من در بسیاری موارد کالاهایی با بستهبندی پلاستیکی، کاغذی، شیشهای یا فلزی میخرم. در واقع راهحل دیگری برایم وجود ندارد و این مواد در بستهبندی دیگری ارایه نمیشوند. تلاش میکنم این موارد را به حداقل برسانم، اما در کشورهای «پیشرفته» هم چنین امری همیشه شدنی نیست.
فراوری اقلام مصرفی از مواد اولیه، خرید از عمدهفروشی، پیدا کردن روشهای بهینهی انبار، استفاده از زنبیل و کیفهای پارچهای، خرید موادی که در تولید آن محیطزیست آسیب ندیدهاند و در محلی نزدیک به خانهام تولید شدهاند، جمعآوری، تفکیک و از بینبردن اصولی پلاستیک، شیشه، کاغذ و … یا رساندن آن بهجایی که تبدیل آن به ابزار و مواد (مصرفی) دیگر بدون رساندن آسیب بسیار به محیط زیست فراهم شده از مواردی هستند که من خود را به انجام آنها موظف میدانم و میکوشم در کنار بهبود همیشگی الگوهای مصرف دست کم این بخشهایی که شدنی هستند را کامل انجام دهم.
من به خوبی میدانم تظاهر سیاستمداران، به ویژه سبزها، به بهکار نبردن ظروف یکبار مصرف ― برای نمونه عکس ظرف قهوهی یکی از سران سبزها در کانادا که دستکاریش خبرساز شد― تا چه اندازه از واقعیت دور است.
داشتن یک لیوان برای قهوه بههمراه آنهم برای کسی که هر روز چند لیوان آنرا از فروشگاه میخرد الزامیست اما این تمام ماجرا نیست. کار سیاسی و اجتماعی در جهت تغییر رفتار جمعی یا نوآوری در این زمینه که به کاهش چشمگیر بدمصرفی منتهی شود به مراتب از آنهم مهمتر است.
اینها را همه گفتم تا به این نکته برسم که این جماعتی که تصویر گرتا با پاکتهای پلاستیکی را میگذارند و میگویند «مشکل (حتی آن ظروف پلاستیکی نیستند بلکه*) سازوکاری ست که این آدم را علم کرده» زر میزنند.
اینکه گروهی از آدمها و سیستمها دست به دست هم میدهند و هوشمندانه با هم کار میکنند و نتیجهاش میشود یک جنبش که فردی با ویژگیهای مشخصی آن را نمایندگی میکند هیچ تفاوتی با باقی سازوکارهای موجود اطراف ما ندارد. نمیشود شما هم در جهان امروز زندگی کنید، هتک حرمت را احساس کنید ولی انقلابی نباشید و انقلاب نکنید و تنها بنالید که هر آنچه در اطراف شما انجام میشود دسیسه است و همهی این سیستمها و آدمها موجود دورو و متظاهرند. شما اگر از جا در نمیروید و سنگر توییتر و فیسبوکتان را ترک نمیکنید بخشی از مشکلید، نه بخشی از راه حل!
اینکه گروهی دست به دست هم دادهاند تا نسلهای آینده و بالغشونده را با باورپذیر کردن تغییر و نشاندادن اعتمادی که جهان به آنها دارد به جنبش در آورند و با آوردن نمایندهای از خودشان اعتمادبهخود لازم برای جنبیدن را در آنها بیدار کنند― آنچه والدینسالاری و سنمداری ابلهانه دیرزمانی از جوامع بشری دریغ کرده― اتفاقن مورد مثبتیست. دست کم از موضعگیری انتقادی صرف و هیچ و نکردن به مراتب بهتر است.
*بله، چنین مواضعی، که در آنها منتقد به خیال خود میکوشد بالاترین سطح انتقاد را اتخاذ و از این راه خود را از دیگران متمایز کند هم دیده شدهاند. اما دم خروس آنجایی میزند بیرون که تنها همان عکسهای بهاصطلاح رسواییآور انتخاب منتقد برای همراهی با متن انتقاد منتشر شده هستند!
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.