در ۶ ماه گذشته ایران شاهد بزرگترین و فراگیرترین خیزش مردمی پس از انقلاب ۵۷ بود که شکاف عمیق و پهناوری را در نظم مسلط ایجاد کرد و آن را به لبههای فروپاشی رساند. شدت این خیزش به حدی است که دیگر روابط و نیروها توان بازگشت به وضعیت پیشاخیزش شهریور ۱۴۰۱ را ندارند و میبایست آرایش کلیه عرصههای فردی و اجتماعی بازپیکربندی شود. در این وضعیت درایت و چابکی هر سمت از منازعه (حاکمیت و جامعه) میتواند تعیینکننده باشد. اگرچه خالی شدن خیابان از فضای اعتراض امکان بازسازی را به حاکمیت میدهد اما راهحل آن نهیب زدن به جامعه برای بازگشت به خیابان نیست، چرا که دیگر کسی برای حضور اعتراضی در خیابان در انتظار فرمان کسی نیست. مقاومتهای روزمره در عرصههای عمومی یکی از تاکتیکهای مهم و تأثیرگذار است که حاکمیت را همانند گربهای که در انتظار فرصتی برای چنگ زدن است به حالت تعلیق و آمادهباش درآورده. در اینجا پرسش این است که ابتکارات روزمره جامعه برای اعتراض آیا تمام توان جامعه را آزاد میکند؟ در این یادداشت تلاش دارم تا نشان دهم که توان جامعه بهحدی است که میتواند نظم مسلط را منسوخ و نظمی نوین را جایگزین کند مشروط به اینکه بدنه مترقی جامعه از مسئولیت انقلابی خود شانه خالی نکنند و خود را پشت مردم (بهخصوص زنان) در خیابان پنهان نکنند.
میتوان گفت به دو دلیل فروپاشی حاکمیت بسیار محتمل است؛ اول اینکه حاکمیت صلاح خود را درست تشخیص نمیدهد. به این معنا که عقبنشینی از مواضع را نه بهعنوان یک تاکتیک سیاسی بلکه بهعنوان یک شکست تلقی میکند. حاکمیتی که جامعه معترض را همتراز و حتی خطرناکتر از دشمنان خارجی میپندارد (چرا که برای دشمنان خارجی «نرمش قهرمانانه» به خرج میدهد اما برای جامعه خیر) امکان استفاده از تاکتیک عقبنشینی را از خود سلب میکند. درحالیکه عقبنشینی از مواضع در شرایط کنونی بهصلاحترین تصمیم هر حکومتی است چرا که این تاکتیک به حاکمیتها (که بهصورت بنیادی جداافتاده از حیات و پویایی جامعه هستند) فرصت واسازی میدهد تا بتوانند تغییرات جامعه را -که بنا به تحرکات اجتماعی نسلی، طبقاتی، جنسیتی و … غیرقابل کنترل است- در خود حل کنند. تنها از این طریق است که حاکمیتها میتوانند بقای خود را تضمین کنند.
از طرفی در ایران تحرکات اجتماعی نسلی و جنسیتی در دهههای اخیر بهشدت سرعت گرفت و حاکمیت هیچ فهمی از این تحرکات نداشت و گمان میکرد با سیاستهای دهه شصتی در قالب گشت ارشاد و امثالهم، کنترل جامعه را در دست دارد. اما خیزش شهریور ۱۴۰۱ که بهسرعت مرزهای سنی و جنسی را درنوردید و در لایههای مختلف جامعه فراگیر شد، به حاکمیت فهماند هیچ درک درستی از تغییراتی که در زیر پوست جامعه در جریان است ندارد، بنابراین به سراغ آشناترین منازعهها میرود و فعالان با سابقه در حوزه زنان، کودکان، کارگری و امثالهم را دستگیر و بازجویی میکند. چرا که مناقشات سیاسی-اجتماعی جدید را نمیشناسد اما کشمکش با این فعالان را بلد است؛ فعالانی که حقیقتا نقش مهمی در خیزش شهریور ۱۴۰۱ نداشتهاند (در نهایت در خیابان بهعنوان یکی از معترضان جضور داشتهاند). این مصداق بارز «گنه کرد در بلخ آهنگری/به شوشتر زدند گردن مسگری» است. خیزش شهریور ۱۴۰۱ بهطور بنیادین سازوکار کشمکش با بدنه معترض جامعه را زیر و رو کرده است و هنوز حاکمیت با سازوکار قبلی خود تلاش دارد تا آتش این اعتراضات را خاموش کند. برای حاکمیتی که حتی ابزار مناسبی برای سرکوب کمهزینه این خیزش ندارد، عاقلانهترین گزینه عقبنشینی است.
دومین و ریشهایترین دلیل، شکست حاکمیت در پیکربندی نظمی است که عنوان «جمهوری اسلامی» را به یدک میکشد. حاکمیت در این ۴ دهه نتوانست اقتصاد سیاسی «جمهوری اسلامی» را پیکربندی کند و برای بقای خود رفته رفته در حوزه سیاست به «حکومت اسلامی» نزدیک شد و در حوزه اقتصاد و توسعه نیز بسیار دهشتناکتر از هر حکومت نئولیبرالی جامعه را دو قطبی کرد. اینکه ناتوانی حاکمیت یا تناقض بنیادی همنشینی جمهوریت با اسلامیت منجر به این روند شد در اینجا موضوع بحث نیست. با تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی کلیت نظام بار مسئولیت خود را سنگینتر کرد چرا که مسئولیت برقراری برابری، عدالت و آزادی از جمهورِ منتخب مردم سلب شد و ولایت مطلقه فقیه این مسئولیت را پذیرفت. در حالیکه میتوانست همانند کشورهایی نظیر انگلیس یا اسپانیا بار سنگین این مأموریت ناممکن را (برای صلاح خود) به جمهور بسپارد و هنوز امیدهای جامعه را به صندوقهای رأی معطوف کند. علیایحال بسیار بدیهی بود که اقتصاد سیاسی حکومت اسلامی عدالت، برابری و آزادی را محقق نخواهد کرد چرا که در جهان پیچیده امروز، اقتصاد سیاسی حکومت اسلامی تنها در شکلی از تروریسم مدرن متبلور میشود همانند داعش.
میتوان گفت که جمهوریت برای حکومتها نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت بقاست. جامعه هوشیار ایران، به صلاح حاکمیت، تلاش کرد تا جمهوریت را زنده نگه دارد (با حضور خود در پای صندوقهای رأی حتی تا انتخابات سال ۹۵) اما حاکمیت تیشه به ریشه خود زد و جامعه را دیگر از انتخاب اصلاحطلب یا اصولگرا فراتر برد و تنها راه چاره را فروپاشی خود تعریف کرد.
بنابراین عزم هوشمندانه و درست جامعه برای فروپاشی نظام ناشی از درک صحیح عقل سلیم نسبت به نظام حاکم است. جامعه تمام توان خود را برای یکسره کردن فروپاشی به کار بست و بدون شک ضربه بزرگی را به این نظام وارد کرد تا جایی که نظام برای کنترل اوضاع مجبور به عقبنشینی در سیاستهای مداخلهجویانه و خرابکارانه خارجی خود شد و تلاش کرد تا بتواند قدرت خود را از طریق تقویت روابط خارجی بازیابد و سر فرصت به منازعات داخلی بپردازد. مواردی که در بالا ذکر شد فروپاشی را بسیار محتمل کرده است اما لزوما آن را محقق نخواهد کرد. تحقق تخریب نظم مسلط و برقراری نظمی جدید نیازمند مداخلات گسترده و متنوع نیروهای جامعه است. غیرمنصفانه و غیر استراتژیک است که بار مسئولیت انقلابی تنها به دوش مردم در خیابان وانهاده شود و نیروهای مترقی توان مداخله خود را عامدانه به حضور در خیابان محدود کنند. در حالیکه مجهز به موقعیتها و ابزارهایی هستند که میتوانند تأثیری بیش از یک بدن در خیابان داشته باشند. خیابان یکی از فضاهای منازعه و مقاومت است و شاید مهمترین آن، اما برای تحقق برقراری نظمی نوین طیف وسیعی از فضاهای نزاع باید سنگر به سنگر فتح شود.
اهمیت درگیر شدن لایههای متنوع جامعه در این خیزش به دلیل ضرورت فروپاشی هرچه سریعتر این نظام و برقراری نظمی جدید است. علاوه بر موضوع پایمال کردن شرافت انسانی و تحلیل بردن توان جامعه بهواسطه نابرابری و بیعدالتی فزاینده، حاکمیت مستقر در حال نابودی اکوسیستم سرزمین و به تاراجبردن منابع آن است. ظرفیتهای زیستمحیطی سرزمین در حال نابود شدن است و توان اکوسیستم آن دوشیده شده است. این حاکمیت هر روزی که بر سر کار باشد حجم عظیمی از توان اکوسیستم را صرقا برای منافع خود به هدر میدهد و در نتیجه منابع برای برقراری نظمی نوین محدودتر میشود تا جایی که سرزمین را به زمینی سوخته تبدیل کند. نظم جدید بدیل را نمیتوان بر زمین سوخته بنا کرد. گروههایی که به دلیل نگرانی از فردای فروپاشی معتقدند فرآیند این تخریبِ نظم مسلط و برقراری نظمی نوین باید با سرعت کمتری صورت گیرد تا جامعه خود را برای این تغییر آماده کند این موضوع را فراموش میکنند که تاریخ برای کسی تعلیق نمیشود. تاریخ با تمام نابرابریها و بیعدالتیهایش به جلو میرود و سرزمینها را نابود میکند. بنابراین به جای سناریوی کشیدن ترمز تغییر (که اساسا قابل کنترل نیست) این وضعیت نیازمند تبلور سناریو(ها)یی است که نهتنها آهنگ تغییر سریعتر شود بلکه بستر لازم را برای آمادگی جامعه بهمنطور برقراری نظم نوین سازگار با اکوسیستم طبیعی و اجتماعی سرزمین فراهم کند.
اگرچه در ماههای اخیر منشورها و بیانیههای مختلفی از داخل و خارج از کشور منتشر شد اما بدون شک بیشتر این بیانیهها و منشورها امکان پیشبرد وضعیت را ندارد حتی ائتلافهای شکلگرفته حول این منشورها ناپایدار و فاقد تنوع و تکثر بوده است. شاید مترقیترین این بیانیهها نامه جمعی از زنان زندانی درخصوص شرایط اقلیمی و محیطزیستی ایران بود که مختصات مشخصی از آینده را پیشِ روی جامعه قرار میداد. از طرفی شکل گرفتن گروههای متنوعی در شبکههای اجتماعی با هدف بسترسازی برای گفتگو در جامعه یا حمایت از افرادی که مستقیم و غیرمستقیم از شرایط اخیر متأثر شدهاند خود حاکی از فراهم بودن فضا برای سناریوسازی دوران گذار و آینده است. بدون شک تبلور این سناریوها و پیشبرد آنها تا تخریب نظم مسلط و برقراری نظمی نوین در توان یک طبقه یا صنف یا گروه سیاسی نیست. این مهم نیازمند ائتلاف نیروهای مترقی داخل و خارج است. منظور از نیروهای مترقی بدنهای از جامعه است که سالها در حوزههای متنوع نابرابری و بیعدالتی فعال بودهاند و آگاهانه از سیاستزدگی و ایدئولوژیزدگی (راست و چپ) فاصله گرفتهاند؛ تنوعی از گروههای فعال در حوزه کودکان، زنان، کارگری، شهری، اقلیتهای قومی و بهخصوص محیطزیستی. این گروهها نیز بخشی از بدنه جامعه هستند که در وضعیت امروز میبایست آرایشی جدید (ورای تشکلی تخصصی) بگیرند تا بتوانند همراه با نیروهای مبارز در خیابان مسیر تغییر را پیش ببرند. این ائتلاف میبایست دانش حاصل از تجربیات چند دهه خود را به کار بگیرد تا شعار «زن، زندگی، آزادی» را با کمک سایر اقشار جامعه انضمامیتر کنند و پابهپای مردم در خیابان مسیر تغییر را هموار کند.
اهمیت نیروهای مترقی خارجنشین در دسترسی ممکنتر به شبکهها و نهادهای مترقی جهانی و توان رسانهای آنهاست که عموماً نه در قالب گروهها که معدود افراد فعال سیاسی و دانشگاهی هستند. در خیزش شهریور ۱۴۰۱ نقش دیاسپورای ایرانی بسیار تأثیرگذار بوده است اما تصاحب این بخش از توان جامعه توسط گروههای افراطی با حیلههای وکالتی و امید بیش از اندازه به کشورهای اروپایی عملا آنها را به بنبست کشانید. از طرفی نیروهای مترقی خارجنشین با این استدلال که این جامعه داخل است که باید رهبری را در دست بگیرد اساسا مسئولیت خود را گردن نگرفت و خود را به یک تحلیلگر تقلیل داد. در صورتیکه این استدلال مسئولیتی را از آنها سلب نمیکند بلکه مسئولیت آنها را بهعنوان مفصلی برای پیوند داخل و خارج حیاتیتر میکند. نیروهای مترقی خارجنشین بخشی از توان این جامعه است که میبایست در وضعیت حساس کنونی آزاد شود.
پاشنه آشیل این ائتلاف عدم تداوم آن و تقابل بر سر خواستهای حداکثری است. بنابراین اهمیت داشتن توافقی حداقلی و تنظیم سازوکاری برای تداوم با آهنگی مستمر از اولویتهای این ائتلاف است. آنچه که میتواند لبههای تیز ائتلاف را صیقل دهد دخالت دادن سایر اقشار جامعه در فرآیند انضمامی کردن ایدهها و تدوین استراتژی فتح سنگر به سنگر مواضع است. بنابراین ایجاد سازوکاری برای گفتگوی مستمر با جامعه و تقویت درایت سیاسی در این ائتلاف بسیار اهمیت دارد. این موضوع میتواند حتی در ادبیات به کار رفته در متون تولیدی هم اهمیت داشته باشد.
آخر سخن اینکه جامعه توانهای بالقوه متنوعی دارد که در لحظه انقلابی شرایط آزادسازی تمام توان جامعه میبایست فراهم باشد. خیابان بهتنهایی ظرفیت لازم برای آزادسازی تمام توان جامعه را ندارد و جامعه علاوه بر خیابان میبایست فضاهای متنوع دیگری را برای آزادسازی توان خود تسخیر کند. نیروهای مترقی جامعه بخشی از توان جامعه محسوب میشوند که بهواسطه سالها فعالیت در یک حوزه مشخص انبوهی از دانش و تجربه را در خود انباشت کردهاند. در وضعیت انقلابی این دانش و تجربه میبایست آزاد شود و در خدمت خواست جامعه که همان تخریب نظم مسلط و برقراری نظمی نوین است قرار گیرد. این توان جامعه مأموریت انضمامی کردن شعارهای ایجابی جامعه را دارند که میتواند در هر حوزهای معنای مشخص خود را داشته باشد. این نیروهای مترقی که تاکنون پیوند سستی با یکدیگر داشتهاند، میبایست به یک جبهه سیاسی تبدیل شوند تا بتوانند در پیوند با نیروهای مترقی خارج از کشور و دوشادوش مبارزان در خیابان نهتنها به نظم مسلط ضربه وارد کنند بلکه ابتکار عمل سنگرهای فتحشده را به دست گیرند. در این صورت جامعه هراس و نگرانی از تخریب نظم موجود ندارد چرا که اطمینان دارد که توان لازم برای شکل دادن به یک بدیل آزادتر و برابرتر را در کنار خود دارد. با این استراتژی، سرعتبخشی به فروپاشی نه یک تهدید بلکه یک ضرورت تلقی میشود تا هر چه سریعتر منابع و ابزارهای لازم برای ساخت نظمی نوین از نابودی نجات یابند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.