استفاده ترکیه از مسأله پناهجویان و فشار به دولتهای اروپایی، محدود کردن مسافرت هوایی ترانس آتلانتیک، ناتوانی کشورهای اروپایی در حل و فصل مشکلات درونی خود از جمله بحران کریمه و رفتار روسیه و همچنین ناکارآمدی این کشورها در مواجهه با بحران ناشی از بیماری کرونا بار دیگر موضوع مهمی را در صحنه روابط بین‌الملل پیش روی ما می‌گشاید: آیا دموکراسی اروپایی مدل مناسبی برای سیاست‌ورزی دز جهان معاصر است؟ خوب من قبلاً در نوشته دیگری به این موضوع پرداختم، اما اینجا علاقمندم به نکته مرتبطی اشاره می‌کنم.

چه المانها یا عناصری در دموکراسی اروپایی وجود دارد که ممکن است آن را برای حل و فصل بحرانهای امروز ناکارآمد کند؟ به باور من اخلاق. ماهیت دموکراسی اروپایی به گمانم از دو نیروی همزاد (و نه الزاماً همسان) نشأت می‌گیرد: روشنگری، و نظام اخلاق مسیحی. مشکلاتی که دموکراسی اروپایی و به تبع آن رویکرد اروپا در مواجهه با مسایل جهانی اتخاذ می‌کند تحت تأثیر این دو بنیاد قرار دارد و در نتیجه علاوه بر پارادوکسهای درونی اخلاق که خود را داخل نظام سیاسی جای می‌دهد، تعارض گاه گاه (هنوز اطمینان ندارم این تعارض تصادفی نباشد) بین ایده‌های روشنگری و نظام اخلاق مسیحی نیز مزید بر علت می‌شود تا نظامهای اروپایی کند، تنبل، تقدیرگرا و ناکارآمد باشند. از این زاویه سخنان مدتی پیش جناب سارکوزی معنی خود را بازمی‌یابد: آیا نظامهای دموکراتیک بهترین شیوه مدیریت در جهان کنونی است؟ من سؤال دیگری را اضافه می‌کنم: آیا لازم نبود بعد از فروپاشی بلوک شرق، بازبینی عمیقی در بنیانهای تمدنی غرب به ویژه در باره دامنه نفوذ اخلاق در بنیانهای نظامهای سیاسی کشورهایی که لیبرال-دموکرات خوانده می‌شوند، توسط اندیشمندان سیاسی صورت گیرد؟ ممکن است فروپاشی بلوک شرق پیروزی لیبرالیسم بوده باشد، اما هر ورزشکاری می‌داند خوابیدن در باد پیروزی در یک مسابقه، سرانجام خوشی نخواهد داشت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)