آن ظالم خونخوار،
آن زبون پست،
آن رذلِ بنشسته بر بالشِ معاصیِ خونرنگ
با داس برّان هولناک مرگ
میکَنَد، میکُشد، میبُرد گوش
زین مردمان آرزومند ژندهپوش؛
آنگاه دست تکبّر و بیداد بالا میبرد:
«دیدید، دیدید، دیدید، مر مرا !!!
مرا که در حریر خرّم اوج
به بالا میروم آرام و آرام
شما در پلاس روز اندوه
ذلیل و بسته و خاموش ماندید.
منم آنجا بر اوج بالا
بَرِ حسین بن علی، بالای بالا
منم آنجا، با زور و قدرت
منم آنجا، الله و اکبر !!! »
* * *
«گوشدار ای غاصب بیمهر، ای رهزن بیفکر
ای دجّال ما چونکه همی کین کشی از ما»
من اینجا خونین و بیجان
تو آنجا پیروز و خندان
من اینجا بر لب گور
تو آنجا بر لب خور
من اینجا تشنه لب، تیر خورده، محزون و سرکش
تو آنجا خون خورده، سیراب و پر وهم
من نالان و ناکام
من نومید بیکام
تو ای خیرهسر پر نام و پر جاه
تو ای افسونگر پر نازِ خونخوار
تو ای مسومگر افکار زیبا؛
منم آن آزادۀ غلتیده در خون
منم آنکس کز پی روز
بیایم کز پی این میغ اندوه
به زیرت میکشم با خفت و ننگ
در آن هنگام که با رنج کوبی حلقه بر گنج.
* * *
هم اکنون دو روزی خوش باش در بیتت
در آن «بیت» ستمکاران ملعون
در آن بیتی که اوباش همی بیخان و بیمان
به صورت نیکو حاکمانند
به سیرت بدتر از گرگ بیابان
بیایم روزی از اوج امید
خروشان و فروزان و سرافشان
به دستم برگ گل با داد و حقخواه
نه چون تو ریمن و پژمان و جبّار
نه چون تو قاسی و ساهی و بدکار
به لب حقجو و حقخواه آیم
به بانگ صَرخه و آزاده آیم.
به زیرت میکشم با خفت و ننگ
در آن هنگام که با رنج، کوبی حلقه بر گنج.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.