علائم نزدیکی ظهور، یا پیامدهایِ اِنکارِ آن پس از ظهور؟
۱۳۹۹/۰۱/۲۰

این روزها با شیوع کرونا بعضی گمان نموده اند این قبیل بیماری ها و نیز زلزله ها و سیل ها و جنگ ها و فسادهای روزافزون از علائم نزدیکی ظهور موعود است. برای اثبات این نظر نیز از جمله به این حدیث اشاره می شود که فرموده «یمَلَأُ اللهُ الاَرضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلِئَت ظَلماً و جوراً.» [خداوند زمین را از عدل و قسط پُر می کند همان طور که از ظلم و ستم پُر شد] و نتیجه می گیرند چون امروزه بلایا و ظلم و فساد در دنیا بیداد می کند، پس هنوز ظهور موعود واقع نشده و ادعای حضرت باب و حضرت بهاءُالله به عنوان موعود ادیان باطل است.

مثلاً در ردیۀ «مسلخ عشق»، صص ۳۶ و ۱۷۶ آمده چرا بعد از حضرت بهاءالله هنوز جنگ و ظلم و فساد وجود دارد حال آن که با آمدن موعود، بایستی عدالت و صلح و صلاح ایجاد می شد. در کتاب «طلوع عشق» که نگارنده در پاسخ به ردیۀ مزبور نوشت (۱) از جمله به پاسخ این شبهه نیز پرداخت که خلاصۀ قسمتی از آن چنین است (۲)

«… این هم از استنباطات ناقصی است که گمان شده با ظهور موعود یک شبه همه چیز در خُم رنگرزی فرو برده شده و عدالت آشکار می گردد؛ حال آن که در حدیث مربوطه می فرمایند: «یمَلَأُ اللهُ الاَرضَ قِسطاً و عَدلاً کَما مُلِئَت ظَلماً و جوراً.» می فرمایند همان طور که (کَما) دنیا از ظلم پر شد، از عدل پر خواهد شد و بدیهی است که ظلم، تدریجی ایجاد شده و حال هم عدل تدریجی ایجاد خواهد شد. و بدیهی است که ساختن و برپایی عدالت بسی دشوارتر از تخریب و ظلم است… امّا وجود جنگ ها و ظلم ها و بیماری ها و اعتیاد ها و امراض عجیب و غریب نیز بعد از ظهور موعود از مواردی است که مطابق سنن تغییر ناپذیر الهی است چه که حق همیشه اوّل مربّی آسمانی خود را می فرستد و نسخۀ پزشک اِلهی ارائه می شود و پس از آن که مریضِ دنیا نسخه را رد کرد و اجرا ننمود، نوبت به جرّاحی و عذاب الهی و داغ کردن می رسد که آخرین دواست و عین عدالت است و باطنش عین فضل. چنانکه در قرآن مجید سورۀ اِسراء آیۀ ۱۶ حقیقتی بسیار بسیار مهم و عمیق را می فرماید: «وَ ما کُنّا مُعَذِّبینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً» [و ما عذاب دهنده و مجازات کننده نیستیم مگر این که (تا اینکه) رسولی را بفرستیم] تا حجّت را بر خلایق تمام کند و آنچه را مأمور است ابلاغ فرماید. داستان های قرآن مجید دربارۀ انبیاء و شرحِ اِعراضِ اقوامشان و تنبیه آنها، که قسمت اعظمی از آیات قرآن را به خود اختصاص داده، کل شواهد بارز چنین سنّتی است. مضافاً احادیث بسیاری است که وقتی موعود ظاهر می شود خود او و اصحابش دچار انواع بلایا و شهادت می شوند و اسیر می گردند و قائم موعود مسجون می شود و سرهای اصحابش بر نیزه شده، هدیه فرستاده می شود و اکثر دشمنانش ازعلما خواهند بود.

بنابراین دو فساد و عذاب و تنبیه قبل و بعد از ظهور موعود وجود خواهد داشت: یکی قبل از ظهور موعود که محصول و معلول فراموشی دین حقیقی است که در اثر آن، ضیق و تنگیِ معارف معنوی حاکم می شود و در اثر آن فساد و بلایا زیاد می گردد؛ دیگری سختی و بلایا و عذاب حاصل از اِعراض از موعود و غفلت از شناخت و اجرای تعالیم او. و این هر دو در عالم واقع شد و دوّمی هنوز ادامه دارد و به پیش بینی حضرت بهاءُالله ادامه خواهد داشت تا میقاتی معیّن که غلبۀ ظاهرۀ وحدت و عدالت و ایمان نیز همچون باطن جلوه گر شود. و نکتۀ مهم در خلاصۀ آنچه در فوق گفته شد این که حضرت بهاءُالله توضیح فرموده اند برای رسیدن به رفاه و آرامش و عدالت و اتّحاد و اتفاق در جهان، اوّل باید از طریق تنبیه و عذاب الهی، ظلم از بین برود. می فرمایند: «به کمال محبّت و اتحاد و مودّت و اتفاق سلوک نمایند. قسم به آفتاب حقیقت، نور اتفاق آفاق را روشن و منور سازد، حقِّ آگاه گواه این گفتار بوده و هست. جهد نمایید تا به این مقام بلند اعلی که مقام صیانت و حفظ عالم انسانیست فائز شوید. این قصدْ سلطانِ مقاصد و این اَمَلْ ملیکِ آمال؛ ولکن تا افقِ آفتابِ عَدلْ از سَحابِ تیرۀ ظلم فارغ نشود، ظهور این مقام مشکل به نظر می آید… گاهی به لسان شریعت و هنگامی به لسان حقیقت و طریقت نطق نمودیم و مقصدِ اَقصیٰ و غایتِ قُصویٰ، ظهورِ این مقامِ بلندِ اَعلیٰ بوده و کَفی بِاللهِ شهیداً.» [شهادت خداوند کافی است]

به این ترتیب علت اصلی جنگ ها و بلایا و بیماری ها و مشکلات جهان امروز بی توجهی به اخلاق انسانی و معنویّت حقیقی است. نگارنده در توضیح نقش انسان در بلایایی که بشر را احاطه کرده قبلاً مقاله ای تقدیم طالبین عزیز نموده است که تکرار آن در اینجا ضروری نیست و از عزیزان خواننده تقاضا می شود به آن مراجعه فرمایند؛ عنوان مقاله: «سیل و بلایای طبیعی و انسان» است. (۳) امّا نظر به اهمّیّت موضوع باید اضافه نماید دو عامل مهم در ایجاد و ادامۀ این بلایا وجود دارد: اوّل) غفلت و قصور در شناخت ظهور حضرت بهاءُالله و پشت کردن به تعالیم حضرتشان؛ دوّم) غرق شدن در «مادّه گرایی». دربارۀ مورد اوّل، بیت العدل اعظم در پیام ۲۵ آوریل ۲۰۰۷ در پاسخ به پرسش یکی از بهائیان می فرمایند:

«علّت کلّی آتش خانمان سوز جنگ و جدال در نقاط مختلفۀ عالم مِن جمله خاورمیانه، غفلت بشر از شناساییِ مَظهَرِ ظهورِ کُلّیِ اِلهی و پیام زندگی بخش و سازندۀ پروردگار برای اهل عالم در این دوره از تاریخ است.»

حقیقتاً آن «پیام زندگی بخش و سازندۀ» حضرت بهاءُالله چیست که غفلت از آن موجب جنگ ها و فساد و بلایا و بیماری ها گردیده است؟ با اشاره به فهرستی از بعضی وجوه آن پیام در زیر، منصفین به این حقیقت شهادت خواهند داد:

«وحدت عالم انسانی»، «لزوم و وجوب خدمت به جمیع نوع بشر به عنوان ملاک و تعریف جدید از انسان، حضرت بَهاءُالله می فرمایند: “امروز انسان کسی است که به خدمت جمیعِ مَنْ عَلَی الاَرض [همۀ انسان های روی کرۀ زمین] قیام نماید.”»، «اهمّیت فوق العاده و لزوم دارا شدن صفات کمالی و آداب رحمانی همچون صداقت، امانت، وفا، تقوی، کَرَم، انصاف، تواضع، توکل، رضا، صبر، ادب، حیا، مَحَبّت، خلوص و صفای قلب،…»، «تعدیل معیشت اقتصادی و رفع فقر و ثروت مفرط»، «تعلیم و تربیت اجباری و عمومی دختران و پسران و ترجیح تربیت دختران بر پسران»، «صلح عمومی»، «تشکیل محکمۀ کُبرایِ بین المللی برای ایجاد و حفظ صلح و عدالت بین دُوَل و مِللِ عالم»، «دین حقیقی باید سبب الفت و مَحبّت شود و الّا جز تقالید و تعصّب و جهل و خرافات نبوده و بی دینی بهتر است»، «ترک انواع تقالید و تعصّبات و خرافات و لزوم جستجوی شخصی حقیقت و آزادی عقیده»، «تطابق علم حقیقی با دین حقیقی»، «تساوی حقوق مردان و زنان»، «وحدت زبان و خط جهانی»، «عدل و حقّ و نهی از ظلم و ستم»، «وحدت اساس جمیع ادیان الهی»، «نهی و منعِ تنجیس و تکفیر افراد و مذاهب و مِللِ دیگر»، «لزوم استمرار ظهورات و ادیان الهی»، «انسان ها همه میوه های یک درخت هستند نه دو درختِ کفر و ایمان»، «مساوات حقّ و حقوق مَدَنیّۀ و اقتصادی انسان ها»، «حفظ حقوق شخصی و تأمین ابتکار و آزادی افراد و حفظ ناموس نفوس»، «ممنوعیّتِ حرفه و شغل دینی و مقام روحانی امثال کشیشی و آخوندی»، «وجوب کار به عنوان عبادت و منع گدایی به عنوان شغل»، «عدم مداخله در امور سیاسی حزبی و نزاع و جدال»، «آزادی فکر و عقیده و وجدان و حقّ اِعلان وجدان و اِبراز عقاید و نظریات»، «مَحوِ حکمِ قتلِ مُرتدِ دینی»، «منع تعرّض و اعتراض به وجدان و عقاید نفوس»، «اصل بسیار مهمّ مشورت در جمیع امور»، «تساوی زن و مرد در ادایِ شهادت به عنوان شاهد»، «نهی از تنبیه بدنی و کودک آزاری»، «لزوم تک همسری و منع تعدّد زوجات»، «نهی از خشونت علیه زنان و کتک زدن ایشان»، «جواز ازدواج با پیروان دیگر عقاید»، «ادارۀ جامعه به صورت شورایی و بدون پروپاگاند و دسایس انتخاباتی و سیاسی و کاندیداتوری»، «لزوم انفاق به فقرا از هر دین و آیین»، «نهی از استغفار نزد دیگران»، «لزوم رأفت و رحمت به حیوانات و جمیع موجودات و از جمله نهی از آزار و فشار و ستم بر حیوانات»، «نهی از اعتراض به دیگران»، «نهی از نژادپرستی»، «نهی از انتقام»، «نهی از تقیّه و کتمان عقیده»، «عمل به موجب نصوص صریحۀ کتاب و نهی از حدیث سازی و استناد به روایات»، «برداشت بهائی از روابط جنسی بر این عقیده استوار است که عفّت و عصمت باید هم از طرف مرد و هم از طرف زن کاملاً رعایت گردد و این امر صرفاً مربوط به زنان نیست بلکه مردان نیز مانند زنان باید قبل و بعد از ازدواج عفیف باشند»، «نهی از حمل سِلاح»، «نهی از خرید و فروش غلام و کنیز و برده»، «نهی از نزاع و جدال و قتل و فساد»، «نهی از جهاد دینی»، «منع خشونت و ترور»، «منع استفاده از روش های قهرآمیز در امور»، «نهی از فحش و لعن و نفرین و آنچه انسان را مکدّر می سازد»، «حکم عمران و آبادانی شهرها و روستاها و محیط زیست و منع تخریب آن»، «تأکید در لزوم بهداشت و نظافت و اعتدال و تناسب در جمیع امور از جمله در تغذیه»، «نهی از ورود بی اجازه به خانۀ کسی»، «نهی از دست بوسی و اِنحناء و تعظیم و به خاک افتادن و سجده بر دیگران»، «نهی از بالای منبر رفتن»، «در اختیار خود نفوس گذاشتنِ طرز پوشش و لباس با رعایت اعتدال و وقار» و امثال آن.

امّا دربارۀ مورد دوّم یعنی غرق شدن مردم در «مادّه گرایی»، یکی از جامع ترین توضیحات را می توان در مطالب بسیار بسیار مهمّی که سرکار روحیه خانم ربّانی همسر حضرت شوقی ربّانی، ولی امر دیانت بهائی، در صفحات ۲۹۷ تا ۳۰۲ کتاب «گوهر یکتا» با استفاده از بیانات و هدایات حضرتشان نوشته اند، یافت. نظر به اهمّیّت آن عین مطلب را در زیر از منبع مزبور نقل می کند:

«ملاحظه در کلمات عالیه حضرت بهاءالله نمایید که چگونه با نفوسی که از ایمان به شریعه الله سرپیچی کرده و عصیان ورزیده اند تکلم می فرمایند:«بگو ای اهل ارض براستی بدانید که بلای ناگهانی شمار را در پی است و عِقابِ عظیمی ازعقب. گمان مبرید که آن چه را مرتکب شدید از نظر محو شده قسم به جمالم که در الواح زبر جدی از قلم جَلی جمیع اعمال شما ثبت گشته.» حضرت ولی امرالله در ابتدای ولایت امر با نهایت وضوح طرقی را که باید در سبیل اشاعۀ اَمرِ اِلهی [دیانت بهائی] پیش گیرند پیش بینی فرمودند حتّی در سال ۱۹۲۲ مستقبل این خدمات را در مکاتیب خود بیان داشتند. به یکی از محافل محلیه آمریکا مرقوم فرمودند: «افراد و ملل در طوفان خود خواهی و ریا فرورفته اند. وظیفه و افتخار ما است که متدرجاً و با نهایت وفاداری و خلوص نیّت توجّه آنان را جلب نماییم. فقط با وسعت نظر و خلوص نیّت و شور و انجذابی که در انجام خدمات امری به کار می بریم بدین هدف اعلی واصل می گردیم.» آن حضرت نه فقط نبض عالم را در دست خود داشتند و درد را شناخته و درمان می فرمودند، بلکه با کمال حِدّتِ نظر و شدّت ایمان فرمودند که: «درفوریه سال ۱۹۲۳ مرقوم فرمودند: «جهان را ملاحظه می نماییم که در مسیری افتاده که بِالمَرّه از صراط مستقیم منحرف و روز به روز از میزان الهی دور و دورتر می گردد.» غالباً در تواقیع مبارکه و حتی به زائرین این بیان قلم اعلی را گوشزد فرمودند و با همان چشم های تیزبین خود به عُمق مجامع انسانی نظر انداخته خطری الیم و سرطانی بس عظیم مشاهده فرمودند که روز به روز جوارح و ارکان هیکل عالم انسانی را خرد و متلاشی می نماید و آن عذاب مُهلک، هجوم مادّیات است که در هر مذهبی سبب اضمحلال و دمار گردیده. ولی این مادّیّت درهیچ عصری بدین قوت و شدّت نرسیده بود.

چون بسیاری معنای حقیقی مادّیّت را نمی دانند، از قاموس وبستر (WEBSTER) تعریف آن را نقل می نماییم: «تمایل شدیدی است که اهمیت غیر لازمی به منافع مادی دهند و هستی خود را در پیشگاه آن و حوائجش فدا کنند.» و تعریف دیگر آن است که وجود انسانی را به تعابیر جسمانی و مادّی تعریف نمایند، او را فقط مرکز عوامل مادی بدانند و از بَواعِثِ روحانی و مبادی اخلاقی انسانی ابداً بحثی ننمایند.

حضرت ولی امرالله کاملاً به نفوذ این روحِ مادّی آگاه بودند و تأثیرات آن را در مجامع انسانی به دقت ملاحظه فرمودند و امراض مُنتَجّه از آن را نیز به حدّت بصر مشاهده و درمکاتیب عدیده خود سی و شش سال یاران را برحذر داشته و اِنذار فرمودند. درسال ۱۹۲۳ می فرمایند: «تشویش و اضطراب و مادّیّت شدیدی که عالم انسانی در آن مستهلک گشته است… و بلاهت و شدّت مادّیّت و تصنّع و تظاهر در مجامع امروز» و در سال ۱۹۲۷ به محفل ملی امریکا مرقوم داشتند: «درقلب جامعۀ انسانی آثار شوم هبوط درعصیان وعدم شرم و حیا در اجرای هرعملی واضحاً نمودار است و این علائم بِنَفسِها مُمِدِّ انقلابات و عکس العمل هایی می گردد که آثار بروز و ظهور هر یک از دیگری نمودارتر است.» در سال ۱۹۳۳ در توقیع عمومی خود به امریکا می فرمایند: «جنون ها و خشم ها، حیله ها و تظاهرها و مُداهنه ها کلّ پنجه در سراسر مجامع عالم انسانی امروز انداخته اند.» در سال ۱۹۳۴ در توقیع عمومی به غرب می فرمایند: «آن اَجَلِ مُعلّقی که یادآوری مُدهشی است از سقوط امپراطوری روم غربی چنان روز به روز مُرعب تر می گردد که گویی عفریتِ این بلای اَدهَم دهان باز نموده و در اندک مدتی جمیع عالم وجود و مَدَنیّت آن را در کام خود فرو خواهد برد» و در همان توقیع می فرمایند: «این بی بند و باری و فساد و بی ایمانی که اعضاء و جوارح هیکل انسانی را ریز ریز می کند مَدَنیّتِ مُتزعزع محکوم به فنا را به ورطۀ نیستی نزدیک تر می سازد.» درسال ۱۹۳۶ در توقیع عمومی فرمودند: «به هر سوی که نظر اندازیم مُحال است که از فساد اخلاق عمومی دچار دهشت نگردیم و این سیر قهقرایی در جمیع جوانب حیات انسان چه فردی و چه اجتماعی علناً واضح و نمایان است.» و در سال ۱۹۳۹ احبّاء را انذار فرمودند: «آنچه در این ایّام ما را به مبارزه می خواند عالمی است مَملو از مخاطرات و لبریز از فساد… سردی و جمودت مرگ که از بیماری بی دینی بر هیکل عالم انسانی باکمال بی رحمی عارض گشته ارکان وجود را منجمد و بی روح نموده است… چراغ دین خاموش شده و عالم وجود در تاریکی بی مانندی فرو رفته تبعیضات ملّی بر همه جا چون وَحشِ عَمیا مُسلّط گشته و تضییقات دینی و نژادی در نهایت قساوت و بی رحمی است نظریات و عقاید غلط با جمله های مُرعِبِ خود ستایش خدای یکتا را از ریشه برآورده است. کابوس مادّیّت جمیع طبقات را از حمله و فشار خود به لرزه انداخته، انحطاط اخلاقی و تنزل شان دین چون هیولایی سهمگین متدرجاً با دندان های تند و تیز خود ارکان هستی را ریز ریز می نماید و رفته رفته اَعمِده و اَرکان حیات و هستی را بِالمَرّه به سوی سقوط و دمار و نیستی می کشاند.» در سال ۱۹۴۱، امراض اجتماعی جاریه در جوامع انسانی را با بیاناتی روشن تر از بلور و ارشاداتی مَملو از نور بیان فرمودند: «شیوع بی بند و باری و استعمال مشروبات الکلی، قمار و اقسام گناه وعلاقه بی پایه ای که به کسب لذّات و غنا و ثروت و تجمّلات زمینی رایج گشته و سستی در مراعات قوانین اخلاقی که روز به روز باقوّتی شدیدتر از قبل، مخصوصاً در ازدواج ها ظاهر می گردد به نحوی که حتی ممانعت از آن مُحال می نماید. تضعیف مقام والدین و تخفیف اختیارات پدر و مادر در منزل و بر اولاد، فساد خانمانسوز طبع کتب و آنچه ادبیات می نامند، اشاعۀ نظریاتی که مُنکر تنزیه و تقدیس اند و هر یک مُخَرِّبِ اساس ایمان و ارکان اخلاق می باشند، کلّ مَظاهرِ تَدَنّی عالم انسانی در شرق و غرب است. این روح پستی در جمیع طبقات رسوخ و نفوذ یافته و با ریختن زهر خود به هر فردی از افراد جوامع چه زن و چه مرد کلّ را علیل و فاسد و بیمار ساخته است. این دنائت و پستی، پیر و جوان را در خود می گیرد و کار را به جایی می رساند که عالم انسانی که تا به حال بیدار نگشته و رسالت و اصالت انبیاء را درک نکرده و دستِ توبه به آستان الهی بر نداشته سِجّلِ کردار خود را به اعمالی اَرذَل از قبل می آلاید و نامۀ حیات خویش را که سیاه بود سیه تر از همه وقت می سازد.»

درسال ۱۹۴۹ مجدّد سِیاطِ قهرِ الهی را بر پیکر مَجامع انسانی فرود آورده و فرمودند: «جهانی است که به واسطۀ نهضت های سیاسی به لرزه در آمده و ارکان اقتصادیش از هم پاشیده شده و حیات اجتماعیش واژگون گردیده و جهان اخلاق به ظلمتِ صِرف رسیده چنین عالمی به موت روحانی مبتلا گشته است.»

با ذکر این گونه عبارات و انذارات، ارادۀ مولای حنون آن بود که احبّای الهی را از خطرهای عظیمی که از هر جهت آنان را احاطه نموده است محفوظ و مصون بدارند که سیل مفاسد آنان را به هلاکت نرساند و هرچه به اَواخر ایّام حیات مبارک نزدیک تر می شدیم لحن مقدّس شدیدتر می گردید و با صراحتی بیش از حدّ دربارۀ این مواضیع با یاران بحث نموده و گاهی تلویحاً و بیشتر تصریحاً می فرمودند: «هرچند قارۀ اروپا مَهدِ مَدَنِیّتِ غربی است که به عدم معرفت وجود خالق یکتا و فساد اخلاق دچار شده و متأسّفانه بدان افتخار می نماید، ولی ناشرین این مَدَنِیَّتِ محکوم به فنا اهالی آمریکا می باشند و اگر به دقّت مطالعه در احوال آن کشور بنمایید می بینید که در وقت حاضر چگونه مظاهر این احوال پُرمَلال در جمیع اطراف و اَنحاءِ آن خِطّه نمودار است، مادّیّت لجام گسیخته، چنان مردمان آنجا را فراگرفته و به خود مشغول نموده که به جمیع عالم نیز سرایت نموده است.»

و در سال ۱۹۵۶، در نامه ای خطاب به امریکا هیکل مبارک، اوّل جمیع را یادآوری به مناصب روحانیه و افتخارات رحمانیّه ای که شامل آن کشور شده می فرمایند و بعد یک یک را متذکّر می شوند که چه فتوحات روحانیه ای نصیب یاران آن دیار گردید ولی بعد با نهایت صراحت گوشزد می فرمایند که در آن موقع در پرتگاه عجیبی در تاریخ حیات خود واقع گشته اند و این نقیصه موجود در جمیع یاران انعکاس کامل حالات و کیفیات آن سرزمین است که به قول مبارک: «صدفی است که در آن جواهر وجود به ودیعه گذارده شده است.» و در همین نامه فرمودند که آن کشور از بحرانی روحانی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی می گذرد و در این بحران در نهایت سختی خواهد بود، آن چنان سخت و دشوار که اگر کسی با نظری سطحی در آن بنگرد محال است خطرات عظیمه ای که در کُمُونِ آن موج می زند دقیقاً تخمین بنماید.

«میزان فساد اخلاقی به نحوی تدنّی یافته که شدت جِنحَه و جنایات روز افزون شاهد بر آن است فساد سیاسی آن چنان است که دامنه اش روز به روز وسیع تر می گردد و این فساد در جمیع اَنحاءِ کشور حتّی در اَعلی طبقات رسوخ می یابد روابط مقدّسۀ ازدواج از هم گسیخته، اختیارت والدین را در منازل خود از بین برده به طوری که آنان را تحقیر می نمایند، و این امور از مُدهش ترین مَظاهر فسادی است که دامنگیر این جامعۀ عظیمه گردیده و به نحوی آشکار است که دیگر مُحال است مبهم و مستور بماند و هر شخص بصیری آن را مشاهده می کند. به موازات این فساد جریان دیگری در کار است که در جمیع جوانب حیات رسوخ یافته و آن شَرّی است که در این ملّت و فِی الواقِع هر ملّتِ سرمایه داری وجود دارد و آن تأکیدِ شدیدِ مُستمرّی است که در رفاه و آسایش مادّی نفوس به کار می رود و بِالمَرّه از آن چه که تعلّق به عالم دارد غافلند و حال آن که تنها شالوده ای که بر آن با نهایت اطمینان و اعتماد می توان شالوده ای رَزین و اَعمِدۀ مَتین برای سعادت عالم انسانی برپاداشت همین جنبۀ روحانی حیات انسانی است. این مادّیّت سرطانی است که در اروپا به وجود آمده و حال در قارّۀ امریکای شمالی به حدِّ اَعلایِ نفوذ و رسوخ خود رسیده و از آنجاست که پنجه های قوی خود را به ملل آسیایی نیز کشیده و آثار شومش در سواحل قارۀ افریقا مشهود است. اکنون همین سرطان به غارت قلب پرداخته که حضرت بهاءالله با نهایت قوت و صراحت آن را محکوم فرمودند و این را شعلۀ خانمانسوز دانستند و مقدمۀ فتنۀ کبری شمردند و موجب بلای عَقیم گرفتند که چون صاعقه فرود آید و شهرها را در شراره های خود بسوزاند و رُعب و وحشت و ناامنی در قلوب ساکنین کرۀ ارض به وجود آرد.»

و نیز همۀ ما را متذکّر داشتند که حضرت عبدالبهاء در اسفار پُرخیر و برکت خود در قارّۀ وسیع آمریکا و اروپا در محافل و مجالس و بر منابر ندای مَملو از تأثر خود را دائماً بلند نموده و اهل عالم را به ملکوت الهی دعوت فرمودند و بر ضدّ این سرطان مادّیّت اِنذار نمودند و از لجام گسیختگی و بی اعتنایی به اصول مسلّم اخلاقی و تأکید روزافزون در رفاه مادّی همه را یادآور شدند و مخصوصاً ندا بر آوردند که آفاق سیاست بِالکُلّ تاریک است چشم ها را به فاصلۀ بین دو مکتبِ افکار [کمونیسم و سرمایه داری] متوجّه تر ساختند. هرچند اهداف آنان از یکدیگر مُجزّا است ولی هر دو را رافعین لِوایِ مَقصود محکوم به فنا و نیستی می دانند زیرا هر دو ناشرین فلسفۀ مادّی می باشند و از اساس روحانی و ارزش های معنوی حیات انسانی بِالمَرّه غافلند و نمی دانند که فقط بر اَعمِدۀ مَتینۀ قویّۀ روحانیّت است که می توان بارگاه سعادت و اقبال عالم انسانی را برپا کرد.»

نگارنده امیدوار است روشن شده باشد علل ظلم و فساد و جنگ و بلایا و مصیبت های بشر امروز حتّی پس از ظهور موعود ادیان چیزی نیست جز: غفلت و قصور از شناسایی آن حقیقتی که بسیاری منتظر ظهورش بودند، و نیز گم شدن در ظلماتِ مادّی گرایی. امّا قرار نیست بشریّت تا ابد در این تاریکی ها بماند، و خداوند مهربان و رحیم، مخلوق عزیز خود را در این وانفسا، بی پناه رها نمی سازد. بلکه این روند چنان که در فوق اشاره شد، تا جایی ادامه دارد که بشر علل درد را دریابد و راه درمان را بیابد. بیت العدل اعظم، مرکز جهانی دیانت بهائی در سال ۱۹۸۵ در «بیانیۀ وعدۀ صلح جهانی» (۴) می فرمایند:

«هر قدر سال های آینده محتملاً مَشحون از عذاب و مصیبت باشد و هر قدر اُفقِ کنونیِ عالَم تیره و تار دیده شود، جامعۀ بهائی معتقد است که نوع بشر بر مقابله با چنین امتحان و انقلاب بزرگی تواناست و از نتائجِ مطلوبۀ حاصله اش مطمئنّ است. به عقیدۀ ما این انقلاباتِ مُدهشه ای که عالم انسانی بسرعت با آن رو برو می شود سببِ نابودیِ تمدّنِ بشری نمی گردد، بلکه باعثِ بروزِ قُوایِ مکنونه در حقیقتِ انسان می شود و “مقام و رتبه و شأنِ هر انسانی را” ظاهر و عیان می سازد.»

و نیز در دو پیام نوروزی ۱۳۹۹ (۵) با اشاره به یکی از مَظاهرِ بلایایِ جهان امروز، یعنی وضعیّتِ «بحرانِ بهداشتیِ سریعُ الاِنتشارِ» ناشی از ویروس کرونا، و تلاش جهانیان برای درکِ عللِ این بحران، چنین روح امید در کالبد مضطرب و پریشان جهان می دمند:

«اگرچه اُفقِ عالم تیره به نظر می‌رسد و آشفتگی و سردرگمی‌ عالمیان را بس مضطرب و پریشان نموده است امّا فرارسیدن بهار جان‌پرور و نعمت‌های بی‌کرانِ اِلهی در هر سالِ جدید یادآور این حقیقت است که سردبادِ زمستانی هرچند شدید است سرانجام با گرمای خورشید بهاری فرو نشیند، ظلمت شب را روشنایی روز در پی است و غبارِ خزان را نیسانِ ربیع [باران بهاری] خواهد شُست.»

حامد صبوری
۲۰ فروردین ۱۳۹۹

——-
یادداشت ها:
۱- //velvelehdarshahr.org/node/152
۲- //velvelehdarshahr.org/node/86
۳- //www.tribunezamaneh.com/archives/192335
۴- //www.payamha-iran.org/node/24
۵- //www.payamha-iran.org/node/305
//www.payamha-iran.org/node/306

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)