ترورهای بیولوژیکی پس از گذشت بیش از یکماه همچنان ادامه دارد، از تهران تا اهواز و از مشهد تا کرمانشاه و کرج و اردبیل و قم و کاشان و مازندران … الگو یکسان است: گازی کثیف به داخل مدارس پرتاب می شود و دانش آموزان دچار تهوع، سردرد ودر نهایت بی حسی و بی هوشی می شوند. وزارت آموزش رژیم از پاسخ طفره می رود و نماینده مجلس دست نشانده اعلام می کند این مساله “هیستری” جمعی و کار خود دانش آموزان است! از سویی محسنی اژه ای رئیس قوه قضائیه می گوید :”با شایعه پراکنان و کسانی که در فضای مجازی اطلاعات غلط می دهند اشد برخورد خواهد شد! و از سوی دیگر خامنه ای رهبر ج ا در حاشیه مراسم درخت کاری(یازدهم اسفند) ، این حملات را محکوم نموده، به دشمنان حواله می دهد و رئیس دفتر نمایندگی اش در دانشگاه ها، می گوید :این حملات کار کسانی است که می خواهند چهره نورانی نظام را کثیف کنند! این اظهارات جهت دار و متناقض از سویی، و از سوی دیگر برخورد خشن با والدین معترض فضا را غبار آلود تر می کند. در روزهای اخیر نیروهای سرکوب، عناصر وزارت اطلاعات و مزدوران بسیجی و سپاهی همه جا حضوری سنگین دارند. سید علی پور طباطبایی مسوول پایگاه خبری “قم نیوز” خبرنگاری که برای نخستین بار ماجرای حملات به مدارس استان قُم را پوشش داده، تحت عناوین امنیتی نامعلوم دستگیر می شود. شهر ها یکی پس از دیگری در شرایط حکومت نظامی اعلام نشده قرار می گیرند و هر صدای اعتراضی با عنوان توهین و تضعیف نظام مقدس، خاموش می شود. عده ای سر در گم اند و رئیس جمهور رژیم، حملات بیولوژیک را به معاندان و مخالفان نظام منسوب می کند و خواهان مجازات آنان می شود ! سیرک غریبی به راه افتاده است. انگار تنها چیزی که دغدغه نیست، سلامت روان، امنیت جان و عوارض چسبنده و طولانی مدت این مسمویت ها در نوجوانان و کودکان دختر این سرزمین است. اما چرا حکومت هیچ پاسخ قانع کننده ای  نمی دهد؟ آیا سناریویی در کار است؟ اگر قدری به عقب بازگردیم و سخنرانی ماه گذشته ولی فقیه رژیم را مرور کنیم، و باز به عقب تر بازگردیم و خیزش دختران دانش آموز در انقلاب زن زندگی آزادی را طی پنج ماه گذشته به یاد بیاوریم، متوجه خواهیم شد که خامنه ای و اتاق فکر تبه کار سپاه پاسداران ج ا، نقشه شومی برای حذف و امحای واپسین سنگر های مقاومت نسل جدید کشیده اند. اسم رمز “تنبیه” در واژگان ولی فقیه، به معنای تکرار سیاست سیاه و هولناک “النصر بالرعب” دهه شصت و هفتاد است. در آن سال ها با دستگیری روشنفکران، شکنجه های سازمان یافته و قتل های سیاسی، جامعه روشنفکری ایران در هاله ای از نا امنی، ترس از جان و محدودیت های اجتماعی بیشمار فرو رفت. این غبار طاعونی تا سال های واپسین دهه هفتاد خورشیدی، افاق جامعه  ایران را تیره و تار کرده بود و پس از آن نیز با قدرت گرفتن سپاه پاسداران در همه عرصه های امنیتی و اقتصادی، نقش وزارت اطلاعات ج ا به این نهاد خشن و ایدئولوژیک واسپاری شد. در دهه های هشتاد و نود، رژیم سعی کرد با مهار چند جانبه (جامعه مدنی _روشنفکران و جوانان نو رسیده ایرانی) توسط بازوی نظامی و سیستم همیشه در کار پروپاگاندای حکومتی، بر بحران های فزاینده اش غلبه کند. پس از خیزش های بزرگ دی ماه نود و شش و آبان ماه نود و هشت، سیستم به شکل اتوماتیک به سوی تنظیمات کارخانه، یعنی اشکال عریان تر خشونت پیش رفت و در نهایت با انقلاب “زن زندگی آزادی” ، تتمه ی ظاهر سازی و “تظاهر به مدارای” حکومت پایان یافت. کشتار های سیستماتیک، ناپدید شدن های قهری، شکنجه و تجاوز به دختران نوجوان و قتل آنان در خفا و در ملا عام، بخش کوچکی از فاز اجرایی سیاست “النصر بالرّعب” است. اکنون رژیم با همه وجود در مقابل مردم، خصوصا جامعه پر شمار و گسترده زنان ایرانی قرار گرفته است. او می داند که دیگر به هیچ شکل نمی تواند اعتماد و پیروی کورکورانه مردم ایران _حتی بخش مهمی از طرفداران خویش را بدست آورد بنابراین دست به وحشی گری های قرون وسطایی می زند. در حقیقت از بعد نظریه سیاسی، حکومت پس از گذشت بیش از چهل سال، سیری گروتسک وار و قهقرایی طی نموده و مجددا وارد دورانِ “وحشت بزرگ ” خویش شده است و حال بدون نقاب، و به شکلی عریان در برابر مردم ایستاده است.میشل فوکو فیلسوف نام آور فرانسوی در مقاله مولف چیست؟ می گوید :نقاب ها برای این به وجود آمده اند که بگویند فراسوی آنها چیزی وجود ندارد!

 

امروز نقاب جمهوری اسلامی به تمام معنا از چهره فرو افتاده است و ما فراسوی آن چیزی نمی بینیم. این خلأ تفسیر نشدنی، همان ماهیت “هیچ” بزرگی است که خمینی در سال ۵٧ زمانی که سوار بر هیولای هفت سر انقلاب اش وارد پایتخت ایران شد، بر زبان راند و جماعت مسحور شده بر این هیچ بزرگ هلهله کردند. حال این سوال به میان می آید که چرا دختران دانش آموز طعمه و هدف این خشونت ضد بشری قرار گرفته اند و چگونه است که رژیم با وجود ادعاهای فراوان اش در مهار دشمنان و غلبه بر پروژه به اصطلاح “جنگ ترکیبی” از هر گونه جلوگیری عملی و حتا پاسخگویی رسمی طفره می زند؟ به گمان ما، قرائن بسیار روشن است. اگر کمی به عقب بازگردیم، می بینیم که واپسین گروه های معترض که در رسانه های اجتماعی و مکان های عمومی به شکلی گسترده دیده و شنیده شدند، دختران دانش آموز، از مقطع دبستان تا دبیرستان بودند. آنان مدارس را به سنگر مبارزه با نگاه فناتیک و ضد زن رژیم بدل کردند و با استعانت از شبکه های اجتماعی، پیام نا همراهی و نافرمانی خویش از رژیم را به چشم همه جهان رساندند. در حقیقت ابعاد مخالفت دختران دانش آموز با سرکوب آزادی های انسانی و نقض سیستماتیک حقوق اقلیت ها در ایران بسیار گسترده تر از پیش بینی های کورانه رژیم بود. بنابراین، کلید واژه تنبیه در سخنان خامنه ای، و نمایش شوم زهر چشم گرفتن از این دختران، در دستور کار اتاق فکر و مراکز عملیاتی سپاه و بسیج، این بازوهای استوار سرکوب قرار گرفت. حکومت جمهوری اسلامی، در مقطع کنونی دیگر نیازی به “توجیه” جامعه جهانی و تراشیدن “پاسخ های مقبول و جهان پسند” نمی بیند. پیام او به جهان نیز روشن است :باید سکوت کنید و در مقابل معاملات پنهانی با ما، اجازه دهید هر گونه که می دانیم و می خواهیم با مردم به جان آمده ایران رفتار کنیم! این منطق را کارگزار خارجه حکومت “حسین امیر عبداللهیان” در سفر اخیرش به ژنو برای سخنرانی در شورای حقوق بشر، و در مواجهه با رسانه های غربی، نهادینه و ارگانیزه کرد. از سویی دیگر باید به این نکته توجه داشته باشیم که رژیم جمهوری اسلامی بر اساس اصل عدم تمرکز قدرت در یک مرکز خاص شکل گرفته است. ارگان های کارگزار سرکوب که پر شمار نیز هستند، هر کدام به شکل مجزا و حتا بدون هماهنگی با یکدیگر _و البته از نظر سیستماتیک بر اساس پارادایمی مشترک عمل می کنند. اتاق فکر های متعدد امنیتی _نظامی تا حد بسیاری “استقلال” یا “خود مختاری” دارند وبه اصطلاح خامنه ای :آتش به اختیارند! این پراکندگی و سیالیت نیروهای سرکوب و تصمیم گیرندگان خُرد، حکومت را قادر می کند که ضربات متعدد وسیعی به مخالفان خویش از هر طیف و طبقه ای وارد کند و از سویی دیگر، اظهار نظر های گمراه کننده و متناقض مسوولان حکومتی در سطوح مختلف، و البته سخنان فرافکنانه مسببین و فرماندهان اصلی این فجایع، باعث گمانه زنی های غلط و ایجاد تشکیک و در نهایت سر رشته را گم نمودن می شود. این تاکتیک جمهوری اسلامی در دوران زمامداری خامنه ای به اوج خویش رسیده و نهادهای حکومتی با استفاده از پراکنش نظریات گمراه کننده، فیک نیوز و ضد اطلاعات حساب شده، در کنار تریبون های متعدد سخنگویی رسمی و شبه رسمی، جلو روشن شدن حقیقت را می گیرند. این روش نه تنها در سیاست داخلی، که در سیاست منطقه ای و بین المللی حکومت نیز اعمال می شود و همین طفره زدن و گاه تناقض گویی های متعدد، اسباب سردرگمی و فریب خوردن افکار عمومی جهان نیز شده است. اما هم اکنون که بخش مهمی از ما این ساز و کار را دریافته ایم، می توانیم بر اساس هسته یا “پارادایم” یا “گفتمان اصلی” حاکم بر جمهوری اسلامی، به تحلیل رویدادها بنشینیم و انگشت اشاره را به شکلی آشکار به سوی نهادهایی بگیریم که آمرین و عاملان اصلی جنایت علیه دختران ایرانی هستند. به ضرس قاطع می توان گفت به جز پایگاه های بسیج مساجد با پوشش امنیتی اطلاعات سپاه، به عنوان بازوی اجرایی حکومت برای عملی کردن عملیات رعب افکنی و “مسموم سازی عمدی” دختران مدارس، وزارت آموزش و پرورش، و کارگزاران حراستی حکومت در مدارس نیز در راستای عملیاتی شدن این پروژه توجیه شده اند. بخشی از دستگاه های اجرایی دولتی و حکومتی، از هفته ها قبل برنامه تنبیه جوانان و دانش آموزان ایرانی را احتمالا به شکل دستورات محرمانه دریافت کرده اند. بدین سان خبر می رسد که دانش آموزان مدارسی که مورد حمله قرار گرفته اند در مدرسه محبوس می شوند و حق خروج از مکان را ندارند. هیچ خبرنگاری هم حق مصاحبه با اولیا، معلمان و مدیران مدارس را ندارد و مسوولین مدارس نیز از هرگونه اظهار نظری منع می شوند. چنین است که حتا زمانی که والدین دانش آموزان قصد دارند برای حفاظت از امنیت فرزندانشان جلو مدارس حضور پیدا کنند و نگاهبانی آنان را بر عهده بگیرند، نیروی سرکوب گر انتظامی و افراد لباس شخصی، به سرعت باور نکردنی در صحنه حاضر می شوند و آنان را متفرق می کنند. و باز به همین جهت است که به رغم گسترده شدن دایره حملات شیمیایی، وزارت آموزش و پرورش رژیم، هیچ تدبیری برای حفاظت، تعطیلی موقت یا مجازی کردن کلاس ها را به مرحله انجام نمی رساند و حتا در مدرسه ای که دچار حمله شیمیایی شده، کلاس ها کماکان دایر می مانند. حقیقت آن است که نوعی توافق و همکاری نگفته میان “دولت رسمی” و “مافیای حکومتی” وجود دارد که از هر سوی انکار می شود، اما نیش افعی آن کاملا قابل رویت است. در پروژه ترکیبی _امنیتی تازه، به قصد خنثی سازی و ترساندن فرزندان دهه های هشتاد و نود و البته والدین آنها، به اصطلاح از “حلبچه ای” و “سردشتی” کردن مدارس سخن می گوییم. در هر حال امروز به روشنی می توان گفت که هدف بعدی حملات سامان یافته ی رژیم، دانشگاه های ایران ازجمله دانشگاه های مطرح و معترض شهرهای بزرگ و سپس مجتمع ها و واحد های مسکونی شهرهای استان های غربی ایران چون کوردستان، کرمانشاه و آذربایجان خواهد بود. تنش آفرینی نهادهای امنیتی بدینجا نیز خلاصه نخواهد شد و فاز به فاز و مرحله به مرحله به دنبال انتقام گیری از طبقات مختلف شرکت کنندگان در انقلاب ژینا خواهند بود. در این شرایط هر گونه انفعال، حرکات اعتراضی فردی و سکوت در برابر ماشین سرکوب رژیم، حکم خودکشی را پیدا می کند. نگفته پیداست که در سایه اتحاد و حواست مشترکی که پیرامون عزل و انفصال رژیم ج  ا در انقلاب مهسا پدید آمده، و البته با اطلاع رسانی جهانی و جلب توجه احزاب و نهادهای حقیقتا مردمی جهان _می توان جلو این هیولای هفت سر را گرفت و ماشین خشن ج ا را کند یا متوقف کرد. هشدار می دهیم که دامنه پروژه حلبچه ای  کردن مدارس، تنها به مدارس کشور محدود نخواهد ماند، و دانشگاه ها، مراکز فرهنگی مستقل و حتا مجتمع های مسکونی را در بر خواهد گرفت. از دیگر سو، این پروژه می تواند دلایل دیگری نیز داشته باشد از جمله ملتهب کردن فضای کشور برای انحراف اذهان عمومی از مسائل غامض جاری، ایجاد ترس و رعب در طبقه متوسط و بسیاری دلایل دیگر. از خاطر نبریم که پس از انفجار در حرم رضوی مشهد به سال ١٣٧۴،حکومت مدعی شد بمب گذار یکی از اعضای منافقین (مجاهدین خلق) بوده است، اما پس از گذشت چند سال مشخص شد بمب گذاری حرم رضوی و کشتار مردم بی دفاع، برنامه خود وزارت اطلاعات حکومت بوده است. تجربه نشان می دهد که حکومت هر جا از پاسخ گویی عاجز است پای دشمنان خارجی را به میان می کشد و اکنون نیز لیست بلند بالایی در دست دارد تا این اقدام فجیع را به معاندین، دشمنان و جاسوسان بیگانه نسبت دهد.با این حال، حملات کماکان ادامه دارد و طبق اخبار رسیده ظرف دو روز گذشته حداقل پنج دبستان و دبیرستان دخترانه و پسرانه دیگر نیز در شهرستان اقلید استان فارس نیز مورد حمله شیمیایی قرار گرفته اند. این زنجیره کماکان ادامه خواهد داشت تا حکومت بتواند در سایه این رعب، گردن های دیگری را برای طناب های دارش پیدا کند..

 

ع سحرخوان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)