پس از پایان جنگ جهانی اول و قبول آتشبس از طرف آلمان، در مذاکرات صلح پاریس برای تصمیمگیری در مورد سرنوشت مستعمرات و ملل کوچک پس از جنگ، مقامات آمریکا در یک دوراهی اخلاقی قرار گرفتند.
ژاپن که یک امپراتوری مدرن با نیروی دریایی قوی بود شرط خودش برای پذیرش پیمان صلح ورسای و پیشنهاد ویلسون رئیس جمهور آمریکا برای تشکیل جامعه ملل را منوط به تصاحب شاندوگ (مستعمره آلمان در چین) کرد.
چینی ها که بعد از انقلاب ۱۹۱۱ یک جمهوری نوپا،اما قدرتی ضعیف به لحاظ نظامی بودند
در جنگ جهانی کارگران خود را برای حمایت از متفقین در پشت جبهه جنگ اعزام کرده بودند و انتظار داشتند رئیس جمهور امریکا ویلسون، مطابق شعارهایش در مورد خودمختاری ملل و دمکراسی جهانی عمل کند و بعنوان یک حامی بزرگ دمکراسی و آزادی پیشنهاد چین برای بازپسگیری این مناطق را بپذیرد شاندونگ که محل تولد کنفسیوس بود و بازپسگیری آن برای چینی بسیار با اهمیت بود.
در هئیت نمایندگی آمریکا بر سر این تصمیم دو دستگی ایجاد شد.صلح را باید انتخاب کنند و پیشنهاد ژاپن را بپذیرند؛ یا عدالت را و شاندونگ را به چین بازپس دهند؟
اکثریت جامعه آمریکا موافق درخواست چین بودند ولی ویلسون در نهایت صلح را انتخاب کرد و با وعده وام (مخفیانه) به دولت ضعیف چین آنها را مجاب به امضا قرارداد کرد و به گفته یکی از مخالفان ویلسون در هئیت آمریکا:با صلح دندان اژدها را تیز کرد.
این تصمیم آمریکا تاثیر منفی بر روحیه جوانان آزادیخواه چینی داشت که نگاه مثبتی به آمریکا داشتند، و آنها را بسیار خشمگین کرد؛دانشجویان اعتراضاتی را به راه انداختند که جنبش ۴ می لقب گرفت.به گفته یکی از جمهوری خواهان چینی: آمریکا قدرت نظامی دوست را به دموکراسی دوست ترجیح داد.
گرچه چین در نهایت در سال ۱۹۲۲ در کنفرانس واشنگتن این ایالت را پس گرفت،بعدها اما کمونیستها چینی، این خوشبینی جمهوری خواهان چینی به آمریکا را به عنوان نمونهای ذکر میکردند تا بر درستی سیاست جنگی مائو و لزوم تبدیل چین به یک ابرقدرت نظامی صحه بگذارند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.