شب­ نشینی رمانتیک­ها،

فعالان صنفی دانشجویی و معضل رمانتیسیسم

محسن شاهسون

هیچکس دورۀ مشابهی را به خاطر ندارد که همۀ ستارگان تاریخ جنبش سوسیالیستی یکجا در زیر آسمان جمع شده­ باشند: یکی در جایگاه «لنین» نشسته و منتقدش را «کائوتسکی» خطاب می­کند، دیگری می­گوید در میان شخصیت­های تاریخی بیش از هر کس با «حمید اشرف» همذات­ پنداری می­کند، فرد دیگری تنها از سرِ شباهت ظاهری به «آنتونیو گرامشی» تشبیه می­ شود، و حالا یک نفر عکس رفیقش را در کنار عکس «لوکزامبورگ» بر روی کیک تولد چاپ کرده­ است. جای «مرضیه احمدی اسکویی»، «امیرپرویز پویان» و چندین چهرۀ دیگر نیز تاکنون خالی نمانده­ است!

این­ها وصف بازیگوشی چند نوجوان عصیانگر نیست؛ نه، این خلاصه­ ای بود از فعالیت­های جنبش صنفی دانشجویی در سه سال اخیر. جنبشی که در آغاز متکی بر یک همبستگی واقعی میان دانشجویان بود، حالا منتهی شده است به یک گعدۀ مجازی و رانت ویژه­ ای به اسم «فعالین صنفی دانشجویی». این عبارت فعالین صنفی در آغاز به جمع قابل توجهی از دانشجویان گفته می­ شد که با دغدغۀ مشترک آموزش رایگان علیه سیستم آموزشی شوریده­ بودند. اما این روزها اصولاً به هر دو نفری که در سالروز شانزدهم آذر پلاکارد سرخی به دست بگیرند «فعالین صنفی» گفته می­­ شود. مواجۀ سرسری و نادیده گرفتن این دسته از روابط و اتفاقات، عینا دامن زدن و ترویج آنها است و هر چه باشد خود این وقایع و مناسبات، امروزه مادۀ پیش روی ماست. از این رو به نظر ما بین این روند انحطاطی که جنبش صنفی پیموده و آن مراسم شایعِ «خود-بزرگداشت» در میان فعالین صنفی رابطۀ سفت و سختی وجود دارد. رابطه­ ای که سعی داریم آن را به کمک مفهوم «رمانتیسیسم سیاسی» کارل اشمیت صورت­بندی کنیم. لازم به ذکر است که استفاده از مفهوم«رمانتیسیسم سیاسی» در این نوشته صرفا به دلیل توضیح دهندگی آن در این مورد ویژه است و به منزلۀ تایید دیگر دیدگاه­ ها یا مواضع سیاسی وی نیست.

کار اشمیت متکی بر دو اصل اساسی و نتایج آن­ها در رویکرد رمانتیک­ها به سیاست است. یکی تلاش برای تطبیق واقعیت با ایدۀ کلی با فرض تقدم ایده بر واقعیت، و دیگری تقلیل سیاست به زیبایی­ شناسی. اشمیت می­گوید نزد رمانتیک­ها امر سیاسی در قالب جملات قصار شاعرانه­ سازی می­شود. باید توجه داشت که رمانتیک­ها به اصول فکری خود آگاه بودند و کنش سیاسی را به این شکل درک می­کردند. پس چه چیزی رمانتیک­ها را به فعالین صنفی­ ای پیوند می­ زند که ادعای فهم و کنش­ ورزی مارکسیستی دارند و در این راه آنقدر جدی هستند که خود، یکدیگر را «لنین» و «لوکزامبورگ» خطاب می­کنند. حدّ مشترک این است: واکنش عاطفی به امر عینی سیاسی. باید توجه داشت که رمانتیسیسم در سنت ایدئالیسم بالیده بود، با ادبیات و مبادی فکری خاص خود؛ و ما امروز در جهان پس از مارکس و انقلاب اکتبر زندگی می­ کنیم و طبیعی است اگر رمانتیک امروزی با کلیدواژه­ های دیگری شعر بسراید. در مورد خاص فعالین صنفی دانشجویی یک قید دیگر حائز اهمیت است: اعتراضات سال ۱۳۸۸.

در سال ۱۳۹۵ جمعی از دانشجویان حول مسئلۀ سنوات آموزشی و بعدتر امکان تشکیل شورای صنفی گرد هم آمدند؛ دانشجویانی که در دو چیز اشتراک داشتند: عصیانگری و ریشه در جنبش سبز، که دومی جریانی با روال­ها و شیوۀ فعالیت فردمحور و با شعار «هر شهروند یک ستاد» بود که امکان کنش­ ورزی فعالان خود را جز به میانجی جامعۀ مدنی و گفتمانی لیبرالی فراهم نمی­ کرد.مسئله اصلی در خصوص جنبش سبز وابستگی فرم فعالیت صنفی به کنش ورزی جامعه مدنی است. این وابستگی نقش دوگانه­ ای در میان فعالان صنفی ایفا کرد، از یک سو همگان به دنبال نفی رابطه با جنبش سبز بودند و از سوی دیگر به طور ناخودآگاه حامل ارزش­ها و ساختار فعالیت مدنی. این رابطۀ دو­گانه ما را به یاد اصل «نفی اثباتی» در روانکاوی می­اندازد؛ هر چقدر بر انکار یک مسئله پافشاری کنی، بهتر آن را اثبات کرده­ ای. به هر رو، بیانیۀ فراگیر منتشر شد و سپس تحصّن­های متعدد در سازمان امور دانشجویان و وزارت علوم، و در ادامه موج اعتراضات دانشجویی حول مسائل صنفی شکل گرفت. لغو سنوات مجاز از دو ترم به یک ترم کاهش یافت. علیرغم کوشش­ها آئین­ نامه به شکل یک­طرفه از سوی وزارت علوم بازنگری شد. بگذریم که لغو سنوات در حد نامه­ نگاری باقی ماند و در بسیاری از دانشگاه­ ها اجرایی نشد و آئین­ نامۀ شوراهای صنفی با وضع قوانین حدّ نصاب عملاً تشکیل شورا را منتفی کرد. جنبش شکل­ گرفته به دی ماه ۱۳۹۶ رسید، گو اینکه هیچ­کس با تعریف جنبش و شکل فعالیت جنبشی آشنا نبود؛ انگار آیه­ ای نازل شده بود: پیوند جنبش صنفی با بیرون از دانشگاه. در این نقطه به ظاهر تناقضی روی می­دهد. از یک طرف فعالیت جنبشی به اقتضای ذات لیبرال خود نمی­ توانست در پی کسب یا ساقط کردن قدرت باشد و باید در سطح هنجاری سیاست باقی می­ ماند، و از طرف دیگر فعالین صنفی شعار پیوند با کارگران و معلمان سر دادند، آن هم در قامت رهبران و نظریه­ پردازان اعتراضات مردمی. البته امروز ما می­ دانیم که این پیوند صورت نگرفت و بنا بر اصل جهت کافی، اتفاقی که نیفتاده ضروتاً نمی­توانست که رخ دهد. بدین معنا نوشتۀ حاضر به دنبال تبیین همین ضرورت است.

اعتراضات مردمی در جریان بود و ذهن فعالان صنفی درگیر یک مسئله: ما هم باید کاری کنیم! زمان اولین واکنش عاطفی فرا رسید. بدون حتی یک ساز و کار مشخص، بدون پیوندی ارگانیک با هر سندیکای واقعی، بدون هیچ برنامه­ ای برای آیندۀ فعالیت صنفی یا حتی برای فردای اعتراضات، و غیره و غیره. تنها یک مسئله وجود داشت: ما هم باید کاری کنیم! نادیده گرفتن لوازم فعالیت جنبشی در این نقطه از تاریخ دو نتیجه در بر داشت. نخست انحطاط و انزوای بیش از پیش جنبش صنفی-دانشجویی، و دوم به بار آوردن هزینه­های سنگین برای دانشجویان در قالب حبس­ های طولانی­ مدت. اعتراضات دی ماه فروکش کرد و دانشجویان سرکوب شدند. شعارها و پلاکاردهای سرخ تنها یک دستاورد داشتند: فعالان صنفی به عنوان دانشجویان چپ­گرا به رسمیت شناخته شدند، و هویت چپ­گرا هم به نوبۀ خود یک نتیجه در بر داشت: رمانتیسیسم فعالیان صنفی بغرنج­تر از قبل شد. نکتۀ قابل توجه در اینجا این است که چنانکه پیشتر هم گفتیم جنبش اجتماعی نه در تاریخ خود و نه در تعریف خود، سروکاری با کسب یا برانداختن قدرت ندارد، مگر آنجا که با وساطت نظریۀ سیاسی به سمت ایجاد نهادی خارج از جنبش برود.این نهاد خارج از جنبش می تواند در قامت تشکیل حزب انقلابی طبقه کارگر،یک سازمان رزمنده انقلابی،پلاتفرمی از نیروهای مبارز یک جامعه که حول یک مسئله مشخص متحد شده اند،اتحادی از چندین حزب و سازمان متفاوت اما هم­راستا و یا هر شکل دیگری که نهاد انقلابی می تواند به خود بگیرد،ظاهر شود. اما پس از پایان ماجرای دی ماه گویا برخی از فعالان صنفی با شعار «آلترناتیو ما شوراست» به شکلی ناخودآگاه قصد دور زدن حرکت از فعالیت هنجاری به سیاست سازمانی(polity) بدون میانجی مارکسیسم، به مثابه علم انقلاب را در سر داشتند، که پیش کشیدن تقابل دوگانۀ جنبش/حزب از سوی ایشان را می­توان نتیجۀ منطقی این شکاف میان فعالیت هنجاری و نظریۀ سیاسی دانست.شاید لازم به تاکید باشد که عدم توجه به این روند متضمن ادامه حیات فعالیت جنبشی فرد محور برخاسته از نظم اجتماعی لیبرال در لباس مبدل شورا و با تزئینات ادبیات چپ است.در نظر داشتن این مسئله در کنار پیشینه جنبشی فعالان صنفی به خوبی گویای ماهیت جنبش صنفی دانشجویی در این دهه است. پس به این ترتیب تناقض یاد شده به نفع ادامه حیات فعالیت مدنی از میان بر می خیزد.

رمانتیسیسم سیاسی متافیزیک را سوژه­ محور و خصوصی می­ کند که طی آن فرد بدل به «فیلسوفِ خود» و «پادشاهِ خود» می­ شود، چیزی که مصداقش را می­توانیم در زمامداران فعالیت صنفی ببینیم: «نظریه­ پردازانِ خود» و «رهبرانِ خود». پس به این معنا رمانتیسیسم سیاسی و فعالیت جنبشی را می­توان دو روی سکۀ فعالیت صنفی در دهۀ ۹۰ قلمداد کرد. اشمیت در تصریح این نکته می­گوید برای رمانتیک سیاسی امر واقعی موضوعیت ندارد، مگر به عنوان قابلیت تولید امر رمانتیک. به همین منوال ما می­بینیم که مواجهۀ فعالان صنفی با امر مادی و عینی، مشابه مواجهۀ رمانتیک­ها با واقعیت است. یعنی ماده دیگر مبنای تحلیل نیست، بلکه نقطۀ عزیمتی برای حرّافی است: حرّافی به قصد ارضای احساسات. البته با یک تفاوت؛ رمانتیک به دنبال ارضای احساسات شاعرانه­ اش بود، اما فعال صنفی به دنبال تحمیل تصویر استعلایی انقلاب به واقعیت است. باید توجه داشت که نادیده گرفتن امر عینی دقیقا نقطه مقابل کشف اساسی مارکس یعنی منطق ماده است. این تناقض علی رغم دعاوی مارکسیستی فعالان صنفی به شکل نیاندیشیده ­ای تا به امروز ادامه داشته است. نگارنده این ناسازگاری را خطای اصلی فعالان صنفی می­داند. چه آنکه پایبندی راستین به آموزه های سوسیالیسم امکان ادامه فعالیت صنفی را منتفی خواهد کرد. و این، خود نشان می­دهد که تا چه پایه، توقع بردمیدن آفتاب انقلاب از این افق توقعی ساده لوحانه و خائن به مارکسیسم است. برای ما قابل درک است که کسی از مفاهیم «آلترناتیو» و «شورا» خوشش بیاید (حتی در ته دلمان هم تحسینش می­کنیم)! اما نمی­فهمیم که یک جنبش، آن هم جنبشی که به هیچ وجه بدنۀ دانشجویی قابل توجهی ندارد، به چه سطحی رسیده که در آستانۀ ارائۀ آلترناتیو است؟ یا مثلاً در چه توهمی به سر می­ برد که علیرغم وضعیت موجودش مفهوم شورا را پیش می­کشد؟ دیگر چه برسد به استفاده از ضمیر «ما»! به راستی این «ما» کیست و به چه کسانی می­تواند اشاره کند؟ عجالتاً پاسخ ما این است: «ما دوستان صمیمی»! زیرا تا آنجا که نگارنده در جریان است حتی عنوان کلی­تر فعالان صنفی را در بهترین حالت پنجاه الی صد نفر از دانشجویان نمایندگی می­کردند که بعضی حتی روحشان هم از «آلترناتیو» و «شورا» خبر نداشت. این نادیده گرفتن امر عینی از سوی فعالان صنفی در نهایت منجر به چیزی می­ شود که اشمیت آن را «بروز انفعال رمانتیک» می­ نامد و چنین توصیفش می­کند: «پرواز از واقعیت سیاسی به سوی فانتزی تخیّلی». قطع ارتباط با ماده تلویحاً منجر به حفظ وضعیت واقعاً موجود می­شود. این حفظ وضعیت در خصوص فعالان صنفی عبارت است از قطع ارتباط فعال صنفی و وضعیت واقعی­اش، که باعث شده فعالیت صنفی با همان نظم نیم­ بند و فَشَل -بدون کوچکترین بازنگری و بازسازی ادامه- پیدا کند. سرانجام این توهّم اثرگذاری در ۱۶ آذر ۱۳۹۸ به شکل یک فرار به جلوی مبتذل نمایان شد. جنبشی که حتی فاقد همبستگی داخلی بود، دم از همبستگی جهانی زد: پرش از کالایی­ سازی آموزش به اتحاد با کارگران و از آنجا به ایستادگی جهانی در برابر نئولیبرالیسم. این واقعه به نوبۀ خود هم جلوۀ دیگری بود از خیالبافی مبدعانش و هم امضایی بود بر پای سند مرگ هویّت جنبش صنفی.

و اما نکتۀ پایانی، توهم فرد رمانتیک دربارۀ خویش به پایه­ ای می­رسد که وی زمانی را صرف «خود-بازنمایی» و «خود-بزرگداشت» می­کند، آخر هرچه باشد او در دنیای خیالات خود رهبر، نظریه­ پرداز و اثرگذار است؛ پس باید که از او در خور جایگاهش قدردانی شود. اما به راستی چه کسی قادر است دنیای خیالی یک رمانتیک را درک کند؟ آری! تنها یک رمانتیک دیگر. درست از اینجا به نقطۀ آغاز بازمی­گردیم، جایی که رمانتیک­ها سخت مشغول بزرگداشت یکدیگرند.

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)