به خانهاش بازنگشت
غروب قطره قطره
درجا جاهای پاهایش جاری میشد
شب که نیکیتا
به خانهاش بازنگشت
شب…
پشت خمیده
عصا دردست
ماه وستاره همچنان دلواپس
صبح که نیکیتا
به خانهاش باز نگشت
آخرین نگاهاش را
به گلوبندخورشید آویختند
تاکه هرسپیده دمای
نگاه بهاریاش را داشته باشند
برای تمامی فصول
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.