی به صحبتهایت اضافه کنی؟
حرف خاصی ندارم. امیدوارم هرچه زودتر از این بحران بیرون بیاییم تا مردم بتوانند وارد جامعه شوند. درخانهماندن دشوار است و دورماندن انسانها از یکدیگر اصلا خوب نیست.
ممنونم که برای این گفتگو وقت گذاشتی.
* * *
پانویسها:
[۱] . این بهمعنای آن نیست که نیروهای چپ از این نظر (جامعهگریزی) کارنامهی مشابهی در سراسر جهان داشتند. لازم نیست صرفا به تجارب غنی چپ آمریکای لاتین و نظایر آن ارجاع دهیم؛ چون حتی در ایالات متحده آمریکا هم درست در دورهی مارش نولیبرالی، بهمدت چند دهه نمونههای سازمانیافتهای از فعالیت سیاسیِ تودهای (grass root)، نظیر سازمانیابی محلات (neighborhood organizing) یا جنبش سراسری مستاجران وجود داشته است.
[۲] . ترجمهی یکی از این فراخوانها (مه ۲۰۱۶) که در فضای چپ رادیکال آلمان بازتاب نسبتا وسیعی داشته (باعنوان: «بهسوی بازآرایی بنیادینِ سیاست چپ رادیکال») در فصل پنجم مجموعهمقالات زیر آمده است:
«گام معلق چپ در پیکارهای ضدسرمایهداریِ امروز (مجموعهمقالات)؛ گردآوری و ترجمه: امین حصوری، دفتر اول از انتشارات کارگاه دیالکتیک.
[۳] . برخی از مساجد، خصوصا مساجد زنجیرهای وابسته به حزب عدالت و ترکیه (ترکیه) هم اقدامات مشابهی انجام میدهند.
[۴] . شرح مفصلی درخصوص مختصات عام چنین سیاستی، در فصل ششم مجموعهمقالات زیر آمده است («سیاست از پایین: سوژگی و سازماندهی»):
«گام معلق چپ در پیکارهای ضدسرمایهداریِ امروز (مجموعهمقالات)؛ گردآوری و ترجمه: امین حصوری، کارگاه دیالکتیک.
[۶] . متاسفانه معادل فارسی مناسبی برای این واژه به ذهنم خطور نمیکند تا مثلا این تصورات نادرست را ایجاد نکند که گویا «مردم عادی»، سیاسی نیستند؛ و یا اینکه گویا بناست کسانی از جایگاهی بیرونی و بالاتر مردم را هدایت کنند. مقالهی یادشده در پانویس ۳ میتواند جایگاه این مفهوم را روشن سازد.
[۷] . در همینراستا، من متون و ابتکارعملهای زیر را (بهعنوان مثال) کمابیش در امتداد چنین راهجوییهایی میبینم:
کمیتهی جواد نظری فتحآبادی: «چگونه سازمان بیابیم؟ ایدههایی برای سازمانیابی انقلابی»، منجنیق، فلاخن ۱۶۲. فروردین ۱۳۹۹.
کمیتهی عمل سازمانده کارگری: «بحران کرونا و یک برنامهی عمل»، فروردین ۱۳۹۹.
شوراهای صنفی دانشجویی: «دانشگاهها قبل از کنترل اپیدمی باز شود، اعتصاب خواهیم کرد». فروردین ۱۳۹۹.
کانال تلگرامی سرخط: «چرا و چگونه اعتصابِ اجارهبها راه بیندازیم»، t.me/Sarkhatism، فروردین ۱۳۹۹.
امین حصوری: «امتناع از بازگشت اجباری به کار: در ضرورتِ تدارک یک کارزار عمومی»، کارگاه دیالکتیک، فروردین ۱۳۹۹.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.