۱-
برای اینکه خدا
تنها نباشد
خدا!
انسان را خلق کرد
انسان برای اینکه تنها نباشد
خدا را پیدا کرد

۲-
گنجشک جیک جیک می‌کند
شاید… مهمان بیاید
خدایا….
مهمانمان بهارباشد

۳-
اگرروزی
آفتاب ازیاداش برود
که ازخواب برخیزد
چه اتفاق می‌افتد؟!

۴-
من ازاشغالگرنفرت دارم
که چه آرزومی کنم
وجب به وجب تن تو را
اشغال کنم
نفت ودوست داشتن
دمکراسی را
زیرپا می‌گذارد

۵-
فقرمهمان آواره و
رنگ خاکستری و
دست وپا ترکیده است
که تنها درخانه‌ی مستمندان
آرامش می‌گیرد

۶-
شب «نقاش» کلاسیکی است
که تنها عکس ماه و
ستاره و
سایه‌ی مرده‌ای را
بتصویرمی کشد

۷-
خدا چقدرسنگ دل است
زندگی رابوجودآورده
خداچقدرمهربان است
مرگ را بوجودآورده

۸-
شب تا سپیده دم
پاسبان دل خودمم
که مبادا…
گربه‌ای گرسنه
ببرداش وطعمه‌ی خویش کند
یاکه دختری آن را
بدزداش وببرداش

۹-
بادبرف راآب می‌کند
عشق نیزدلم را
برف به سیل تبدیل می‌شود
دلم نیزبه آفتاب

۱۰-
کینه اززنبورعسل دارم
که عسل را
برای سرمایه داران
درست می‌کند

۱۱-
عکس لبت را
روی بیابانی به تصویرکشیدم
همه‌ی بیابانهای جهان
سرشارشدنداز
گل وگنجشکهای زیبا

۱۲-
‌ای مادرجان
من به دنبال‌ات می‌آیم
همچون آن سگهای که
به دنبال بوی نان گرم و
گوشت… می‌گردند
همچچون آن شعر…
که به دنبال دلم می‌آید
همانند آن جاسوسهای که
به دنبال شاعرمی گردند

۱۳-

به پروانه بگوئید:
دیگر پیش کی می‌آئید
درین جا گل
به شکوفه نمی‌نشیند
درین جا «باد»
دیگرباگل
هم صحبت نیست

۱۴-
ماخیلی عجیب‌ایم
لحظه‌هایمان را
به ساعت می‌سپاریم
ماخیلی عجیب‌ایم
دریا رفیق مان است و
نامه‌ای را نیز…
برایش نمی‌نویسیم
ماخیلی عجیب‌ایم
ابر «مادرمان» است و
حتی یک بارنیز…
جویای حال واحوال‌اش نمی‌شویم

۱۵-
ساکت شوئید
شمع‌ای برافروخته شده
به احتمال زیاد
برای پیشواز «زایش»
کودکی باشد

۱۶-
درخیابانها!
تیراندازی نکنید
تاکه مبادا….
پیکرشهیدی
شهیدشود

۱۷-
بعدازهرجنگلی
خانه‌ها به جنگل تبدیل می‌شوند
گورستان نیز… به خانه

۱۸-
زن که خندید
خدا با جمله‌های خنده‌های زن
آفتاب را بوجودآورد
که مردنیز گریست
خدا سریع
ازاشکهای مردرا
جمع کردوبه دریا
تبدیل کرد

۱۹-
کی شاعرم…
کودکی‌ام درحسرت آفتاب وبرف
اهل شیدایی آفتاب وبرف
نامم رانهادند:
شاعر

۲۰-
می‌خواهم!
درخت توت‌ای شوم
درباغچه‌ی خانه‌تان
که چنانچه روزی پیرشدی
ازشاخه‌ام عصایی بساز

۲۱-
«شادی» ستاره‌ای دور… دوراست
باچشم نمی‌شود دیداش
اما دانشمندان
همان گونه که خودمی گویند:
گاه گاه میشود
با «تلسکوب» دیداش

۲۲-
به حضرت مریم بگوئید:
آیاهیچ بیزارنشده است
ازاینهمه شیون وزار
اکنون روزی هزارهزار
مسیح مصلوب می‌شوند
نه خدا ازآن آگاه است
ونه شهر
به حضرت مریم بگوئید:
دیگرمویه مکن
سده‌ی گریه تمام شده است
الان سده سده‌ی تفنگ است
چراتفنگ نمی‌خری؟؟!!
به حضرت مریم بگوئید:
به یادیگانه فرزنداش
ستاره‌ی کلیساهارا
بااشک وخون سرخ نکند

۲۳-
حقیقت دارد که می‌گویند:
آسمان شیشه‌ی مرکب است و
ستاره نیز سروده‌ی خداست
حقیقت داردکه می‌گویند:
دل شاعر
بزرگترین جهان است

۲۴-
باد درختها رامی شکند
انگارشاعردیوانه‌ای است
که شعرهای خودرا
پاره می‌کند

۲۵-
نه دریا
سرزمین دارد
نه باد
نه شاعر….!

۲۶-
مردان خیلی بی صفت‌اند
به جنگ که می‌روند
هیچ به زنهایشان نمی‌اندیشند
یک راست به گورستان می‌روند

۲۷-
می‌خواهم بدانم:
موش که
به تله می‌افتد
به چه چیز می‌اندیشد

۲۸-
سرزمینم را
که دیدم:
ریش سپیداش
دراز… درازشده بود
کیف بزرگی را
کول کرده بود
می‌گفت:
من نیزدرین جا
تنهای تنها
چکارکنم
می‌خواهم به اروپا بروم

۲۹-
حس هفتم
بمن می‌گوید:
«آتش»
خشم بزرگ
خداونداست

۳۰-
ابر!
درد زایمان گرفت
شب تا سپیده دم
ازدرد زایمان نالید… نالید
تاکه سرانجام
صبح سیل رازائید

۳۱-
سیاست
هزارراه دارد
نهصدونود نو راه‌اش
ختم می‌شود
به اول خط مفدم جنگ

۳۲-
صندلی چه می‌داند
پادشاه بررویش نشسته است
یااینکه خر

۳۳-
درگورستان جنگ است
می‌گویند:
مرده‌های فقیر
می‌خواهند…
مزارگورهای سرمایه داران را
اشغال کنند

۳۴-
قامت روسپی هارا
بااشک بشوئید
سیاسی رانیز
با بارش سنگها

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

مطلب را به بالاترین بفرستید

این مطلب خلاف آیین نامه تریبون است؟ آن را به ایمیل tribune@radiozamaneh.com گزارش کنید