می گویند تاریخ دوبار تکرار می شود اول کمدی و سپس تراژدی

هزاران سال پیش ما انسانهای خردمند در غارها ، دشتها و جنگلها  زندگی می کردیم و شکار میکردم. قبل از ساخت ابزار  پیشرفته ما با  قوانین ساده ای زندگی می کردیم.

قانون جنگل  ، در این قانون زندگی براساس قوانین ساده ای نانوشته ای بود قوی ترها در راس هرم بودند و ضعفیترین ها در پایین زنجیره هرم.

و در راس این هرم حیوانات گوشت خوار بودند ، و پایین زنجیر هرم حیوانات گیاه خوار و از جمله ما بودیم و شب به منزله بزرگترین ترسهای ما نمود می کرد، تاریکی شب نمودی بود از  دشمنان نامرئی و گوشت خوار و ترسناک که هر لحظه در تاریکی شب ممکن بود در کمین ما باشند و هرشب می توانست برای ما اخرین شب باشد.

با ساخت ابزار دفاعی ما  توانستیم که کمی  جایگاه خود را در این زنجیره بی رحم بالا ببربم. و ناگهان اختراع آتش جرقه ای برای ما بود برای پایان ترس از دل شب.

و  دیگر شب آن ظلمات همیشگی خود نبود ! اما بعد از برطرف شدن ترس  سیاهی شب هنوز ترسهای ما و کنجکاوی های ما برطرف نشده بود !  و ناگهان از دل صداهای باد  و حیوانات در اعماق جنگلها ونگاه خیره ما به عمق بی پایان آسمان و  ستارگان شب سوالهای بی پایانی بوجود می امد. و از دل این سوالات و ترسها خداوند متولد شد.

عجیب نیست که شغل پیامبران ابراهیمی از موسی , عیسی و  محمد چوپان بودد و خود را شبان می دانستند و ما را گله های نیازمند هدایت از گمراهی و تاریکی.

و روزها و قرنها می گذشت و یگانه جواب ما به سوالها و ترس ها ، شک ها  و سختیهای زندگی در جوابهای بود که از دهان خدا بر  کتابهای مقدس و  قران و  نقش بسته بود  و از دهان  خاخام ، کشیش و روحانی بیرون می آمد.

و  گونه کنجکاوی  و پرسشی با مزمت ، مخالفت و مجازات همراه می شد ،  و برچسب  کفر ، الحاد و بی اعتقادی همراه میشد و  گاهی سرها را بر باد می داد!

کم کم  انسان در طول قرنها  رشد می کرد ،  و جواهری تازه ای و گرانبها را  کشف کرد گنجی قدیمی و پنهان که ادیان می گفتند با خوردن میوه ممنوعه بدست آمده اما انسان گویی انرا دوباره کشف کرد.

و اینگه بود که  رنسانس شروع شد و ذهن انسان شروع به پرسش گری کرد ، و سوالهای فراوانی بوجود امد ؟  

چرا باید پادشاه   و خاندان و منصوبانش بر تمامی اموال و جان ما مسلط باشند؟ چرا باید ما در فقر زندگی کنیم و  یک عده در رفاه و سعادت باشند؟  چرا باید ما درجنگها بمیریم  برای گسترش سرزمینی پادشاهی  یک فرد و یا خواسته های  حریصانه آنان

چرا باید ما برا اثر بیمارهای مثل طاعون و وبا و…  بمیریم مگر گناه ما چیست؟ و گناه  پدر اولیه ما چه بود ؟  ، مرگ خوردن یک  میوه  حتی دانش چه ضرری به خداوند جهان و صاحب قدرت تمام گیتی می زند؟

همین شد که انقلاب ها شروع شد  و  اوضاع دگرگون شد ، پادشاهی ها به زیر کشیده شد ،  خونهای زیادی از اشراف و ثروتمندان ریخته شد دیگر کسی تحمل نداشت که  ببیند یک فرد فقط بر اساس خونش از دیگران برتر شناخته شود.  صدای برابری  و عدالت از همه جاها به گوش می رسید حتی از دل بردگان سیاه و زنان  و همه در سدد پاره کردن زنجیر بودند.

اما اوضاع به این منوال نماد ناگهان پیامبری جدید ظهور کرد ! شاید پیامبری ناخواسته ! درست مانند عیسی 

داروین ،  پیامبری جدید که  اولین قانون کتاب مقدسش این بود نابرابری اصلی جهانی  و زیستی است ، طبیعت براساس نابرابری ساخته شده ، و همه چیز طبق قانون تکامل پیش می رود و قوی ترها ضعفها را نابود می کنند.

این قانون طبیعت و تکامل است ، اگر شیر و کفتار نباشد که گوزن ها، گورخرها و… را شکار کنند  نظم نظام  طبیعی طبیعت بهم میخورد ، و زمین نابود می شود.

و انسان چیست ؟ فلاسفه غربی قبلا جواب این سوال را داده بودند ، انسان چیزی نیست جز حیوانی داری تفکر !

و ناگهان نیچه مرگ خدا را امضاء کرد و اعلام کرد انسان مرکز این نمایش و خلقت نیست ! و اساس این جهان درست مانند طبیعت بر ناعدالتی استوار است .  

وهر گونه تلاش برای  عدالت از جنبه نیچه با استهزاء روبرو شد.

هرچند که انسانها دست بردار نبودند و به تلاشهای دست زدن تلاشهای مثل کمونیست ، سوسیال دموکراسی و دولت رفاه ، اما این تجربیات یک به یک با شکست روبرو شد.

و جای خود را  به  قانون جنگل ( قانون داروین) اقتصاد داد  قانون نئوالیبرالیسم  که میشل فوکو انرا نظریه پایان تاریخ نامید. در واقع پایان تاریخ  چیزی نبود جز همان قوانینی که انسانها از قدیم و در طول شب  آنرا با پوست و خون می شناختند.  قانون وحشت در دل شب و ناتوانی !

اما نئوالیبرلیسم برای فراگیر شدن نیاز به مبلغانی داشت  ، چون فهمیده شد نمی شد خدا و ادیان و اندیشه های مساوات خواهانه انها را که در دل انسان کاشتند کشت  ولی جایگزینی برای ان نداشت ، همین شد  کتاب مقدس نئوالیبرالیسم شد  مقالات علمی و روانشناسی اعتماد به نفس و چگونه ثروتمند شویم و زندگی  نامه افراد موفق و… ،  و مبلغان، کشیش و روحانیون آن شد دانشمندانی یا ثروتمندانی مانند هراری ، بیل گیتس و  استیو جابز و..

و درست مانند دین اینبار افراد شکاک و مخالف آن به اسم علم قربانی می شوند و از  هر گونه سوال و پرسش نهی می شود ازمایشات محدود و گزینشی از افراد طبقه ، ملیت ، جنس و یا نژاد خاص  و روشها و فرهنگ زندگی غربی روش درست زندگی تلقی می شود  و سایر روشها  و  اداب به چشم بربیت نگاشه می شود و با برچسبهای مثل جهان سومی و…   و روشهای زندگی انها خرافاتی و عقب افتاده  قلمداد می شود و جهان  از دید و اصول زندگی غربی نگریسته می شود.

و  تشکیل خانواده جای خود را به ازدواج سفید و روابط نامحدود می دهد .  خیانت کنجکاوی جنسی تلقی می شود  و فمنیست سکس آزاد نامیده می شود.

و درست مانند کشف اتش که باعث جهشی  عظیم در زندگی بشر شد و باعث جلوگیری از ترسدنیای بیرون شد، اینبار نقش آتش و کشف عظیم را گوشی های هوشمند و اینترنت  به عهده گرفتند تا  با غرق کردن فرد در اطلاعات  فرد را در مسیر گیجی و پرسش بی انتها قرار دهند و و  با ایجاد دلمشغولی کاری فرد را از فلسفه های ذهنی و فکری رها بخشند. با اعلام اینکه باوجود علم نیازی به فلسفه نیست فرد را محتوا خالی کنند و در عوض مسیر فلسفه که اندیشیدن و سعادت بود  اون را با نیازهای کاذب  مادی ثروت و سکس اغنا کنند و فرد موفق را نه فرد اندیشمند بلکه  ثرومند معرفی کنند. و دومین کارکرد گوشی هوشمند به مثابه چشمان برادر بزرگ در رمان ۱۹۳۴  اورل بود تا هرنوع حرکات ، علاق و سلایق افراد جامعه را تحت نظر داشته باشند.

در واقع  آتش عصر جدید دقیقا همان نقش آتش برای نیاکان ما را داشت سرگرم و پرسش برای ذهن ها  ما ،منتها این بار پاسخ ها نه در مغز و ذهن ها  ما بلکه در دل خود آتش نهفته شده است.

در دنیای نئولبیبرالیسم دقیقا مانند قانون جنگل از عدالت و برابری پرهیز و نهی می شود و  گفته می شود بازار و افراد را باید مانند طبیعت وانهاد و  تنها راه نجات درون خود فرد و تلاش های فرد است و حکومت درست مانند طبیعت باید فقط نظاره گر باشد تا این نظم به هم نخورد ،و طبیعت و بازار خود کارها را انجام می دهد. و انسان درست مانند یک شیر و یک کفتار باید بجنگد تا بتواند منابع خود از ثروت ، کار و زن و… را کسب کند و اگر نتواند موفق شد درست مانند فرد بازنده باید گله را  ترک کند چرا که منابع فقط متعلق به نر الفا گروه است.و برای  تحمل رنج انسانهای نیمه اگاهی که در وسط این زنجیره هست یوگا ، مدیتیشین ، زندگی رواقی توصیه می شود نه برای اینکه سیستم را تغییر دهند بلکه بتوانند واقعیت  موجود را قبول کنند. که  گرگ هرچند درنده اما نمی تواند جایگاه شیر را تسخیر کند.

 

 اما حالا کرونا  جهان را در نوردیده  ،  ویروس که مشخص نیست از دل طبیعت بلند شده یا از دل ازمایشگاهی در گوشه ای از جهان ! 

و اما راه حل های سران جهان از  آلمان ، انگلیس ، سوئد ، ایران و… بطور مستقیم و در امریکا بطور غیر مستقیم  و همیچنین رسانه ها در قرن بیست و یکم  این است که باید هفتاد درصد جمعیت جهان باید دچار این ویروس شوند و  ۲-۴  درصد جمعیت  بمیرند تا جهان  طبق قوانین داروین ( نئوالییبرالیسم ) از بین بروند تا جهان ایمن شود.

 

 

و این است پایان تاریخ !  قرنها پیش فکر می کردم از قانون جنگل خلاصی پیدا کردیم و با کمک ابزار و عقلمان بر مشکلات فائق امدیم اما درست مانند نیاکانمان در دل شب  هستیم در کنج گوشه های خانه هایمان (مانند نیاکان غارنشینمان) از ترس ویروس کرونا مخفی شدیم تا نکند اینبار قربانی شب ما باشیم.

 در زمان رنسانس ما فکر می کردیم  دولتها را ایجاد می کنیم که به ما کمک کنند و تا طعم  عدالت و  برابری را بچشیم.  اما دولتها ما را براساس قانون مانند طبق قوانین داروین (جنگل یا نئوالیبرالیسم )  رها کردند تا حیوانات گوشتخوار (کرونا) طبق قانون جنگل ضعفا از جمله پیرها و سالمندان و  افراد ضعیف را  تکه تکه کنند و بکشند.

امروز در ایتالیا و اسپانیا اعلام میکنند که کپسول اکسیژن را از افراد بالای ۶۵ سال قطع میکنند و به جوانها میدهند فردا شاید این سال به ۵۰ سال برسد و در نهایت مهاجران قربانی بعدی خواهند بود.

و ما چیزی  برای انها جز آمار مرگ گوسفندان دریده شده نیستیم همانطور که  هر روز در اخبار روزانه خود می گویند . امروز گرگ  (کرونا ) هزار نفر ، دو هزار نفر و… را درید و کشت.

و چاره کار را نه کمک به افراد درمانده بلکه در فراگیری هفتاد درصدی ما و مرگ  ۴ درصدی ما  می ببیند. 

آری اینبار پیامبران و شبانان جدید ما حکومتها هستند و ما گوسفندان در مسلخ .  

و  آری پایان تاریخ  چیزی نیست جز همان چیزی که از ابتدا بود قانون جنگل.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)