“بر اثر روزنامهنویسی و تماسی که در مدت چند دهه با مصادر امور و اداره کنندگان مملکت حاصل کردم به این نتیجه رسیدیم در ایران تمام طبقات و تمام افراد بدون استثنا _ این که عرض می کنم بدون استثنا مبالغه نیست _همه طرفدار ظلم هستند، اختلاف بر سر این است که ظالم کی باشد. چیزی که هیچ وقت مورد توجه و مطرح نبوده، مصالح عمومی مملکت بود”
سیدضیا الدین طباطبایی-۱۳۴۲
رویایش این بود که دیکتاتور شود، یک “مقتدر مصلح” تا ایران را از شر شاهزادههای قاجار و پولدارهای فاسد نجات دهد، روزی که با کودتا به قدرت رسید دستور داد از بزرگ و کوچک «شاهزادگان مفتخور» قاجار و پولدارهای مملکت را حبس و حصر کنند از «سیاه حبشی تا سید قریشی ». عقبماندگی ایران را از چشم قاجارها میدید، افتخار ایران را میخواست ولی حفظ استقلال ایران را بدون کمک خارجی ممکن نمیدانست از اینرو حضور و دخالت خارجی در امور ایران را پذیرفته بود و معتقد بود تنها باید تلاش کنیم از یک توسری خور و “نوکر کسب تکلیف کن” بشویم یک طرف مشورت با آنها و این امر ممکن نیست جز با روی کار آمدن یک سیاستمدار مقتدر.
وقتی صدر از او می پرسد: چرا طرفدار انگلیسها هستید؟ با صراحت میگوید: از ترس است. «تاریخ سیصد ساله اخیر نشان داده انسان در دوستی با انگلستان ضرر می کند، اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود» این نگاه به خارجی در او محصول تجربه سالهای فقر و بیپولی ایران در دوران جنگ جهانی اول بود، دورهای که قزاق و نظمیه همه جیره خور سفارتخانهای بودند.
سیاست را با حرفه روزنامه نگاری آغاز کرد و مقالات برایش حکم شمشیری را داشتند که با آن «بر صورت مخالفان» میکوبید. در دومین مجلس شورای ملی پس از فتح تهران، هنگامی که پدرش نیز نماینده مجلس بود، در روزنامه “رعد” اساس مردمی بودن مجلسی را که با ۱۰۰ هزار رای برپاشده زیر سوال برد، مقالات تندش از تحمل فاتحین تهران خارج بود، به دستور یپرم خان ارمنی روزنامهاش توقیف شد. روزنامه را حربه و ابزار آدمی میدانست که به قدرت نرسیده و صاحب قدرت به روزنامه احتیاج ندارد، در دومین دستور پس از آنکه به قدرت رسید کلیه روزنامهها را توقیف کرد، حتی روزنامه خودش را، میگفت: همه روزنامه ها دم از آزادی میزنند ولی در دلشان از محمدعلی میرزا مستبدتر هستند.
۱۸ سالش بود که در پی واقعه به توپ بستن مجلس طعم شیرین حمایت خارجی را چشید، به سفارت بلژیک پناه برد و علی رغم فشار وزارت خارجه ایران برای تحویل و محاکمه اش، با حمایت شارژدافر(کاردار) سفارت بلژیک در امان ماند و بعدها نیز ارتباط خود با سفارتهای خارجی را گسترش داد، قلم تندش که با آن میتوانست هر سیاست مداری را برنجاند دلیل خوبی بود تا هر سفارت خانهای بخواهد برای تامین منافعش در ایران به جلب نظر او نیز بکوشد.
چندین بار به فرنگ سفر کرد، در لحظه وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه در پتروگراد کانون انقلاب حضور داشت و آن چنان تحت تاثیر خطابههای انقلابیون روس قرار گرفته بود که کودتای خودش را نیز الگوبرداری شده از کودتا بلشویکها در انقلاب روسیه میدانستد اما کودتای بدون خونریزی، چرا که معتقد بود خونریزی با فرهنگ ایرانی سازگار نیست، میگفت: فردای کودتا اجازه ندادم خون هیچکس ریخته شود چرا که اگر در تهران کسی را به دار میاویختم در شهرهای دیگر هر ژاندارمی به خود اجازه میداد دست به قتل و غارت بزند “اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ بر آورند غلامان او درخت از بیخ”
کتاب سید ضیا که مجموعهای است از مصاحبههای صدرالدین الهی با سیدضیا الدین طباطبایی یزدی، در سالهای آخر عمرش در دهه چهل شمسی، گرچه به درستی تصویری جامعی از سیر وقایع و اتفاقات کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به خواننده عرضه نمیکند ولی مطالب ارزشمندی دارد برای آشنا شدن با شخصیت و نوع نگاه یکی از سیاستمداران کمتر شناخته شده و صاحب نفوذ ایرانی. سیدضیا که بخاطر ارتباطهای وسیعش با انگلیسیها، یکی از مشهورترین شخصیتهای انگلوفیل در سیاست ایران است ۱۳ سال آخر عمرش را تنها به کشاورزی پرداخت و به گفته خودش سیاست، این “زن لوند” را طلاق داد گرچه مشکل میتوانست دست از سرش بردارد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.