آبان، ماهِ پر حادثهی امسال، نه تنها تمام معادلات حکومت اسلامی ایران را بر هم زد؛ که معادلات جهانی را نیز تحت تاثیر قرار داده و خواهد داد. حکومت تهران و به تبعِ آن، جهان، به دیماه پر حادثه و سیکل زمانی تقریبا ده ساله اعتراضات در ایران عادت کرده بود، اینبار اما اوضاع کمی دگرگون شد. این بار فاصله زمانی بین اعتراضات سراسری مردم کمتر از دو سال بود. مشخص نیست اعتراضات بعدی چه زمانی خواهد بود. شاید اعتراضات بعدی سال بعد و یا شاید حتی زودتر از آن باشد.
با وجود اینکه حکومت با مدتها برنامه ریزی دقیق و اعلام ناگهانی افزایش قیمت بنزین، از پیش خود را برای اعتراضات مردم آماده کرده بود؛ اما باز هم این مردم بودند که حکومت را غافلگیر کردند. حکومت گمان میکرد همزمانی بارش برف و روز آشکار شدن ناگهانی افزایش سه برابری نرخ بنزین سبب تحت الشعاع قرار گرفتن این مساله میشود و مردم سرگرم برف بازی و سلفی گرفتن با برف خواهند شد.
معترضان تنها عده ای جوان مرفه بالای شهر که خواهان آزادی های فردی، اجتماعی و سیاسی باشند، نبودند. این بار برخلاف گذشته و تقریبا همانند اعتراضات دیماه ۹۶، بیشتر معترضان از طبقه متوسط و فرودست جامعه بودند. برخلاف پیشبینیهای حکومت، برف نتوانست حتی بالاشهریها را هم سرگرم کند و از مشکل جدید و افزایش ناگهانی سه برابری قیمت بنزین غافل نگهدارد.
موضوع دیگری که سبب غافلگیری حکومت و ترس و وحشت رژیم و حامیانش شد، مساله عوض شدن جهت و موضوع اعتراضات و همچنین شعارهای مردم از همان ساعات اولیه این قیام سراسری بود. شعارها تنها علیه افزایش قیمت بنزین نبود. هدف مشخص بود. ریشه اصلی مشکلات چهل سالهی کشور، یعنی کلیت نظام اسلامی بود. دیکتاتوریای که پس از گذشت چهل سال ثابت کرد هیچ اصلاحاتی در قالب این نظام تمامیتخواه امکان پذیر نیست. مردم آگاهانه ریشهی مشکلات را هدف قرار داده بودند.
شعارها دیگر رادیکالتر شده بود و از «اصلاح طلب، اصول گرا؛ دیگه تمومه ماجرا» به شعار «ننگ ما، ننگ ما؛ رهبر الدنگ ما» رسیده بود. از شعار «رضاشاه، روحت شاد» و «ایران که شاه نداره، حساب کتاب نداره.» به شعار سراسری «ای شاه ایران، برگرد به ایران» که تلویحا شخص «رضا پهلوی» فرزند پادشاه فقید ایران را خطاب قرار میداد، تبدیل شد.
اما شاید مهمترین مسالهای که سبب ترس حکومت شده بود و آن را وادار به اعمال خشونتِ بدون مرز و سرکوب وحشیانه مردم بدون سلاح، و هدف قرار دادن شهروندان غیرمسلح با گلولههای جنگی وادار کرد، اتحاد مردم و حمایت آنها از یکدیگر بود. اینبار، برخلاف دورههای گذشته و اعتراضات پیشین، مردم از ترس فرار نمیکردند، پشت یکدیگر را خالی نمیکردند و هوای همدیگر را داشتند. وقتی به کسی حمله میشد، دسته جمعی برای نجات و رهاییاش پیش میرفتند. اتحاد مردم تا بدانجا بود که اینبار نه تنها مردم معترض فرار نمیکردند، بلکه این ماموران انتظامی، بسیج و لباس شخصیهای مسلحِ حکومتی بودند که از مردم متحدِ بدون سلاح فرار میکردند.
این اندازه از اتحاد بین مردم سبب ترس شدید حکومت شده بود. حکومتی که سالیان سال تلاش کرده بود تا با شستشوی مغزی، و ایجاد نفاق و تفرقه میان مردم از بوجود آمدن اتحاد بین آنها جلوگیری کند؛ اکنون با مردمی روبرو بود که دیگر «من» نبودند بلکه «ما» شده بودند.
این اندازه از اتحاد سبب دلگرمی بیشتر مردم نیز شده بود. تظاهرات و اعتراضات علیه کلیت نظام به سرعت در تمامی کشور پخش شد و مردم در خیابانهای شهرهای مختلف از تبریز گرفته تا اهواز، از مریوان و کرمانشاه تا ساری و مشهد؛ در همه جای ایران به خیابانها آمدند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند و تصاویر و نمادهای رهبر جمهوری اسلامی و خمینی را به آتش کشیدند. شعار «مرگ بر خامنه ای» فراگیرتر شد و در همه جا به گوش میرسید.
تمام تلاشها، سرمایه گذاریها و برنامهریزیهای حکومت برای کنترل و هدایت افکار عمومی به سمت و سویی که خودش میخواست، بی نتیجه ماند و در همان روز اول و ساعات آغازین اعتراضات سراسری از کنترل آنها خارج شده بود. رژیم اسلامی که خود را تا سرحد فروپاشی و سقوط، در خطر دیده بود، خشونت بدون مرز و سرکوب وحشیانهی معترضان را در دستور کار خود قرار داد.
جمهوری اسلامی که کاملا برخلاف محاسباتش غافلگیر شده بود، علاوه بر سرکوب شدید، اینترنت را هم از روز جمعه به صورت کامل قطع کرد. در فضای کاملا بستهی اطلاعاتی، تا جایی که میتوانست معترضان را به قتل رساند، بازداشت و ناپدید کرد. و با قطع راههای اطلاع رسانی، تلاشی ناموفق بر مخفی نگهداشتن این جنایات کرد.
رژیم شاید اکنون، در کوتاه مدت، با کشتار وحشیانه و سرکوب اعتراضات مردم، و دادن یارانهها و بستههای کمکی توانسته باشد این اندازه از نارضایتی و اعتراضها را به ظاهر خاموش کند؛ اما در واقع این نارضایتیها و زخمِ کینهای که این کشتار وحشیانه در قلب جامعه باقی گذاشت، به شکافی عمیقتر و ترمیم نشدنیتر بین حکومت و شهروندان تبدیل شد. زخم این کشتار جنایتکارانه، آتش زیر خاکستریست که خاموش نشده است و در آیندهای نه چندان دور مسببان آن را خواهد سوزاند.
اقتصاد ورشکسته ایران، فساد بی حد و حصر حاکمان رژیم اسلامی، مشکل فروش نفت، هزینههای نظامی سنگین، ناتوانی در پرداخت هزینههای بلندپروازانهی رویای گسترش هلال شیعی و از همه مهمتر ناتوانی حکومت برای حل مشکلات داخلی؛ همه و همه نشان دهنده آن است که رژیم در پرتگاه سقوط است.
به تمام این مشکلات، نفرت و زخم کینهای که مردم از این نظام جنایتکار به دل دارند را نیز باید افزود. بزرگترین تهدید برای بقای دیکتاتوری اسلامی نه اسراییل است و نه آمریکا، بلکه میلیونها ایرانیِ زخم خورده و ناامید از آینده است. میلیونها ایرانی که حتی از حداقلهای حقوق سیاسی و مدنی خود محرومند. مردمی که دیگر به این یقین رسیدهاند، با جمهوری اسلامی اصلاحات امکانپذیر نیست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.