جنونهای ادواری
محمد مهدی پور
شعری برای اسماعیل و نیشکرهای تلخ جنوب
اسماعیل
باتومها مسالمتآمیز نمیدانند
وقتی که گوشت
شکل خودش را جمع کند
و هوا
توی گوشهای از خون رفته
لانه کند
جنونهای ادواری با دستهای مکرر
در گرفتن
در بریدن
هوا را پس خواهند زد
چنان وحشی
چنان سنگین
که حضور مشت صدباره شود
اسماعیل
دستت را که بالا میبردی
آرزوها پرتاب میشدند
به شکل ستاره
که عبورش را از ما گریخته بودند
به شکل منحنیهای پرواز
شکل هلالهای ایستاده بر شانهها
و نیشکرانی تلخ
از سایهی این خون
که پاشیده روی میز
پاشیده روی دفتر بازجویی
و همینطور
اتاق که بیهوش افتاده است
میان تو و آنها
آنها که خود به گناه خویش معترف بودند
معترف بودند
به مشتهای کوبیده بر دندانها
معترف بودند
به ناخنهای فشرده از کبود
و عبور خون از میانهی این دندان چپ
که سالهاست کندنش
را به چوبها پیوند میدهند
چوبهای آهنی
ایستاده در سایهی گازوئیلها
و صدایی که به بالا بردن فرمان میداد.
سرد است اسماعیل
سرد است
و من بر چشمههای مغموم
هوس راههایی را میبرم
که شکلشان از پاها کوفته است
و پتکهایی از استخوان
که شکل پا را سبز میکنند
چنان که گندم
به شکل عبورهای پیوسته
چشم را دور میبرد
سرد است اسماعیل
و آتشها دور اما روشن
و سیاهی گشوده
چنان تنگ بغلمان کرده
که عبور سرها هیچچیز را زنده نمیکند
فردا اما که نوبران بادامها
بر شاخسار قرمز زمین
روشن شوند
همهی بیابان را خواهم رفت
به شکل افتادههای پا
و دستهایی که به شکل مشت
بلند میشوند
میخواهم حرف بزنم اسماعیل
اما حرف که میزنم
آن دندانهای پریده
میپرند میان من و حرفهای ما
میپرند میان من و نانها
میپرند روی ساقهی نیشکرها
این سطرها تا کجا میروند
این سطرها تا کجا میبرند
نمیدانم اسماعیل
من اما
هر روز را بندی میکنم
برای ادامه
تا آفتاب بر ما تابیدن بگیرد
به شکل عمودهای نور
و رشتههایی که باران را
پرتاب میکند
سرد است اسماعیل
و خنده از دهان باز ما
هجرت خواهد کرد
به تصویر بیرون
و قاب میشود
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.