در میانِ تمامِ مفهوم هایِ اجتماعی و سیاسی، واژهی “مردم” کم خطرترین مفهوم برای سخن رانیها، نقشهها، بازیها وعَهد هایِ بی فرجامِ سیاسی است. چون خَطابِ این واژه، به هیچ دستهی روشنی از انسان هایِ یک جامعه نیست و یک رهبر یا مدیر سیاسی به آسانی و به دلخواه میتواند کسانی را از “مردم” بشِمُرد یا کسانِ دیگری مثلن مخالفینِ خود را از “مردم” نداند. به همین دلیل رودرروییِ با “مردمِ” مشخّصِ روستا یا شهری کوچک برایِ نمایندهی آنها بسیار دشوارتر است تا برخورد و بیانِ یک رییس جمهور با تودهای گنگ از “مردم” یک کشور که به سختی یکپارچه میشوند و سخت همصدا میشوند.
وَ هر فرد یا گروهِ سیاسی، بنابر نیازهایِ دوره ایِ برنامهها، منافع و شرایطِ قدرت و سرمایهاش، هرجا که برایِ از “مردم” یاد میکند و در بسیاری از سخنرانی هایِ سیاسی، هنگامی که از “مردم” سخن به میان میآید، منظورِ آن سخنرانِ سیاسی از “مردم” اعضایِ گروهِ سیاسیِ او، وابسته گان، هواداران و همچنین آن دسته از افرادی که در برابرِ آن شرایط سکوت کردهاند، است. تا جایی که و قتی رهبرِ یک رژیمِ دیکتاتوری از “مردم” و “خواستِ مردم” سخن به میان میآورد، منظورِ او دقیقن وجود و خواستِ “شخصِ خود و خانوادهی او” است و به همین ترتیب همواره بیشترِ انسان هایِ کشور یعنی همان “مردم” را با وحشت بیگانه هایی میبیند که اگر اراده کنند او، خانوادهی او و خدمتکارانش را از میان بر میدارند. و به این سبب که “مردم” یعنی همهی انسان هایی که در یک جامعه بیرون از قدرتِ سیاسی هستند، جز در زمانها و رویدادهایِ استثنایی جلوهی آشکاری ندارند، مردمِ هیچ سرزمینی نمایندهی روشنی بیرون از چارچوب هایِ سیاسیای که آنها را با بخش بندی هایِ گوناگونِ اداری-اجتماعی رسم و حکومتِ هر جامعه از هم دور کردهاند، ندارند و از “مردم” گفتن، اشاره به “مردم”، نمایندگیِ “مردم”، در هر تنگنایی آویختن از “مردم” و مصادرهی در ساعتِ
معنایِ “مردم” به مطلوبِ سیاسی، آسان ترین ترفندِ رهبران و مدیرانِ سیاسی است. وَ از آنجا که گفتار حقیقیِ کم و بیش، همیشه در سکوتِ مردم، و صدایِ ارادهی “مردم” همواره در غربت است. یعنی کلّیتی که هیچ جزئی از جامعه آشکارا توانِ نمایندگیِ آزادِ “مردم” و پدیدار کردن خواست و اجرایِ آن را ندارد، از ظالمانه ترین دیکتاتوریها تا آزادترین حکومت هایِ دنیا، همهی روش هایِ حکومت بر مردمِ سرزمین هایِ گوناگونِ جهان، با درجه هایِ متفاوتی از دروغ و واقعیّت، بر مصادره هایِ برابری خواهی، آزادی و رفاه و پیشرفتِ مردمِ هر جامعه استوار شده است.
و اگرچه حکومت هایِ دموکراتیکِ دنیا با فسادِ بسیار کمتر از حکومت هایِ مستبد، با درجاتِ بالاتری از عدالتِ اجتماعی و دادپروری و آزادی هایِ بیشتر، برایِ رفعِ نیازهایِ جامعهی انسانی کوشیدهاند، در هیچ جایِ دنیا پایه هایِ عدالت و برابریِ همهی انسان هایِ یک جامعه، به درستی اجرا نشده است چون هر ساختارِ سیاسی و هر نظامِ برآمده از یک قدرتِ سیاسی، بازتابِ سرمایه، منافع و قدرت جویی هایِ گروهی از افراد است که چارچوب هایِ آزادی، اختیار و حدودِ معناییِ “مردم” را در هرجایِ دنیا، بر اساسِ آن زمینهها و انگیزهها تعیین میکنند، بر اساسِ آنها حرکت میکنند و هرچیزِ دیگری هم در گفتارها و زد و بندهایِ سیاسی بیان کنند، به نسبت قدرت و هوشمندیِشان، با دقّت آن هدف هایِ شخصی و گروهیِ سیاسی زا را دنبال میکنند. چون اساسن وجودِ هر فرد یا گروهِ سیاسی به آن هدف هایِ سازمانی، دستهای و نا-مردمی بسته است که خواهانِ پیرویِ مردم یعنی اکثریتِ ساکتِ جامعه از آن هدفها و برنامههایش است.
وَ به این ترتیب چون استفاده از عنوانِ مردم در جامعهی انسانی آنچنان بازخوردِ ناروشنی دارد که ممکن است هیچ بازتابی را برنیانگیزد یا آنچنان کم توان باز گردد که هیچ دردسری را برایِ هیچ سیاستمدار و مدیرِ ریز یا درشتی، باعث نشود، هر رهبر، هر مدیر، فَعّال یا سخنگویِ سیاسی، هر کس که دست
اندرکارِ یک برنامه، بیان، نقشه و حرکتِ سیاسی شده، میتواند با عنوانِ “مردم” و با انواعِ استفادهها از مفهومِ “مردم”، برایِ پیشبُردِ هدف هایِ سیاسیِ فردی یا گروهیِ نا-مردمی، برنامه ریزی کند، هر خرابیِ سیاسی یا بدعهدیِ یک حکومت یا گروهِ سیاسی را بپوشاند و به مشکلِ خاصی برنخورد. چون مفهومِ واقعیّتِ جاریِ “مردم”، کم و بیش در همه جایِ دنیا، آنچنان گـُنگ و بی حِفاظ است که از مردم گفتن خطرِ خاصّی برایِ هیچ سیاستمدار یا مدیرِ سازمانی را ایجاد نمیکند. در حالی که اگر در یک سخنرانی، بیانیه، بخشنامه یا قانونِ اداری-سیاسی از گروه هایِ مشخّصِ قومی، جنسی، اجتماعی و حتّا گروه هایِ شُغلی، سخن رود، هر کدام از آن گروهها، نمایندگان یا هوادارانِ واقعی و گاه پُر شوری دارند که در برابرِ آن برنامهها، حرفی خواهند داشت که بر پایهی میزانِ سرمایه یا قدرتِ اجتماعیِ آن دسته از آدمیان، برایِ آن قدرتِ سیاسی سبب سازِ هزینه خواهد شد.
وَ هر فرد یا هر سازمان و سامانی از قدرتِ سیاسیِ-سرمایه داری در هر جایِ دنیا برآمده از نیرو، سرمایه، و خواستِ اقلّیتی از مردمِ آنجا است که بسته به روشِ سیاسی و به نسبتِ پول، قدرت و سازماندهیِ بیشتر، میتوانند در چنین دنیایی با قدرتِ انتخابِ بیشتری، انتخابِ دیگر انسان هایِ یک جامعه را به نفعِ خود مصادره کنند و در همین حال در این هیاهو هایِ سیاسیی از نمایندگی و هواداریِ مردم بگوید.
وَ آنجا که مفهومِ “مردم” به “ملّت” تبدیل میشود ماجرایِ سیاسیِ این تیدیل دامنهای بسیار گسترده مییابد که بنابر روابطِ بین المللیِ سیاسی و نامگذاری هایِ تاریخی و امروزیِ جامعهی انسانی، “نامِ یک ملّت” سرآغازِ هر حضورِ فردی-مردمیِ آن در دنیا و روابطِ دنیا است. و بسته به هر میزانِ قدرتِ هر نظامِ سیاسی، بزرگترین ابزارهایِ مانورهایِ داخلی و خارجیِ یک حکومت از “ملّت” و “ملّیت” ساخته میشود که با آن جنگ میکنند، صلح میکنند و اواعِ بازی هایِ سیاسی را اجرا میکنند. و حکومتها همواره و با دقّتِ حدودِ کاربُردی “ملّت” را کنترل میکنند تا این معنا فراتر از مرزهایِ اقتدارِ سیاسیِ آنها نرود. چون هر رهبر یا دست اندرکارِ نظامِ سیاسی، کم و بیش درهمه جا،
میداند که شکل گرفتنِ ارادهی یک “مردم” حقیقی در هر کشوری، از تمامِ نیروهایِ آن کشور نیرومنمدتر است و حکومتِ هیچ کشوری در دنیا توانِ انحراف از آن را ندارد و چنین شرایطی اگر رُخ دهد، هر رژیم را آنچنان از سیاست ورزی عُریان میکند که نهایتِ درستی، راستی، و پاسخگوییِ همواره را که با گُفتمانِ کُنشِ سیاسی جمع ناپذیر است، برایِ هرچه میکند بایسته میدارد.
امّا تمامِ قدرتِ رسانهای و گفتمانیِ قدرت هایِ سیاسی و سرمایه داریِ دنیا که با ساز و کارِشان و خرابی هایِ اداریِ آنها که زندگی در زمین را در اینهمه بلایِ جنگ، بیماری، فقر، آلودگی، اینهمه سلاحِ اتمی و سریالیِ دیگر از گرفتاری هایِ روزمرّه در زمین که بر آمده از سیاست هایِ آنها است و زمین را در سراشیبیِ سقوط انداخته است، بر این توافقِ ناگفته، کُنش و سازماندهی استوار است که در میانِ اینهمه هیاهویِ رسانهای این قدرت هایِ سرمایه داری و سیاسی، هیچ معنایِ واقعی و روشن از “مردم” و “قدرتِ مردم” در اندیشهی اکثریتِ مطلقِ انسان هایِ زمین که دور از ازقدرت هایِ حاکم بر دنیا و تصمیمهایشان هستند، شکل نگیرد و هیچ ارادهای برایِ دگرگونیِ این جریانِ حاکم بر زمین در مین مردمِ دنیا، پدید نیاید. که با برانداختنِ مدیریتِ سیاسی در دنیا که افزون بر اینهمه خرابی و تنگنایی که برایِ موجوداتِ زمین و با به خطر انداختن زندگیِ چندمیلیارد نفر مردمِ اکثریّتِ به بار آورده به روشنیِ حیاتِ زمینی را در آستانهی نابودی قرار داده، با سازماندهیِ ادارهی غیرِ سیاسیِ همه جایِ دنیا که از بس بی افسونِ قدرت است شاید هیچ کدام از رهبران و مدیرانِ سیاسیِ اکنونیِ دنیا، حاضر به خدمت در آن شرایط شوند، دنیایی از سلامت، عدالت، رفاه، شادمانی، آزادی و آگاهی را برایِ مردمِ حقیقیِ دنیا بسازد. دگرگون کردنِ همین زمینی که بیشترِ مردمِ دنیا در خرابی هایِ آن نقشی ندارند و اینگونه به نظر میرسد که در اینهمه سر و صدایِ سیاسی و زرق و برقِ سرمایه داری، تنها با خطری چشمگیر، به بینشِ خطر و اندیشیدن به آنچه برایشان بهتر است میرسند، فقط با اتّحادی مردمیِ جهانی فراتر از کشورها و حکومتها و
جذیره هایِ انسانی، با اتّحادی غیر سیاسی در همه جایِ زمین، سیاست را در دنیا بر اندازند و دنیا را با عقلِ سالمِ انسانی دگرگون کنند. که در کنارِ همهی اینها، نویدی بسیار امیدبخش از زمان، در تمامِ مسیرِ پیشرفتِ تاریخِ بشر آشکار است که انسان هرچه با زمان، پیش آمده پنداشتِ او از مردم گسترده تر و ارزشمندتر شده و امروزه از دیکتاتوریها گرفته تا حقیقی ترین دموکراسیها یا مدّعیانِ دموکراسی مجبورند از همان مردمی را که از آغاز تا امروز بیرون از قدرت هایِ سیاسیِ حاکم بر دنیا بودهاند، دستِ کم در ظاهر، به اراده و ارزشِ مردم گردن نهند. وَ به همین ترتیب زمان ادامه دارد، و “بیشترِ انسان هایِ دنیا یعنی همان مردمِ دنیا” که امروز بیرون از قدرت هایِ سیاسی و سرمایه داری هستند، وارثِ زمینِ آینده که ناگزیر با بهبودِ پس تمامِ این خرابی هایِ مرگبار در زمین همراه خواهد بود، هستند و تمامِ این جنگها، آلودگیها و آشوب هایِ نادانیِ سیاسی و ستم هایِ هر دیکتاتوری، به سمتِ بیداری و سازمان یافتنِ اتّحادی بزرگ از مردمِ دنیا پیش میرود که به خواستِ مردمِ دنیا که همان بیشترِ انسانها هستند، دنیایی در صلح، عادلانه تر، کارآمدتر، درست تر و بسیار سالم تر، پُر از نیرویِ انفجاریِ آگاهی و پیشرفت و شادمانی بر زمین، پدیدار خواهد کرد و خواهد ساخت.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.