دوم اردیبهشت، سالروز تولد قیصر امینپور، شاعری بود که پس از انقلاب ایران و در جمهوری اسلامی ظهور کرد و در همین دوران درگذشت، اما علیرغم سرودن اشعاری متأثر از مذهب و سیاست جمهوری اسلامی، نظیر شعرهایی برای فلسطین، آیتالله خمینی و جنگ ایران و عراق، نمیتوان با قاطعیت گفت که او برای همیشه «شاعر حکومتی» باقی ماند، بلکه میتوان با نگاهی متفاوت و خوانشی دیگر از اشعار متأخرش، او را حتی شاعری «بریده» از سیاستهای جاری جمهوری اسلامی دانست.
اگر در همین ابتدا بخواهیم خلاصهای از نگاه قیصر امینپور به زمانه خود، به دست دهیم، باید به شعری اشاره کنیم که این شاعر با عنوان «قصه کوتاه» در سالهای آخر عمر سروده است:
کوتاه کنم قصه که این راه دراز
از چاه به چاله بود و از چاله به چاه
در واقع، قیصر امینپور جزو آن دسته از انقلابیونی است که گمان میکردند با وقوع انقلاب، روزهای بهتری برای ایران رقم میخورد، اما آن چه در پی انقلاب ایران آمد، به کلی تصور آنها را بر هم ریخت:
مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا
سر از مجلس ختم
درآوردهام؟
برخی از عناصر «غیرحکومتی» در شعر امینپور
منظومه فکری و شعری نویسندگان و شاعران نزدیک به قدرت مشخص است: نظریهپردازی یا سرودن در دفاع از حکومت یا در جهت تحکیم آن. آنها اگر نقد یا اعتراضی به حکومت داشته باشند، باید برای حفظ «مصلحت» سکوت کنند و از سوی صاحبان حکومت، اجازه یا مجال بروز تفکرات و احساسات واقعی خود را ندارند.
با مراجعه به تاریخ، میتوان نمونههای متعدد شاعران و نویسندگان و حتی متفکران حکومتی را در نظامهای توتالیتر و استبدادی دیگر یافت. در تاریخ کهن پادشاهی ایران نیز، نویسنده و شاعر «درباری» کم نیست، اما در مقایسه حمایت شعر از سوی دربارهای گذشته ایران، با حمایت جمهوری اسلامی از شعر، تفاوتی عمیق نهفته است.
اگرچه نمیتوان به کلی از «شعر درباری» در تاریخ ادبیات ایران دفاع کرد، اما به همان میزان نیز نمیتوان تأثیر پشتیبانی دربار و شاهان ادبدوست ایرانی از شعر فارسی را به ویژه در بعضی از ادوار و برههها نظیر عصر تیموریان که منجر به اوج و گسترش شعر فارسی شد، نادیده گرفت.
در گذشته، حمایت سیاسی از شعر، گاهی موجب نفوذ شعر و به دنبال آن زبان فارسی در فراسوی مرزهای ایران و یا خلق دیوانهای معتبر شد، اما در دوران جمهوری اسلامی، علیرغم حمایت ظاهری رهبر نظام از شعر، اسباب و زمینههای ابتذال آن فراهم شده است.
صرف نظر از جنبههای مبتذل شعر حکومتی در ایران، آیا میتوان قیصر امینپور را نیز «شاعری حکومتی» و شعر آن را نمونهای از پیشپاافتادگی ادبیات در ایران معاصر دانست؟
اگر از برخی از اشعار این شاعر که در فضای احساسی انقلاب و دهه شصت به وجود آمد و اقتضای زمانه بود، عبور کنیم، مضامین بسیاری از اشعار او، به ویژه اشعار دهه هفتاد و هشتاد، نشان میدهد که قیصر امینپور در جرگه «شاعران حکومتی» قرار نمیگیرد، زیرا این مضامین با خواست حکومت مبنی بر تأیید قدرت از سوی شاعر، سازگاری ندارد.
ضمن آن که ساختار دقیق زبانی و ظرافت شعری برخی از اشعار امینپور به گونهای است که بیشک میتوان گفت او نه تنها شهر معاصر فارسی را به ورطه ابتذال نکشاند، بلکه در ارتقاء جایگاه آن با دیگر شاعران بزرگ معاصر شریک است.
الف: روایت عشقهای ناکام زمانه
بیگمان سرودن از عشق، آن هم عشقی که رنگ و بوی «آسمان» نداشته باشد، اولین قدم برای دور شدن از حکومتی است که اساس خود را بر قرائت ایدئولوژیک از مذهب گذاشته و هر گونه «عشق انسانی» را رد میکند.
آخرین دفترهای شعر قیصر امینپور، شامل «دستور زبان عشق»، «گلها همه آفتابگردانند» و «آینههای ناگهان»، حاوی مجموعهای از سلیسترین شعرهای عاشقانه فارسی است که پس از انقلاب، در ایران خلق شده است.
اما عشقورزی شاعر در این اشعار، غالبا ناکام و غمانگیز است:
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چه قدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام.
یا:
آواز عاشقانه ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانه دل ما در گلو شکست
خود غزل «دستور زبان عشق» که نام آخرین کتاب قیصر امینپور هم برگرفته از آن است، از زیباترین اشعار عاشقانه فارسی است:
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
عشقی که مد نظر قیصر امینپور بود، فارغ از هر چون و چرایی بود؛ عشقی آزاد، برای انسانی آزاد:
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان، نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم، عشق
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
همچنین در لابهلای برخی از عاشقانههای این شاعر، طغیان علیه زمانه و وضع موجود نیز دیده میشود:
نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بیملال ببیند
در برخی از شعرهای قیصر امینپور، شاعر از «گذشت زمان» شاد است، یا به عبارت دقیقتر، در انتظار به سر رسیدن زمانه ناسازگار، لحظهشماری میکند:
این روزها که میگذرد
شادم
این روزها که میگذرد
شادم
که میگذرد
این روزها
شادم
که میگذرد…
به طور کلی، آن چه قیصر امینپور از عشق طلب میکند، بردن او از این زمانه به زمانهای دیگر است. همچنان که در شعر «زمانهای دیگر» سروده:
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر
دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانهای دیگر
ب: علیه جنگ و ریاکاری مذهبی
قیصر امینپور که روزگاری برای جنگ ایران و عراق شعر میسرود، در سالهای پایانی عمر خود، به سرودن درباره «صلح» گرایش پیدا کرده بود و بیگمان او را میتوان نمونه خوبی برای کسانی دانست که به ماهیت پلید جنگ، حتی اگر برای «دفاع» باشد، پی برده بودند:
شهیدی که بر خاک میخفت
چنین در دلش گفت:
«اگر فتح این است
که دشمن شکست،
چرا همچنان دشمنی هست؟»
یا در شعری، از ریاکاریهای زمانه شکایت کرده است:
در این زمانه هیچکس خودش نیست
کسی برای یک نفس خودش نیست
او حتی در شعر دیگری، از ریاکاریهای مذهبی موجود سخن گفته است.
قیصر امینپور که از شرکت جستن در مجامع حکومتی دوری میکرد، در شعری «به دوستان هنرمند» خود نیز توصیه کرده که هنر خود را به حکومت نفروشند:
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشقفروشی است
هم غیرت آبادی ما را نفروشید
ج: علیه شعار و در جستوجوی آزادی
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
واژههایی مثل «پرواز»، «بال» و «پرنده» در اشعار متأخر قیصر امینپور بسامد بالایی دارد. بیشک این دسته از اشعار، میل شدید شاعر را به آزادی بیان میکند؛ اما گویی هر چه زمان میگذشت، با توجه به محدودیتهای موجود، او بیشتر احساس «شکستهبالی» میکرد و از آزادی پرواز ناامید میشد:
نمیدانم آیا
اگر لحظهای بال خوابیده این پرنده
به پرواز هم نه،
به خمیازه باز باشد
به هفت آسمان تو
یک ذره برمیخورد؟
قیصر امینپور خیلی زود متوجه شد که باید فکری به حال «خانه» کرد. او در شعری که اسفند ۶۹ با عنوان «خانهتکانی» سروده، گفته است:
باید برای آینه فکری کرد
گفتم که اینجا جای آینه نیست
باید دم تمامی درها را دید
باید هوای پنجره را داشت
زیرا بدون رابطه
با این هوا
یک لحظه هم نمیشود اینجا
نفس کشید.
یا در شعری از مجموعه «آینههای ناگهان» از عدم تحرک و افسردگی جامعه گلایه کرده است:
در سایه این سقف ترکخوره نشستیم
بیحوصله و خسته و افسرده نشستیم
یک بار به پرواز پری باز نکردیم
سر زیر پر خویش فرو برده نشستیم
اما علیرغم این همه میل به پرواز، قیصر امینپور در سالهای آخر عمرش شدیدا احساس «اسارت» میکرد؛ اسارت در چنگال حاکمی ظالم که کم از «چنگیز مغول» ندارد:
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش: عالی است
مثل حال گل
حال گل در چنگ چنگیز مغول!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
در قدرت شعر و شاعری ایشون خوب جای هیچ تردیدی نیست؛ ولی در آگاه بودن ایشون نسبت به حوادث و اوضاع و احوال زمانه متأسفانه تردید که نه بلکه یقین در خطا بودن مسیر فکری اش بود. ایشون در ردیف اون دسته از مردم عادی قرارداشت که فریب خوردند و نفهمیدند مار کدام است؟ آیا آن که خمینی مرحول مقوایی و روحانیت اسلامی نشان مردم دادند یا آن که سیاستمداران آگاه و مبارزان راه آزادی مملکت از دیکتاتوری آخوندی نشان می دادند. ایشون حتا اگر هم شاعری حکومتی بوده که در اواخر از مواضع و تفکرات خود دست کشیده، باز هم هنری نکرده! چون این برای شاعر و هنرمند که باید پیش قراول و جلودار ملت باشند بسی مایه شرم است. کاش ایشون لااقل هر زمان که متوجه پندار اشتباه خود شده بود دست کم شجاعت به خرج می داد و مثل برخی از برگشتگان به آغوش ملت صریحن با مردم در میان می گذاشت؟ خدایش بیامرزد که رفت و راحت شد!؟ و باز جای شکرش باقی که مثل “عزیزی” نشد!؟
سه شنبه, ۳ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
خیلی از شعرا به انقلاب امید داشتند برای تغییر. اما این با معنی حکومتی بودن ان ها نیست! من هم با نویسنده موافقم ایشون رو نمیشه جز حکومتی ها به حساب اورد.
چهارشنبه, ۴ام اردیبهشت, ۱۳۹۲