مسئله یا پرونده ایران، هر نامی که بر روی تلاش‌های دیپلماتیک برای تغییر رفتار ایران از طرف جامعه جهانی بگذاریم، اما یک نکته آشکار است: اروپا عملا در حل موضوع ایران شکست خورده است. کافی است به لحن مداوم تحقیر آمیز ظریف در قبال اروپایی ها توجه کنیم تا میزان استیصال این بلوک قدرت را در مواجهه با موضوع جمهوری اسلامی بفهمیم. شاید میزان تحقیر و تخفیفی که اروپایی ها از طرف ایران متحمل شدند، در تاریخ دیپلماسی این بلوک قدرت بی سابقه باشد.  اما شکست اروپا در مواجهه با موضوع ایران مبنای بنیادی تری نیز دارد. در واقع فن دیپلماسی اروپایی در مقابله با نظام اسلامی به خوبی کار نمی‌کند. ایران به خوبی به نقطه ضعف طرف اروپایی پی برده است: اجتناب از افزایش تنش منطقه ای به هر قیمت ممکن. به این ترتیب ایران با به کار بستن یک بازی دوگانه، یعنی پذیرفتن ترتیبات دیپلماتیک به عنوان یک کشور مسئول و همزمان، استفاده از اهرمهای ایجاد تنش نظامی محدود در منطقه و تهدید به عملیات تروریستی گسترده در داخل خاک کشورهای اروپایی، توانسته است ابزار دیپلماسی این کشورها را فشل کند. نمونه عربستان و داعش  در این باره آموزنده است. در جریان قتل قاشقچی، فشار دیپلماتیک غیرقابل تصوری روی عربستان برای بر عهده گرفتن مسئولیت این قتل وارد آمد و عربستان کاملا در حالت بدون دفاع قرار گرفت. جالب است توجه کنیم انجام چنین قتلهایی از طرف ایران که در مقیاس بسیار زیاد چه در داخل ایران و چه در خاک کشورهای اروپایی صورت می‌گیرد، بدون واکنش مناسب از طرف اروپا مواجه می‌شود. علت عدم واکنش نیز ساده است. ایران به اندازه کافی ابزارهایی دارد تا اروپایی ها را با تهدید تشدید تنشهای منطقه ای مجبور به عقب نشینی سازد، ابزاری که عربستان فاقد آن است. از طرف دیگر، اروپایی ها کم و بیش (با همه تنبلی دماغی، مالی و نظامی) توانستند وارد ائتلاف بین المللی شوند که داعش را در خاک سوریه و عراق مهار کرد. چنین امکانی به این علت فراهم شد که دولت خلافت اسلامی داعش فاقد دستگاه دیپلماسی مانند ایران بود که تظاهر به امکان پیش برد یک مذاکره و تفاهم را داشته باشد. در نتیجه ترکیب هوشمندانه ای از امکانات سپاه قدس و دیپلماسی وزارت خارجه، به ایران این امکان را داد که نه تنها ابزار دیپلماسی اروپایی را از حیز انتفاع خارج کند، بلکه آنها را با اعمال تحقیر و تخفیف عملا از امکان گزینش راه حلی برای مسئله ایران محروم نماید. اکنون ایران می‌تواند بدون اینکه به جایی پاسخگو باشد از خواندن جعبه سیاه و یا در اختیار گذاشتن اطلاعات در مورد سقوط هواپیما اجتناب کند، هیچ غرامتی به بازماندگان و خط هوایی اکراین نپردازد، بدون واهمه به آزمایش موشک بالستیک مبادرت ورزد، غنی سازی اورانیوم را تا جایی که دلخواه اوست افزایش دهد، و در قبال همه اینها اروپا نمی‌تواند واکنش نشان دهد، بلکه تحقیر زبانی از طرف مقامات و مسئولین ایرانی را نیز تحمل کند. شاید حق با نیچه بود که انحطاط فرهنگ اروپایی را به بهانه الفاظ دهن پرکنی مانند اخلاق و دموکراسی پیش بینی کرده بود. انحطاطی که منجر به حاکمیت افراد متوسطی شد که در حل و فصل هر مسئله مهمی عاجز هستند. به این ترتیب اروپایی ها عملا از صحنه تصمیم در مورد مسئله ایران خارج شدند. اما در این میان تحول جدیدی نیز ایجاد شد.

تحریم های بی سابقه امریکا و نوع تعامل دستگاه ترامپ با جمهوری اسلامی، باعث شد دو چهره نظام، یعنی سپاه قدسی که مظهر تمامیت خواهی جهانی انقلاب اسلامی است و دستگاه دیپلماسی که مظهر مسئولیت پذیری دولت مدرن است، بیش از پیش به هم نزدیک گردد. اکنون تا حدود زیادی بر همگان روشن شده است که سلیمانی و ظریف تنها دو چهره مکمل از بازی دوگانه‌ای از طرف جمهوری اسلامی است که نه تنها برای بسط نفوذ در منطقه، بلکه برای بی ثبات سازی در سطح جهانی استفاده می‌شود. فشار دولت امریکا بر جمهوری اسلامی سبب شده است تا تقسیم وظایف قبلی با اشکال مواجه شود و به ویژه بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی، تداخل وظایف بین این دو نیرو به وجود آید، آنچنان که اکنون ایران ناچار است فقط با یک چهره با دنیا مواجه شود. پیامد این موضوع ممکن است حل نهایی پرونده ایران باشد، بدون اینکه هیج تضمینی وجود داشته باشد که حل این پرونده فقط به شیوه دیپلماسی اروپایی صورت خواهد گرفت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)