از هفته ی گذشته و به دنبال گفت و گوی زنده ی دو چهره ی پر طرفدار (به اصطلاح سلبریتی)  یعنی حسن آقامیری و احلام در شبکه ی اینستاگرام موجی از واکنش های مختلف در شبکه های اجتماعی به این موضوع شکل گرفته است. نگاهی به پیشینه ی اجتماعی این دو فرد – یکی روحانی و دیگری خواننده ی موسیقی پاپ- این سوال را به ذهن متبادر میکند که ربط آن ها به یکدیگر چه میباشد؟ به تعبیری دیگر، چه زمینه ی مشترکی آن ها را ترغیب به ترتیب دادن یک گفتگوی عمومی کرده است؟ و صرف نظر از محتوا و موضوعات مطرح شده در این گفت و گو سوال مهم تر آن که چه چیزی در این گفت و گو برای حدود صدهزار مخاطب این لایو، و تعداد بیشتری که بعد تر کل یا بخشی از آن را تماشا کردند، جذاب بوده است؟ نکته ی جالب توجه دیگر توجه گسترده ی رسانه ای، از طیف های مختلف، به این گفت و گو و تحلیل آن از زوایای گوناگون می باشد.

در پاسخ به سوال نخست گزینه های مختلفی را می توان بر شمرد از انگیزه های شخصی هر یک، از طرفین برای جلب پوشش رسانه ای و غیره گرفته، تا دغدغه های اجتماعی و عقیدتی آن ها. پاسخ به سوال دوم اما معنایی اجتماعی تر به خود گرفته و دقت نظر بیشتری را می طلبد. همان گونه که اشاره رفت قریب به صد هزار نفر این گفت و گو را به صورت زنده مشاهده کردند و تعداد بسیار بالاتری پس از اتمام آن و پوشش رسانه ای گفت و گو آن را تماشا کردند. نگاهی به کامنت ها و واکنش های افراد در شبکه های اجتماعی اشاره به این دارد که بسیاری از مخاطبین این دیالوگ شناخت محدودی از طرفین گفت و گو داشتند. یا صرفا یکی از آن ها را میشناختند، یا فقط اسمی از آنها شنیده بودند (روحانی متفاوتی که خلع لباس شده یا خواننده  ی جوانی که خارج از ایران فعالیت دارد)، و یا به کل آن ها را نمی شناختند. اما واقعیت آن است که صرف شناخت مختصر یا عدم شناخت این دو فرد مانع جذابیت حاصل از معنای اجتماعی این هم صحبتی نشده است؛ گفت و گویی زنده میان یک روحانی و یک خواننده ی زن مقیم خارج از ایران و آن چه بر پیاز داغ ماجرا افزوده و توجه مخاطبین بی تفاوت تر را نیز جلب کرده آواز خواندن زن خواننده برای روحانی که نه تنها با استقبال آقامیری مواجه شد بلکه با خواندن ادامه ی ترانه توسط  وی ادامه یافت. چنین اتفاقی خلاف درک عمومی جامعه از نقش های اجتماعی این دو فرد – روحانی و خواننده – و انتظارات اجتماعی که از این نقش ها می رود، میباشد. به عبارت دیگر یک روحانی و یک خواننده ی زن پاپ – که ظاهرش با مقیدات شرعی پایبندی ندارد- در دو منتهای طیفی قرار میگیرند که نزدیک کردنشان به یکدیگر اگر نه ناممکن که بسیار غریب میباشد؛ دو دنیای مفهومی متفاوت با ارزش ها و روابط اجتماعی به غایت  نا همگون. نگاهی به محتوای گفت و گو و موضوعات مطرح شده در آن توضیح چگونگی این پیوند را روشن تر میکند: تلاش مشترک برای گستراندن مرز دینداری. یک روحانی که اصرار دارد خوانندگی زنان امری خلاف شرع نمیباشد و برای آن از فتوای مراجع دینی شاهد می آورد و خواننده ی زنی که چند بار تاکید میکند مسلمان است و علاقه مند به فعالیت در کشورش حتی مشروط به رعایت چارچوب های معمول. بنابراین راه برای پاسخ به سوال دوم – یعنی چرایی  جذابیت چنین گفت و گویی برای مخاطب انبوه – نیز روشن تر می شود. نا معمول بودن دیالوگ روحانی – خواننده  و جذابیت آن برای انبوه مخاطبین ربطی مستقیم به این سوال کلی دارد که مرز دینداری چگونه تعریف میشود. دین به عنوان پدیده ای اجتماعی زندگی افراد جامعه – از جمله صدها هزار مخاطب این گفت و گو – را مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر خود قرار میدهد واین همان چیزی است که این گفت و گوی ((خلاف آمد عادت)) را برای مخاطب جذاب میکند.

بی شک دین پدیده ای به غایت غامض می باشد که تجربه ی زندگی مدرن پیچیدگی آن را صد چندان نموده است. ادیان گوناگون مراحل تکاملی مختلفی را طی نموده اند؛ از شکل ها ساده ی جادو در جوامع ابتدایی تا ادیان تک خدایی در امپراطوری های بزرگ. دلیل این تکامل به زبان ساده پاسخ گویی به مقتضیات متفاوتی بوده که هر یک از این نوع جوامع به آن احتیاج داشته اند. اما یک واقعیت غیر قابل انکار در میان همه ی این جوامع (از کمون های اولیه تا جوامع مدرن امروزی) پایداری دین یا به اصطلاح انگلیسی survive  کردن آن می باشد. به تعبیری دیگر، علی رغم تمامی چالش های گوناگون (از کشفیات علمی متعارض با آموزه های دینی تا رسوایی های مختلف رهبران دینی و غیره و غیره)  در کم تر نقطه ای از تاریخ، از آغاز تا به امروز، می توان جامعه ای را سراغ گرفت که شکلی از دین داری میان اکثریت مردمانش رواج نداشته باشد. از منظر جامعه شناسی دین میتوان پاسخ های مختلفی به این پدیده داد که یکی از رایج ترین آن ها دیدگاه کارکردگرایانه (functionalism) می باشد. مطابق با این رویکرد، دین هم چون هر پدیده ی اجتماعی دیگری تا زمانی به حیات اجتماعی خود ادامه میدهد که پاسخگوی نیاز یا نیازهای معینی باشد یا به تعبیر دیگر کارکرد مشخصی را برای جامعه ایفا کند. نتیجه ی کلی که از این مبحث میتوان گرفت این است که حیات دین به ایفای کارکردهای مشخص منوط می باشد و از همین روست که حدود و ثغور آن و تعریف و تعین اجتماعی آن امری است زمانمند و مکانمند. با همین تفسیر است که می توان درک نمود چگونه کلیسایی که روزی دگراندیشان را در آتش می سوزاند و به خرید و فروش بهشت میپرداخت امروز نه تنها هم جنس گرایی را به رسمیت میشناسد بلکه در بسیاری موارد کشیش های هم جنس گرا دارد که به تبلیغ و بشارت دینی مشغول می باشند. به زبان ساده، یک سوی سکه دین به سان محصولی است که به جامعه عرضه می شود و به همین سبب ناچار است تا از قواعد عرضه و تقاضا پیروی بکند؛ آن سوی سکه هم  جامعه ای که به دین نیازمند است و به تعبیری مشتری آن است و هر چه محصول عرضه شده منطبق تر با نیازهایش باشد استقبال بیشتری از آن می نماید.

حال با استفاده از این رویکرد کارکردگرایانه به جامعه شناسی دین می توان درکی روشن تر از صحنه ارایه نمود. ۱-حکومت که مدعی قرائت رسمی و یگانه از دینداری میباشد و با استفاده از دستگاه تبلیغاتی و سیاسی خود سعی در حذف سایر رقبا دارید. ۲- حسن آقا میری به عنوان نماینده ی طیفی که سعی در ارایه ی جنس مرغوب تری به بازار دارد و در همین جهت تلاش میکند با مخالفت با خط قرمز های موجود پاسخگوی نیاز های افرادی باشد که مشتریان بالقوه دین هستند ۳- احلام خواننده ای که خودش را دیندار میداند و نه تنها حاضر به خروج از عرصه ی دینداری است بلکه در تلاش برای ابراز و بیان آن حاضر است در گفتگوی زنده با یک روحانی شرکت کند و بدون اجبار حجاب هم بر سر کند. ۴- صدها هزار مخاطبی که چه دیندار باشند و چه غیر از آن موضوع دین امریست که با زندگی شان گره خورده.

اما مساله ی اصلی هم چنان پابرجاست: مرز دینداری کجاست؟ متولی یا تعریف کننده ی آن چه کسی است؟ بی شک تعیین مرز دینداری فرمولی ریاضیاتی ندارد که بتوان برایش خط کش گذاشت و مثلا هر که را نماز خواند یا مناسک خاصی را انجام داد در چارچوب دینداران تعریف کرد وسایرین را در زمره ی بی دینان. همان گونه که اشاره شد، دین تابعی از جامعه است و تعریف مرز دینداری نیز امریست متغیر و وابسته به توافق اجتماعی. در جامعه ی امروز ایران دین در حال تبدیل به یک منبع تضاد اجتماعی می باشد به نحوی که تدین و بی دینی هر یک به برچسب هایی تبدیل شده اند که برخی افراد با استفاده از آن ها به طرد و یا قضاوت سایر افراد می پردازند. چه بسیار دیندارانی که خط کشی فرضی بین خود و افراد به زعم خود بی دین میگذارند و چه بسیار افراد بی اعتقادی که این خط کش را از جهتی عکس قرار میدهند. این امر بر خلاف یکی از مهم ترین کارکردهای اجتماعی دین یعنی ایجاد پیوستگی و قوام اجتماعی میباشد. تاکید بر قرائت رسمی از دین و تلاش برای تعریف مرز دینداری از عوامل اصلی ایجاد چنین تضادی می باشد. نکته ی مورد غفلت در این میان اما این واقعیت اجتماعیست که دین نه امری ورای جامعه که امری برآمده از جامعه و متاثر از مقتضیات آن می باشد. با همین رویکرد است که گفت و گوی آقامیری واحلام و استقبال گسترده از آن نه یک مکالمه ی ساده ی اینستاگرامی میان دو سلبریتی نه چندان برجسته بلکه یادآوریست به همه ی طرف های صحنه ی اجتماعی که تعریف حد و مرز دینداری امری است متغیر و تابعی از توافق و قرارداد اجتماعی.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)