گم کردن سوراخ دعا: حکایت Covid-19 و عاشقان بی‌طرف طبیعت
آریا فرهنگ
هشداری به خواننده:
این متن حاوی یک فرضیه، نظریه و یا گزاره‌‌ای ضروری یا محتوم نیست و باید همچون طرح یک ایده بدان نگریسته شود. ایده‌ای که در معادله‌ای گنجانده شده بدین صورت: «اگر این‌گونه، پس…». به عبارت دیگر این متن در نقد رویکردی است که شاید در اطراف شما قابل مشاهده نباشد؛ اما تخیلی هم نیست و در پیوند با واقعیتی است که در پشت برخی نقاب‌ها پنهان شده است.

این روزها عکس‌ها و ویدیوهایی از سراسر جهان و بخصوص از کشورهای پیشرفته می‌بینیم که در آن‌ها حیوانات گویا خوشحال‌اند، طبیعت جان تازه‌ای گرفته، آب‌های ونیز تمیز شده‌اند و سرشار از ماهی، فیل‌ها آزادانه و بدون ترس از انسان در مزارع و مراتع می‌چرخند، میزان آلاینده‌های هوا کم شده و آسمانی تمیز و شفاف بر فراز شهرها نمایان است. غالب این تصاویر و ویدیوها در فضای مجازی با جملاتی بعضاً قصار گونه در وصف طبیعت زیبا و خوبی این وضعیت همراه‌اند و انگشت اتهامشان به‌سوی نسل بشر به‌عنوان ویروس اصلی طبیعت، و موجودی که مسبب از بین رفتن این زیبایی است، نشانه رفته است. بعضاً می‌بینیم که این متن‌ها وقوع همه‌گیری ویروس Covid-19 را نه‌تنها اتفاقی بد نمی‌دانند بلکه با شادی و تبختر نیز از آن یاد می‌کنند و دست مرموز و عرفانی طبیعت یا مادر زمین را در پشت این همه‌گیری می‌بینند، همان گزاره‌ی آشنای برقراری تعادل از راه کشتار آدمیان توسط بلایای طبیعی و یا چنین همه‌گیری‌هایی به دست مرموز و خردمند طبیعت. آنان در حالی برای این وضعیت نوای شادی سر می‌دهند که در همان لحظه‌ای که دارند شادی‌شان را در قالب جملات قصار بیان می‌کنند، آدمیان در جای‌جای این کره‌ی خاکی تک‌تک و گروه‌گروه در حال جان دادن هستند و قربانی ویروسی می‌شوند که قرار است مختصاتی زیبا ایجاد کند، آدم‌هایی که سهمشان در تولید آلاینده‌ها و زشت کردن آن طبیعت زیبا آن‌قدر ناچیز است که اساساً هیچ است، آن‌هم به‌سادگی بدین دلیل که اساساً امکانی برای خلق آلودگی ندارند.
اما چرا این نگاه اشتباه است و مصداق صریحی از گم کردن سوراخ دعا؟ چرا چنین رویکردی نه‌تنها غلط است بلکه حتی رگه‌هایی از فاشیسم را نیز در خود دارد؟

۱- مقصر کیست؟ مردم یا حکومت‌ها؟
اینجا لازم است توضیح دهم که منظور از مردم و حاکمیت در این نوشته چیست. من در این نوشته و به‌طور کل تمامی صنایع و شرکت‌های عظیم خصوصی، اعم از شرکت‌های غول‌آسای فراملیتی و شرکت‌های بزرگ خصوصی داخلی را جزء و یا بخشی از حاکمیت می‌دانم. این شرکت‌های خصوصی شاید به‌صورت علنی بخشی از دولت‌ها محسوب نشوند و به‌طور علنی دخالت مستقیمی در دولت نداشته باشند؛ اما قطعاً بخش بسیار مهمی از حاکمیت‌ها هستند که به‌طور مستقیم بر روی سیاست‌گذاری‌های کلان اقتصادی/اجتماعی/زیست‌محیطی و سایر سیاست‌گذاری‌های خردی که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم بر محیط‌زیست تأثیر می‌گذارند، تأثیرگذارند و خط‌مشی کلی و بعضاً جزئی آن‌ها را هم تعیین می‌کنند. به همین دلیل در این گفتار منظور از حاکمیت تمامی سازوکارها، مناسبات و نهادهای سیاسی/اقتصادی/اجتماعی‌ای است که یک کلیت هژمونیک را تشکیل می‌دهند. بنابراین تنها بدین دلیل که روسا یا مدیران چنین شرکت‌هایی از گونه‌ی بشر هستند نمی‌توان آن‌ها را جزو گروه مردم به‌حساب آورد و آنان را زیر این گروه پنهان کرد. تنها وجه اشتراک مردم و حاکمیت‌ها این است که هر دو متشکل از گونه‌ای زیستی به نام بشر هستند نه بیشتر و این دو گروه در منافع طبقاتی، نوع نگاه به طبیعت، توان دخالت در آن و میزان و شدت چنان دخالتی از بنیاد باهم تفاوت دارند. می‌خواهم اندکی دایره‌ی گروه مردم را تنگ‌تر گردانم تا به‌وضوح منظورم روشن شود. طبقه‌ی حاکم تنها تشکیل یافته از سیاست‌مدارانی که به‌نوعی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی/اقتصادی/اجتماعی دخیل هستند، نیست بلکه شامل تمامی صاحبان و مدیران شرکت‌های بزرگ دولتی و خصوصی و همچنین خانواده‌های آنان نیز می‌شود. این گروه از افراد در همان معنای عام طبقه‌ی صاحبان سرمایه را تشکیل می‌دهند که ازلحاظ طبقه و جایگاه اجتماعی/اقتصادی/سیاسی دقیقاً نقطه مقابل سایر اقشار و طبقه‌های اجتماعی قرار می‌گیرند. بنابراین منظور من از مردم تنها آن دسته از طبقات و اقشاری است که تنها سهمشان در حاکمیت و سرمایه‌ یک برگه‌ی رأی است، آن‌هم اگر چنین سهمی را اساساً از آن‌ها دریغ نکنند و یا به هزاران ترفند و بازی‌ سیاسی اثرگذاری ناچیز آن را خنثی نکنند که معمولاً می‌کنند. این میزان مشارکت و توان مادی و فیزیکی است که تعیین می‌کند کدامین گروه نقش اصلی و اساسی را در تخریب محیط‌زیست بر عهده دارد و کدام‌یک اساساً توان چنان تخریبی را دارند.
اگر نگاهی گذرا و حتی سطحی به توان دخالت این دو گروه در محیط‌زیست و اساساً امکانات آن‌ها برای چنین دخالتی بی اندازیم آنچه آشکار می‌شود این است که آن گروهی که سرمایه و توان فیزیکی دخالت عمده و اثربخش در طبیعت را دارد حاکمیت‌ها هستند نه مردم. اینجا منظور از مردم تک‌تک افراد است که بله اگر در یک کل کنار همدیگر قرارشان بدهیم شاید قادر به تخریب بالایی باشند؛ اما حتی چنین گروه عظیمی، به لحاظ تعداد، هیچ‌گاه توان مادی و فیزیکی آن تخریب‌های عظیمی که ناشی از امکانات و سازوبرگ‌های حکومتی هستند را ندارد و میزان و شدت تخریبی که این دو گروه بر محیط‌زیست اعمال می‌کنند، چه ازلحاظ کمی و چه کیفی، اصلاً قابل‌مقایسه نیست.
امکانات مادی (سرمایه) و فیزیکی‌ای (ابزارآلات و سازوبرگ‌های زیست روزمره) که در دست مردم است به ماشین‌های شخصی، تولید زباله‌ی خانگی، استفاده از مواد و وسایلی که به هر طریقی نقشی در تخریب و یا آلوده کردن محیط‌زیست دارند خلاصه می‌شود. در مقابل اما امکانات مادی و فیزیکی حاکمیت‌ها برای تخریب چیست؟ فارغ از صنایع سنگین مانند صنایع استخراج نفت، پالایشگاه‌ها، صنایع تولید انرژی از هر نوع، صنایع تولید سلاح و غیره بسیاری دیگر از صنایع و کارخانه‌هایی که سهم عظیم و اصلی در تولید آلاینده‌های زیست‌محیطی و تخریب هدفمند و عمدی و آگاهانه‌ی محیط‌زیست، را دارند به‌طور مستقیم و غیرمستقیم تحت انقیاد حاکمیت‌ها هستند.
بنابراین نمی‌توان امکانات این دو گروه را نادیده گرفت و در یک شعار کلی‌گرایانه و شدیداً تقلیل‌گرا بار را بر دوش مردم انداخت. مردمی که تنها سهمشان از تخریب همان زباله‌هایشان است که آن‌هم مقدار بسیار ناچیزی را تشکیل می‌دهد که اساساً با میزان تولید زباله‌ی طبقه‌ی حاکم اصلاً قابل‌مقایسه نیست. کافی است میزان تولید زباله‌ی یکی از رستوران‌های لوکسی که جایگاه مهمانی‌ها و وقت‌گذرانی‌های همان طبقه‌ی حاکم است را با میزان تولید زباله‌ی درصد بالایی از مردم که حتی خواب تولید زباله در چنان رستورانی را هم نمی‌بینند مقایسه کنیم.
۲- رویکرد سازمان‌ها و گروه‌های بی‌طرف مدافع محیط‌زیست
غالب گروه‌های مدافع محیط‌زیست رویکردی عرفانی به مسئله‌ی تخریب محیط‌زیست و اثرات ناشی از آن دارند. در این رویکرد اساساً هیچ نگاه سیاسی‌ای به مسئله وجود ندارد و تنها نگاهی عرفانی و زیباشناختی حاضر است که اساساً از بنیاد قائل به این است که بشر نباید دخالتی در محیط‌زیست داشته باشد و بهترین کار این است که به دوران زندگی پدرانمان پیش از تمدن بازگردیم و در غارها و در دامان طبیعت زندگی کنیم تا شاید مادر طبیعت دوباره به ما روی خوش نشان دهد و ما را در دامان پرمهر خود بپذیرد. این پاسخ تنها پاسخی است که از سوی این گروه‌های بی‌طرف به مسئله‌ی تخریب محیط‌زیست داده می‌شود و تنها راه‌حلی است که در مقابل آن مسئله ارائه می‌دهند. بحث از چرایی چنین رویکردی و اینکه منشأ ایدئولوژیک این نگاه اخته به چنان مسئله‌ی مهمی چیست در این متن نمی‌گنجد و تلاشی دیگر می‌طلبد. اما آنچه عیان است این است که هرگونه رویکرد بی‌طرفانه و سیاست زده به مسئله‌ی محیط‌زیست نه‌تنها راه به هیچ پاسخ یا راه‌حل صحیح و عملی‌ای نمی‌برد بلکه اساساً با پاک کردن صورت‌مسئله و نادیده گرفتن عوامل اصلی درگیر و دخیل در آن عملاً هیچ کمکی نیز به حل مسئله نکرده و حتی باعث تشدید آن و تخریب هرچه بیشتر می‌شود. تنها عملی که چنان رویکردی به آن ختم می‌شود همان شوهای دراماتیک و مستندهای ترحم برانگیز نسبت به طبیعت و حیوانات هستند که درنهایت تنها برای لحظه‌ای وجدان آن عزیزان را صیقل می‌دهند تا دست خود را تمیز فرض کنند و در خلسه‌ای عرفانی برای طبیعت و حیوانات غمگین شوند و با این غم برای همان شوها و مستندهای مجازی و واقعی خوراک و محتوا تولید کنند.
مشکل اساسی این رویکرد همان نادیده گرفتن و سرپوش گذاشتن بر چیستی و چرایی تخریب محیط‌زیست است و پنهان کردن عوامل اصلی این تخریب. اگر کمی به این سازمان‌ها و عوامل و اعضایشان دقت کنیم متوجه می‌شویم که این افراد غالباً جزء کدام‌یک از همان دو گروه هستند، طبقه‌ی حاکم یا مردم؟ غالب اعضا و مدیران چنین سازمان‌ها و گروه‌هایی را یا سلبریتی‌ها تشکیل می‌دهند و یا اعضای مستقیم و غیرمستقیم همان طبقه‌ی حاکم و بنابراین طبیعی است که چنان اعضایی که خود نقش اساسی را در تخریب و نابودی محیط‌زیست بر عهده دارند نخواهند نوک پیکان به سمت خودشان بازگردد و مشخص شود که عامل اصلی چنان فاجعه‌ای خودشان و حاکمیتی است که تشکیل یافته از آنان و سیاست‌مداران و سرمایه‌داران موردعلاقه‌شان است. این سازمان‌ها و گروه‌ها با استفاده از دستگاه‌های پروپاگاندای حکومتی، رسانه‌های ارتباط‌جمعی و همان سلبریتی‌هایی که از شهرت و اعتبار بالایی در میان مردم برخوردارند سعی در جذب اعضای هر چه بیشتر از همین گروه را دارند. هرچه تعداد اعضای این گروه‌ها از میان مردم بیشتر باشد میزان مقبولیت آنان نیز بالاتر می‌رود و راحت‌تر می‌توانند همان رویکرد عرفانی و مخرب را به خورد عامه‌ی مردم بدهند و عاملان اصلی را پنهان کنند و خود را از نقش مخرب و اصلی‌شان مبرا کنند.
به همین دلیل است که باوجوداینکه چندین سال و دهه‌ها از به وجود آمدن و پیدایش چنان گروه‌های محیط‌زیستی‌ای می‌گذرد هنوز هم اوضاع نه‌تنها بهتر نشده بلکه روزبه‌روز میزان تخریب محیط‌زیست افزایش یافته و اکنون در مرز فاجعه قرار گرفته است. همین چند سال پیش بود که اجلاس محیط‌زیستی پاریس نه‌تنها بی‌نتیجه ماند بلکه توسط حاکمیت‌هایی طرد و مسخره شد که خود بزرگ‌ترین سهم را در تخریب محیط‌زیست بر عهده دارند و هنوز هم همان حاکمیت‌ها و طرفدارانشان به ریش تمامی آن‌هایی که دغدغه‌ی حقیقی محیط‌زیست را داشتند و دارند می‌خندند و کماکان به تخریب و نابودی محیط‌زیست ادامه می‌دهند و بودجه‌ی هر چه بیشتری برای همان سازمان‌های بی‌طرف و عرفان گرا اختصاص می‌دهند تا در شوها و مستندهای خود برای مادر طبیعت ناله سر دهند و با سلفی‌ها و ویدیوهای خود همراه با حیوانات و در دل جنگل‌ها، که در عین حال مشغول تخریبشان نیز هستند، در کنار بومیان زیبا! و ازهمه‌جابی‌خبر بر وجدان خود صیقل بکشند و خود را طرفدار و دغدغه‌مند مام طبیعت نشان دهند. همین چند ماه پیش آستانه‌ی آب شدن یخچال‌های طبیعی در قطب شمال به مرز فاجعه رسید و زمین در همین لحظه‌ای که سپری می‌کنیم یکی از گرم‌ترین دوره‌های حیاتی‌اش را می‌گذراند. پدیده‌ی گرمایش زمین دیگر سال‌هاست که به سر تیتر خبرها بدل شده و بخشی از خوراک محتوایی اصلی همان شوها و مستندها را تشکیل می‌دهد. و اکنون اینجاییم، گیر افتاده در چنگال یک همه‌گیری ویروسی عمده و هولناک که هرروز و هر ساعت در حال گرفتن جان آدم‌هاست؛ اما کدامین آدم‌ها و چه کسی قرار است بمیرد تا مام زمین خوشحال شود و طبیعت برای خود موازنه ایجاد کند؟ به چه قیمتی چنین موازنه‌ای قرار است برقرار شود و کدامین گروه قرار است هزینه‌ی چنین موازنه‌ای را با جان و مال خود بپردازد؟

۳- چه کسانی قرار است بمیرند یا باید بمیرند؟
در مقابله با یک بیماری ویروسی فاکتورهای بسیاری وجود دارند که بر میزان شانس افراد در رویارویی با آن ویروس و امکان بازیابی سلامت یا مرگ تأثیرگذارند. یکی از فاکتورهای اساسی سیستم ایمنی خود بدن فرد است که نقش اصلی را در مبارزه با ویروس بر عهده دارد و هر چه این سیستم قوی‌تر باشد شانس فرد برای شکست بیماری و زنده ماندن بیشتر است. اینکه دقیقاً چه عوامل یا مواد مغذی‌ای در تقویت سیستم ایمنی بدن مؤثرند از تخصص من بیرون است؛ اما فکر می‌کنم که دیگر همه‌ی ما می‌دانیم که تغذیه‌ی سالم و مقوی و دسترسی بدن به انواع ویتامین‌ها و مخصوصاً خانواده‌ی ویتامین «دی» یکی از عوامل مهم در تقویت آن سیستم است. عامل بعدی بسیار مؤثر در شانس زنده ماندن افراد در برابر بیماری‌ها و ویروس‌ها میزان دسترسی افراد به شبکه‌ی سلامت و درمان و امکانات درمانی و پزشکی است. دسترسی به پزشک، بیمارستان و داروی مناسب نقش اساسی را در زنده ماندن فرد و بازیابی سلامت وی ایفا می‌کند و شاید بعضاً از فاکتور نخست هم مهم‌تر باشد چون در رویارویی با بیماری‌های خاص و یا بیماری‌های ناشناخته و تازه‌ای چون Covid-19 خود سیستم ایمنی بدن، هرچقدر هم که قوی باشد، به‌تنهایی کارایی مناسب و لازم را نخواهد داشت.
با دقتی حتی سطحی می‌توانیم نقش سرمایه‌ی مادی و طبقه را در میزان دسترسی به هریک از این دو فاکتور به‌صورت عیان ببینیم. غالب افرادی که با تعریف این گفتار در گروه مردم قرار می‌گیرند به دلیل فقر مادی اساساً امکان تغذیه‌ی مناسب را ندارند و عموماً از سلامت بدنی اندک و یا ناچیزی برخوردارند که فاقد توانایی لازم برای مقابله با بیماری‌ها و ویروس‌های شناخته و ناشناخته است و همین ضعیف بودن سیستم ایمنی بدن آنان را به گوشتی قربانی بدل می‌کند که حتی توسط ساده‌ترین بیماری‌ها نیز ممکن است جانشان را از دست بدهند چه برسد به بیماری‌های خاص و یا بیماری‌ای ناشناخته مانند Covid-19. بدیهی است این گروه که توان برخورداری از فاکتور نخستین را ندارند اساساً توان بهره‌گیری از فاکتور دوم را نیز نداشته باشند، آن‌هم در نظام سلامت و پزشکی امروز که مانند سایر سازمان‌های مرتبط با نیازهای پایه‌ای بشری و حقوق پایه‌ای آدم‌ها تنها توسط فرمول «سود بیشتر به هر قیمتی» اداره می‌شود و در آن جان و حقوق انسان‌ها با توان مالی‌شان برای پرداخت پول در برابر خدمات پزشکی سنجیده می‌شود و نه حق برابر تمامی آحاد بشر در دسترسی به سلامت و خدمات پزشکی.
آنچه آشکار است این است که قربانیان اصلی همه‌گیری‌های جهانی چه کسانی خواهند بود و چه گروهی باید بیشترین هزینه را بدهد تا طرفداران بی‌طرف محیط‌زیست از انتقام کذایی طبیعت خوشحال شوند و فکر کنند که زمین در حال پاک‌سازی خود است و زیبایی‌هایش را دارد ترمیم می‌کند. آری در یک همه‌گیری ویروسی از آن نوعی که امروز شاهد آن هستیم همه‌ی افراد در معرض خطر هستند؛ اما هیچ‌وقت نمی‌توان میزان این خطر را برای طبقه‌ی حاکم و مردم برابر دانست. در همین احوال نگاهی به آمار مرگ‌ومیر Covid-19 بیندازید: آیا حقیقتاً آمار بسیار نازل مرگ‌ومیر در میان طبقه‌ی حاکم با تل اجسادی که هرروز از مردم ساخته می‌شود برابری می‌کند؟ آیا شخصی مانند فلان سیاستمدار معروف، فلان بازیکن فوتبال که خود و خانواده‌اش را به جزیره‌ی شخصی و چند میلیارد دلاری‌اش منتقل کرده است، فلان بازیگر معروف و یا فلان سرمایه‌دار به همان میزان در برابر این ویروس و همه‌گیری آسیب‌پذیر است که فلان کارگر، یا فلان دست‌فروش، یا فلان کارمند خدماتی که اگر یک روز خدماتش را به همان طبقه‌ی حاکم ارائه ندهد نان شبش را نیز ندارد؟ آیا هردوی این‌ها به یک‌گونه می‌میرند؟ آیا هر دو شانسشان در برابر مرگ در اثر این بیماری برابر است؟ یادمان نرود که آن سیاستمدار، آن بازیکن ورزشی، آن بازیگر و یا آن سرمایه‌دار حتی در صورت ابتلا به Covid-19 از بهترین گروه‌های پزشکی و بهترین امکانات دارویی برخوردار خواهد بود؛ اما آن گروه دیگر چه؟ آن گروهی که حتی در بهترین روزهایش نیز خواب چنان امکاناتی را نمی‌تواند ببیند چه؟ می‌بینیم که هیچ‌گاه نمی‌توان با چنان نگاه تقلیل‌گرایانه‌ای این همه‌گیری را بدل به شعاری برای نجات محیط‌زیست کرد و همه‌ی آدمیان را تحت عنوان گونه‌ی انسان یک‌کاسه کرد و مدعی شد که همه در برابر این ویروس برابرند. بله می‌توان به تلاش‌های دولت‌ها برای جلوگیری از گسترش هرچه بیشتر همه‌گیری، به بیمارستان‌های عمومی رایگان، به سامانه‌های رایگان تشخیص و درمان در برخی کشورها برای تمامی بیماران فارغ از طبقه‌ی اجتماعی آن‌ها، اشاره کرد و گفت که نه می‌بینید که همه برابرند و طبقه‌ی حاکم به یاری مردم آمده است؛ اما این نگاه ساده‌انگارانه به میزان بسیار زیادی سادگی و حماقت تحلیلی و یا هم‌کاسه بودن با طبقه‌ی حاکم نیاز دارد تا بتوان از فاکتورهای اساسی چشم پوشید و چشمان خود را به شوی دوخت که مدعای برابری دارد؛ اما قطعاً نه برای همه‌ی مردم جهان و نه به دلیل خیرخواهی و یا ارزش قائل‌شدن برای فرودستان و رانده‌شدگان اجتماعی. نادیده گرفتن این مهم که بخش عظیمی از بار تخریبی بالای وضعیت کنونی و میزان مرگ‌ومیر بالا و فاجعه‌ی انسانی‌ای که در اثر این همه‌گیری در حال رخ‌دادن است در اثر همان سیاست‌های سودمحور طبقه‌ی حاکم است، تنها یا از سادگی و حماقت برمی‌آید یا از فاشیسم عیان طبقه‌ی حاکم.
آیا خواست من مرگ برابر برای همه‌ است و از این ناراحت هستم که چرا طبقه‌ی حاکم نیز چون مردم و به همان میزان نمی‌میرند؟! آیا من وقتی بیرون بروم اولین درختی را که می‌بینم آتش می‌زنم یا در پایش سم می‌ریزم که خشک شود؟! آیا در برخورد با حیوانات در اولین فرصت آنان را به سیخ می‌کشم و یا هدف تیر و سنگشان قرار می‌دهم و از دیدن رنج حیوانات شاد می‌شوم؟! آیا از نابودی و تخریب محیط‌زیست و بحران جهانی گرمایش زمین خوشحال می‌شوم؟! می‌دانم که ممکن است این رویکرد، فارغ از تمام استدلال‌ها و توضیحاتی که در این گفتار ارائه کردم، علیه من استفاده شود و از سوی همان طرفداران بی‌طرف و عاشقان عارف‌مسلک محیط‌زیست به چنان افکار و دیدگاه‌هایی متهم شوم؛ اما درست است که من شما را شارلاتان و در بهترین حالت یک‌مشت عارف ساده‌دل می‌دانم؛ اما قطعاً شما را تا این حد کودن نمی‌دانم که از سخنان من به چنان گزاره‌های احمقانه‌ای برسید! شما با ویروس خواندن مردم برای طبیعت، و فریاد هلهله و شادی برای کشتاری که در حال وقوع است تنها سعی در پنهان کردن یک چیز دارید، اینکه ویروس واقعی کیست و چرا باید قربانی بگیرد تا شما خوشحال باشید و از کنار شومینه‌هایتان در دوران طلایی قرنطینه از تصاویر آب‌های زیبا و تمیز ونیز، آسمان پاک تهران، توکیو، پکن، پاریس، نیویورک و غیره لذت ببرید و از حساب‌های توییتر، فیس‌بوک و اینستاگرام خود مردم را ویروس خطاب کنید و عربده‌کشان از مردم بخواهید که در خانه بمانند و در تنهایی خود از فقر و گرسنگی و بیماری بمیرند که مبادا تل اجسادشان منظره‌ی طبیعت زیبایتان را زشت گرداند! Covid-19 همچون تمامی بیماری‌های تاریخ برای آن‌ها و شما برابری به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد؛ مردم در همین ساعت دسته‌دسته قربانی می‌شوند، اشکال ندارد عزیزان، شما فعلاً از تصاویر زیبایتان لذت ببرید.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)