پدر پدران – بیست‌و‌یک شعر برای پدرم / مجید نفیسی (۱۴)

دوشنبه, 14ام تیر, 1400

منبع این مطلب ایرون

نویسنده مطلب: مجید نفیسی
 

مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز می‌توانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

        این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
        فانوس خیال از او مثالی دانیم
        خورشید چراغ دان و عالم فانوس
        ما چون صُوَریم کاندرو گردانیم
                        عمر خیام

 

خیال من همه از چراغی بود
آویزان بر فراز پیشخوان دکان
که سایه‌ی بقال و مادر را
بر دیواری آن سوی خیابان می انداخت
در جمعه‌شبهای کودکی من.

ما در غار تاریک ماشین
منتظر مادر می‌نشستیم
که پدر به اشاره می‌گفت: “نگاه کن!
بقال پنیر را در ترازو می‌گذارد
اینک آن را توی کاغذ می‌پیچد
اینک پول را از مادرت می‌گیرد.”

من با شگفتی تماشا می‌کردم
و در دل می‌گفتم کاش مادر زود برنگردد
و پدر ماشین را روشن نکند
تا من بتوانم دمی بیشتر
به سایه‌بازی روی دیوار چشم بدوزم.

اکنون پدرم در سایه‌سار خوابیده
و مادرم که تنها زندگی می‌کند
هر جمعه‌عصر به دیدار او می‌رود
و من چونان افلاتون از خود می‌پرسم
آیا این همه حقیقت بود یا خیال؟

        هژده ژوئن دوهزار‌و‌ده    

اشعار

۱- شمشیر در حوضخانه، ۲- در تمسکال چال، ۳- گوش‌بند‌های سرخ، ۴- سه هدیه، ۵- فراموشی، ۶- آن سبیلِ هیتلری، ۷- باده‌ی باغبادران، ۸- شب، ۹- دیدار ماه، ۱۰- راز، ۱۱- گلسرخی برای پدرم،  ۱۲- مرغ جان پدر، ۱۳- به نام پدر، ۱۴- فانوس خیال،

 

The Father of Fathers
        Twenty-One Poems for My Father

Fourteen.

Magic Lantern 

By Majid Naficy

 

        This turning wheel in which we are perplexed
        I compare to a magic lantern:
        The sun: a lamp, the world: a lantern
        And we ourselves as rotating forms.
                Omar Khayyam

My phantom came from a lamp
Hanging over a shop counter.
It projected shadows of a grocer and my mother
On a wall across the street
In the Friday nights of my childhood.

In the dark cave of our car
We sat waiting for Mother.
Father would point and say: “Look!
The grocer is putting cheese on the scale
Now he is wrapping it in paper
Now he is taking money from your mother.”

I watched in amazement
Wishing Mother would not return soon
And Father would not start the car
So that I could gaze longer
At the shadow play on the wall.

Now my father sleeps in shadows
And my mother who lives alone
Goes to visit him every Friday evening
And I ask myself, like Plato:
Was this all real or a phantom?

        July 18, 2010

Poems

۱: Sword at the Ablution Pool, ۲:  In Temescal Canyon, ۳: Red earmuffs, ۴: Three Gifts, ۵:  Forgetfulness, ۶: That Hitler Moustache, ۷: Baghbaderan Wine, ۸: The Night, ۹: Visiting the Moon, ۱۰: Secret, ۱۱:  A Red Rose for My Father, ۱۲: The Soul Bird of Father, ۱۳: In the Name of Father, ۱۴: Magic Lantern, ۱۵: The Family Koran

 

        

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

مطلب را به بالاترین بفرستید

این مطلب خلاف آیین نامه تریبون است؟ آن را به ایمیل tribune@radiozamaneh.com گزارش کنید
Join

دسته‌بندی‌ها: تمام مطالب, فرهنگ

برچسب‌ها: |

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.