بارگاس یوسا در کتاب «نامههایی به یک نویسندهی جوان» مینویسد: «بدون شک شما با تئوری معروف فاصله گذاری برتولت برشت آشنا هستید. او اعتقاد داشت برای این که در نگارش نمایشی حماسی و آموزشی به اهداف خود دست یابد، توسعه تکنیکی در نمایش – در شیوه اجرا، حرکت با گفتار بازیگران و نیز صحنه آرایی – لازم است که به تدریج توهم را از میان بردارد و به تماشاچی یادآوری نماید آنچه در صحمه نمایش میبیند زندگی واقعی نیست. بلکه تئاتر است. دروغ و نمایشی که در عین حال میباید نتایج و درسهایی را در ذهن او ترسیم سازد تا به حرکت و عمل وادارش کند…. و اما فریبایی یک رمان دقیقا هدفی متضاد را دنبال میکند: کوتاه کردن هر چه ممکن حد فاصل داستان از واقعیت و از میان برداشتن این مرز، هم چنین زنده و پویا ساختن این دروغ چون واقعیتی مانا، توهمی در نهایت اقتدار و نیز توصیفی قابل اعتماد از واقعیت.»
من عمیقا با بارگاس یوسا موافقم. به همین دلیل هم وقتی اول رمانی این جمله را میخوانم آنقدر توی ذوقم میخورد که لحظهای تردید میکنم که آیا واقعا باید آن را خواند؟
« بسیاری از خوانندگان از من پرسیدهاند آیا داستان فواد، قصهی زندگی من است یا نه. بیگمان نیست. خوانندگان ممکن است در ناتهنی شباهتهای فراوانی به مکانها، زمانها، آدمها و رویدادهای «واقعی» بیابند. بیتردید شباهتها «تصادفی» است. ناتنی قصهای بیش نیست…» مقدمهای که مهدی خلجی در ابتدای انتشار مجازی رمان در رادیو زمانه، ابتدای کتاب آورده است. باید بگویم که همانطور که خود خلجی از زبان راوی داستانش میگوید «بسته به خواننده، باورپذیری شخصیت فرق میکند. این تجربههای خواننده است که میگوید چه چیز واقعیت دارد…»، من نیز اگر عقیده داشته باشم «فواد»، خود نویسنده است این چند خط ابتدای کتاب نمیتواند مرا قانع کند که نیست و اگر عقیده داشته باشم که نیست، هیچ شباهتی با آدمها و مکانهای دنیای واقعی نمیتواند قانعام کند که هست.
با این حال خوشحالم که بر تردیدها خط کشیدم و این داستان بلند صد صفحهای را خواندم. متن روان و چرخشهای بیشمار فضا و زمان از ویژگیهای این اثر است. چرخشهایی که بعضا با هوشمندی تحسین برانگیزی همراه میشوند اما گاها خواننده را اذیت میکنند. چرخشهایی که مدام میان معشوقههای فواد شخصیت اصلی داستان و شهرهای محل زندگی او از قم تا پاریس را در برمیگیرد. عشق و اروتیسم بدون شک یکی از ویژگیهای این داستان است اما سماجت نویسنده برای توصیف آن با «داغ شدن» و «گرما» و «خشک شدن» را نمیپسندم و عقیده دارم تکرار این واژهها مثل تکرار هر چیز دیگری، اثر آن را کم میکند. بار دراماتیک داستان زیاد است. آنقدر که گاهی خواننده در اینکه یک نفر این همه اتفاق را تجربه کرده باشد، شک میکند. با همهی این تفاسیر «ناتنی» روایتی است گسترده از تابستانهای داغ قم تا شبهای پاریس که به خواندنش میارزد.
پینوشت ۱: رمان را سال ۲۰۰۳ نشر گردون منتشر کرده است، در سال ۲۰۰۸ توسط رادیو زمانه به صورت آنلاین عرضه شده است و به تازگی توسط نشر زریاب در افغانسان منتشر شده است.
پینوشت ۲: عشق بیرون آمدن از تنهایی نیست. فقط تقسیم کردن آن است با کسی که دوستاش داریم. – از متن کتاب.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.