آینده چیست؟

احتمالا همه ی ما هم عقیده ایم که آینده نمی تواند گذشته باشد چون گذشته، گذشته است و درباره اش چیزی جز احساس فقدان وجود ندارد. آینده نمی تواند آن چیزی که خواهد آمد«معنای تحت الفظی آینده» نیز باشد زیرا ما هنوز با آن مواجه نشده ایم و در نتیجه درکی از آن نداریم.
پس انچه باقی می ماند اکنون ماست. اکنونی که اینده را زیست می کند و از خلال آن به گذشته اش چشم می دوزد. اکنونی که ما ان را در تل انباری از کلمات می شناسیم تا با ناامیدی از اینده تنها چیزی که در ذهن اکنونی ما نقش می بندد سکوتی ممتد و طولانی باشد.
ما بی آینده بوده ایم و اکنون بی آینده تر از همیشه هستیم. در جایی ابن عربی نور ذات را سیاه می خواند گویی انگاه که به انتها می نگریم ابتدای گمگشتی در هاویه ی وجودمان را نظاره می کنیم. نتیجه ای که پیش از هر مقدمه و بدنه ای با درخشش تاریکش چشمان ما را مسخ می کند این است که ما همه گی در بی اینده بودن با یکدیگر شریک هستیم و تنها یاسی همگانی می تواند ما را نجات دهد.
در زمانه ای بی آرمان زندگی کردن خود سخت ترین کار است، مبارزه کردن که دیگر به قول بیهقی برسری است و اضافه باری که هیچ کسی از پسش بر نمی آید. در عصری نه چندان ییش، رهایی بشر و جادوی جهانی بی طبقه چنان می توانست همه را مست کند که حتی به شیوه ی رسیدن به آن نیز نیندیشند و مومن تر از هر انسان مذهبی جانشان را فدای باوری بنمایند که تقدیر آن پیش از این در کتاب های مقدسشان پیش بینی شده بود.
شناخت انسان داوری بود که صدر تا ذیل همه چیزرا می توانست درک کند و خود انسان، محوری که همه چیز به گردش می چرخید. گویی هنوز هبوط صورت نگرفته بود و انسان ها بی هیچ سخنی می دانستند که هر کسی چه می خواهد ، کجا باید رفت و بر هر چیزی چه نامی باید گذاشت.
برای انها هر چیز نشانه ای از امر مقدس مبارزه بود و زوال جهان پیش رویشان چنان محتوم بود که به روایتی حتی اگر کنشی هم صورت نمی گرفت اتفاق می افتاد مسئله فقط بر سر دیر یا زود اتفاق افتادن آن بود و مبارزه حرکت در مسیر عینی تاریخ«بخوانید تقدیر الاهی» بود. ما نیز بدون پیمودن تاریخ شلنگی انداخته و در این ارزوی جهانی سهیم گشته بودیم. دیگر مهم نبود کجا ایستاده ایم. بیزاری از انچه بودیم کافی بود.
نفس کشیدن در چنین هوایی خلسه آمیزتر از خلوت های شمس و مولاناست. به قول اونامونو می توان درک کرد کسی آن را نفهمد ولی نمی توان کسی که حتی آرزویش را هم نداشته باشد فهمید. وقتی انسانها می دانستند برای چه می جنگند، مهم نبود که چقدر می دانند. اراده ای معطوف به ایمان آنها را به پیش می برد. برای همین وقتی این اراده در هم شکست تازه توانست در پس سرشان ویرانی ای که به بار آورده بودند، نظاره کنند و چنان در هم بشکنند که عرصه ی واقعیت را بدون هیچ قید و شرطی تسلیم نمایند. گویی وقتی اسب هایشان را پی می کردند یادشان رفته بود که شاید روزی مجبور به عقب نشینی هم بشوند
اکنون آن جهان مدت هاست که از بین رفته است.هم اینکه ما در عصری زندگی می کنیم که برای چند دهه، می توان از مدت ها سخن گفت خود یکی از سبب/مسبب های زوال است . پریشانی ای که هر وقت می اید تا خود را بشناسد و فرمی مشخص پیدا کند، بدل به مفهومی عریان می شود و دریچه های تو در توی تاویل را می گشاید تا ما نیز همچون اخلافمان اگر تمام عمر را نیز صرف شرح بای بسم الله نماییم از این هزار تو خلاص نمی شویم.
یاس ما یاس از واقعیتی است که هیچ گاه با حقیقت مماس نمی شود. در انتزاعی ترین تفسیرهایمان نیز همواره مازادی از سرکوب و رنج باقی می ماند تا همه چیز را برای ما بی رمق و ناگوار سازد. در نهایت اخرین سنگر ما رنج عینی انسان ها می شود و چرخش به نخبه باوری ای که سیاسی بودن و سیاست گریزی اش هر دو در انزوا می بالند.
با این وجود، باز هم نباید فریب کلماتی را خورد که معلول ناتوانی از تفکر شخصی است. اینکه سرکوب های قرون وسطایی را با سرکوب ناشی از قفس آهنین مدرنیته یکی بدانیم. اینکه خشونت را بی چهره نماییم و سرکوب ضمنی و سرکوب عینی را از هم تمییز ندهیم. اینکه پیچدگی وضعیتمان را با واژه های چون نئولیبرالیسم بپوشانیم برای اینکه فرمولی حاضرو آماده است و نیازی به رنج اندیشیدن و مطالعه کردن ندارد و از همه مهمتر به قبای هیچ کسی هم برنمی خورد.
اینها همه برآمده از خوشبینی کودکانه ایست که در پی یک دلیل می گردد تا آشفتگی دلایل مایوسش نسازد.
در نهایت این جمله ی درخشان نیچه که: هیچ چیز چون امید رنج را طولانی نمی نماید، ناظربه وضعیت ماست. ما در جستجوی رستگاری ای هستیم که پیشاپیش شکست خورده اش می دانیم ولی جز این جستجو کاری از دست ما برنمی آید ومبارزه برای ما تقلیل رنجی است که می دانیم هیچ گاه به پایان نخاهد رسید. تنها دلیل ما برای راه رفتن و ننشستن این است که شاید اینبار؛ شاید اینبار چیزی انتظارمان را بکشد که امیدمان را به آن از دست داده ایم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)