شاید نوشتن درباره روشنفکر در دوره و زمانه ما کار عبث و بی موردی باشد، البته نه به آن جهت که به دست دادن تعریفی از روشنفکر و شرح کاری که روشنفکر به عهده دارد بیفایده است، بلکه از این وجه نالازم است که بحث بر سر این موضوع خصوصاً  در کشور ما در دهه ی گذشته به کرات صورت گرفته است و چه کاغذهایی که در این خصوص سیاه نشده اند. شاید این دغدغه و پرسش از کیستی روشنفکر برای نسل ایرانی نگارنده، از داستان واژه “روشنفکر دینی” آغاز شد و نزاع معروفی که بین موافقان و مخالفان این جریان شکل گرفت، البته نه اینکه پیش از آن چنین بحثی در جامعه ما وجود نداشت و کتبی نوشته نشده بود که خیلی پیشتر هم آثاری چون روشنفکر چیست ایمانوئل کانت، در دفاع از روشنفکران ژان پل سارتر، روشنفکر کیست ادوارد سعید، بازگشت دکتر شریعتی و امثالهم بود و حتی پیش از این هم در دوران ناصری افرادی چون میرزا ملکم خان، میرزافتحعلی آخوند زاده و خاصه میرزا آقا خان کرمانی از جمله روشنفکران آن دوران به حساب میایند و فعالیتهای اما بدون اغماض میتوان گفت که بحث بر سر واژه روشنفکر و کیستی و چیستی او از این نزاع سرآغازید. البته قصد بنده در اینجا این نیست که به شرح این نزاع و شخصیتهای آن بپردازم که شهره عام و خاص هستند اما دقت در این مباحثات شکل گرفته شاید ما را به فهم دقیقتری هم برساند.


در ابتدا باید گفت خود واژه روشنفکر رهزن است، آخر چه کسی است که خود را تاریک فکر و سیاه اندیش معرفی کند و بداند؟ به همین جهت است که اصولاً در جامعه ما همه به حول و قوه الهی روشنفکر هستند و هیچکس موضع مخالف روشنفکری را اتخاذ نمیکند علل العموم جامعه هم این چنین است که اگر کسی تحصیلات دانشگاهی ای داشته باشد، مخصوصاً در حوزه علوم انسانی، روشنفکر از جانب جامعه قلمداد میشود. بعضی دیگر هم موافقت با اندیشه های غرب و دقیقتر بگوئیم تبعیت و تقلید ازغرب و نزاع با سنت را نشان از روشنفکری گرفته اند، که البته این نگاه سابقه ای طولانی دارد که به عهد ناصری میرسد، نمونه های امروزین این نوع برداشت از روشنفکر همچنان موجود است کما اینکه این مدل روشنفکر همچنان در جامعه هم هست، حتماً موافق غرب، قطعاً دین ستیز و سنت گریز، اکثراً مو بلند و کرواتی، اغلب هم چند جمله قصار از فلان فیلسوف و اندیشمند هم چاشنی صحبتهایشان میکنند و بعضاً چند کلمه انگلیسی هم لا به لای صحبتهایشان جا میدهند و نق زدن را با تفکر انتقادی اشتباه کرده اند و به این طریق در جامعه ی ما لقب روشنفکر را به خود اختصاص میدهند. گاهی هم نیز تصور میشود که متخصصین درعلوم یا اساتید فلسفه، یعنی اساتید دانشگاه و قشر دانشگاهی همان افرادی هستند که میباید لقب روشنفکر را نیز با خود به یدک بکشند؛ این در حالی است که کار علم به دست دادن تعریف و تحلیلی از چیزهاست، و عالِم به علم فی الواقع فردی است که ذهن تحلیلی آموزش دیده ای دارد که به وسیله آن و دانشی که آموخته، قادر است یا قرار است که با توجه به تجزیه و تحلیلی که سوژه شناسای خود را میکند آنرا به خوبی بشناسد و با ترکیب آن چیز جدیدی را پدید آورد، به همین اعتبار هم هست که به یک معنا میگویند علم تلاشی است برای تفسیر و فهم هستندگان. فارغ از توضیحات دقیقتر و البته مهمی که وجود دارد در خصوص چیستی علم، عالم یا دانشمند آنی استکه دلمشغول کار علمی است؛ فیلسوف یا اهل فلسفه نیز با همه تفاوتهایی که با دانشمند دارد نمیتواند مخاطب خاص ما باشد. البته در همینجا لازم میاید که قیدی ذکر شود، هر دانشمند یا فیلسوفی روشنفکر نیست اما روشنفکر میتواند دانشمند یا فیلسوف هم باشد، کمااینکه میتواند متاله، مترجم، استاد دانشگاه، سیاستمدار، وکیل و … نیز هم باشد.

بهتر آن است که در اینجا به جای آنکه تلاشمان را معطوف به آن کنیم که چه کس یا کسانی را عوام روشنفکر میدانند و یا آنکه بگوئیم چه کسی روشنفکر نیست، وجه نظرمان را تغییردهیم و بگوئیم چه کسی روشنفکر است؟ در تعریف کلاسیک میگویند روشنفکر شخصی است که متعهد به تفکر انتقادی، اهل مطالعه و تحقیق و مشغول به مطالعه بازتابهای عمل و تفکر آدمی در جامعه است؛ روشنفکر در صدد ارائه راه حلهایی برای مشکلات موجود در جامعه و افراد جامعه است، این مشکلات میتواند سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اعتقادی نیز باشند. روشنفکر در دنیای فرهنگ چه به عنوان خالق و چه میانجی، در تلاش و مبارزه در مقابل بی عدالتی ها و بدفرهنگی هایی است که از جانب دولت و ملت صورت میگیرد، به همین اعتبار میتوان گفت که روشنفکر چشم سوم جامعه خود است که هم از جامعه انتقاد میکند و هم از دولت و دولتمردان، شاید به همین دلیل باشد که روشنفکر مورد نکوهش هر دو نیز در برخی موارد واقع میشود. روشنفکر همچنین با رد کرد و نقد دقیق ایدئولوژی موجود جامعه، در صدد رد یا تعدیل و یا تولید و گسترش یک نظام ارزشها و ارزشگزاری های دیگر است و به همین جهت هم روشنفکر فعال سیاسی نیز هست. مثال معروف یک روشنفکر و فعالیت روشنفکری را در داستان امیل زولا و درایفوس میتوان دید. داستان از این قرار بود که امیل زولا  با نامه‌ی خود دستگاه دولتی و قضایی و کلیسایی فرانسه را بدان متهم کرد که دست به دست هم داده‌اند تا فرد بی‌گناهی را زیر فشار اتهام‌های بی‌اساس خود خرد کنند. کسی که زولا به دفاع از وی برخاست، افسری به نام آلفرد درایفوس بود که متهم شده بود جاسوس آلمانی‌هاست. ناسیونالیست‌های افراطی فرانسه آن هنگام طالب یک قربانی بودند، کسی که زیر فشارش بگذراند، چراکه او هم آلمانی بود هم یهودی. نامه‌ی زولا که تحت عنوان “من متهم میکنم” بود، بحث برانگیز شد، بحث دامنه پیدا کرد و سرانجام باعث شد پرونده‌ی درایفوس از نو به جریان افتد و بی‌گناهی او پذیرفته شود. تا مدتها فشار شدیدی روی خود زولا بود و او به زندان نیز افتاد اما او شجاعانه مقاومت کرد. به هر حال عمل زولا و نوشته ی او که در نهایت سبب عقب نشینی نیروی حاکم شد و بیگناهی نیز به واسطه این عمل آزاد شد نمادی شد برای تعریف یک روشنفکر متعهد. بنابراین با توجه به همین مثال میتوان گفت که روشنفکر میتواند هر کسی باشد، یک شاعر، یک روزنامه نگار، یک معلم، یک هنرمند و ….

اما خصوصیت یک روشنفکر متعهد چیست؟ اولین خصوصیت یک روشنفکر که با توجه به مثال هم میتوان فهمید این است که اولاً او اخلاقمدار است، یعنی برای روشنفکر صرف خود و خویشتن اهمیت ندارد، بلکه برای او دیگری نیز به اندازه خویش و چه بسا بیشتر اهمیت دارد و برای دیگری هم همان حقی را قائل است که برای خود قائل است، فارغ از اینکه جنس، ملیت، باور، آن دیگری چیست. دوم آنکه برداشت و فهم او از جهان پیرامون خود، برداشتی علمی، عقلی، منطقی و مطابق با واقعیت است، به همین جهت هم هست که الزاماً روشنفکر، ایدئولوگ نیست، یعنی هیچ عقیده و باوری را به شکل پیشینی بهتر و ارجحتر از هیچ باور دیگری نمیداند، بلکه حتی در هر لحظه آماده است که عقیده و باور کنونی خویش را هم در معرض نقد و انتقاد قرار دهد، به همین اعتبار اگر یک کتاب فرضاً در راستای اعتقاداتش خوانده است چندین کتاب در راستای نقد و رد آن اعتقاد نیز مورد مطالعه قرار داده است و بنابراین جریان روشنفکری ضد قدرت است و قالباً حاکمیت را به نقد میکشد چرا که روشنفکر فردی آرمانگرا است که هر لحظه آماده ی تصحیح خود و عقاید و باورهای کنونی خود نیز هست چه رسد به حاکمان و ایدئولوژی قالب جامعه و حکومت و درست در همینجا هم هست که فردی که اخلاقمدار هست و عقل و علم و منطق خویش را مطابق با واقعیت قرار داده است، خود را مسئول جامعه ی پیرامون خویش میداند، که به حد و سهم خود در راستای عدالت و واقع گرایی گام بردارد و با نقد اجتماعی در راستای بهبود اجتماع گام برمیدارد و آمادگی پرداخت هزینه های آنرا هم دارد. به نظر میرسد روشنفکر چه از نوع فرهنگی اش باشد و چه از نوع فرهنگی اش با تاریخ جامعه خود نیز آشنا هست و به همین علت نقاط ضعف را نیز میشناسد و چون چنین است  به هیچ عنوان مورد ستایش و قبول نه حاکمیت است و نه مردم. چرا که او همیشه و در همه هنگام در حال انتقاد از کاستی های موجود در جناح حاکمیت و یا جامعه است و البته که هیچکس منتقد را دوست ندارد خاصه آنکه این انتقاد سویه ی ایدئولوژیک نیز داشته باشد و در بهترین حالت صرف به علت دانشی که آن فرد دارد به او ظاهراً احترام میگذارد.

با توجه به آنچه ذکرش رفت بیگمان نامهایی به ذهن ما از جاممعه خودمان متواتر میشود که لایق لقب روشنفکر هستند و در عین حال قادر به این تصمیمگیری هم خواهیم بود که چه کسانی که پیشتر فرض میکردیم که روشنفکر هستند ولی نمیتوانند با توجه به تعریف و توضیحی که داده شد باشند. البته در اینجا نگارنده درصدد قضاوت و آوردن نامی نیست که وی را روشنفکر بداند و یا ندارد، اما از آنجا که بحث خود را با لقب روشنفکر دینی سرآغازیدیم در اینجا نیز سخن خود را با مختصری در همین مورد به پایان میرسانیم که چگونه ممکن است که هم ایدئولوگ باشیم هم روشنفکر؟ البته میتوانیم روشنگر باشیم در خصوص ایدئولوژی و باور و مذهبی، اما میگمان نمیتوانیم روشنفکر باشیم و ایدئولوژی ای را اصل قرار بدهیم چرا که ایدئولوگ کسی است که یک نظام و سیستم باوری را با تمام آنچه که درک کرده است و درک نکرده است و با تمام کمی ها و کاستی ها و نقاط قوتش پذیرفته است و به اصطلاح مانند آن میماند که یک گوسفند را با زنده زنده در دیگی انداخته است که پخته شود و آن را ببلعد، اما روشنفکر دقیقاً در نقطه مقابل این جریان قرار دارد و با نقد و بررسی و به چالش و سوال کشیدن هر موضوع و مطلبی درصدد والایش و ویرایش هر اعتقاد و باوری هست، البته این موضوع هیچ چیز از شخصیتهایی که تحت عنوان روشنفکر دینی شناخته میشوند نمیکاهد، کما اینکه متاخراً ایشان خود را نواندیش دینی معرفی میکنند و نه روشنفکر دینی، که البته اندیشه اگر معقول، منطقی و علمی باشد دیگر قدیم و نو ندارد و قطعاً و حتماً نباید درگیر و دار الفاظ بود و به این واسطه درصدد تخطئه افراد، چرا که نگارنده معتقد است ایشان سهم مهمی در تاریخ اندیشه معاصر ما در فهم و نگاهی دیگر انداختن به مفاهیم و تاریخ دین قالب جامعه ما داشته اند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)